- ربله
- گوشت ران، گوشت ستبر
معنی ربله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از ریشه پارسی گربال کردن بیختن
سست پایی سستی در پای، به گل زدن، به آب زدن، آمیختن، باد دادن گندم
غربال کردن، جدا کردن اشیای ریز و درشت یک جسم با ریختن آن در غربال و تکان دادن، کنار گذاشتن و جدا کردن افرادی از یک مجموعه
چرخ چاه، دولاب
پرستش سو، نمازسوی
بر آمدگی قسمتی از بدن به علت سوختگی یا ضرب وزخم، تاول. بر آمدگی بخشی از بشره بسبب سوختگی یا ضرب و زخم و گردآمدن آب میان بشره و دمه یعنی جلد اصلی، مرضی است ساری که بصورت تاولهایی روی پوست بدن ظاهر میشود و با تب همراه است. در اغلب حیوانات مانند گوسفند و گاو و خوک و بز و اسب و پرندگان نیز بروز میکند باد آبله، عقده ای که بسبب راه رفتن بسیار در پا پیدا شود، تبخال تبخاله، تکمه پستان سر پستان نوک پستان یاآبله از هم گسستن، بیرون زدن آبله. یا آبله پستان. 5 یا آبله چشم. دانه سفید یا سرخی که بر ظاهر چشم پدید آید توژک. یاآبله رخ فلک. ستارگان. یا آبله روز. آفتاب. یا آبله گاوی آبله ایست که بیشتر روی پستانهای گاو میزند (20 تا 30 دانه)، اهمیتش از آن جهت است که از ترشح دانه های آن مایه آبله برای انسان تهیه میکنند. یا آبله گوسفند. مرضی است که با تب در گوسفند شروع میشود و تاولهای آبله بیشتر در نقاط کم مو (مانند صورت شکم زیر بغل و زیر ران) ظاهر میشود و بگوسفندان دیگر گله سرایت میکند
سلم، کیکر
پشکل، باد گرم پژمردگی از تشنگی یا گرما
پخمه، سبک سر، سبک سر، گول
پشته، بلندی
گربه، سرگین غلتان
فربهی، تن آسانی، فراخزیستی، تری نمناکی
ربوه پشته بلندی، گروه ده هزار تنی پشته بلندی توده بلند
اندلسی کنگر از گیاهان
افسار، بند ریسمان، رشته گره دار حلقه (از طناب و مانند آن)، بند رشته رشته گره دار، بند گردن، یا ربقه اطاعت بند فرمانبرداری
مرد میانه، زن میانه، چهارتا، بویدان، نامه دان
فرومانده ناتوان پاره ای اشکنه تن، گله و شبان در آغل
گوناگونی رنگارنگی، چشمداشت پیوس
رنگ و وارنگ
مرد بی خبر
تیرگی خاکستری گونی
به جهان دگر رفتن جان سپردن، فراروی (کوچیدن)، گشتنامه (سیاحتنامه)
مونث رجل زن، زن مردوار مردی مردانگی، نیرو در رفتن، گله از پا درد خرفه زار، آبراهه، خرفه، تیره خرفه، جای روییدن خرفه
دوستی مهربانی
نیام نره
شترمرغ، همسر مرد
خرما بن بلند کویک بلند
ریگ یک دانه یا یک توده سمیره سیاه (سمیره خط)
نواله (لقمه) چیزی
فرانسوی غلتیدن
بروت نبینی جز هوای خویش قوتم به جز بادی نیابی در بروتم (نظامی)، مغاکچه زیر لب، سر ریش که بر سینه افتد، موی سینه، کاسبرگ در گیاهان
سرشت، نیکو بافت
تباه اندامی، تباه مغزی