فرمان و حکم، اطاعت، در زیر فرمان و حکم. (ناظم الاطباء) : و دوست و دشمن در ربقۀ خدمت و طاعت ملوک جمع شوند. (کلیله و دمنه). و جباران روزگار در ربقۀ طاعت و خدمت کشید. (کلیله و دمنه). اهل آن بقعه در ربقۀ اسلام و استسلام کشید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 259). از ربقۀ دین وخلعت اسلام بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 272)
فرمان و حکم، اطاعت، در زیر فرمان و حکم. (ناظم الاطباء) : و دوست و دشمن در ربقۀ خدمت و طاعت ملوک جمع شوند. (کلیله و دمنه). و جباران روزگار در ربقۀ طاعت و خدمت کشید. (کلیله و دمنه). اهل آن بقعه در ربقۀ اسلام و استسلام کشید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 259). از ربقۀ دین وخلعت اسلام بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 272)
ربقه. هر گوشه و عروه از ربق. ج، رباق، ربق. جج، ارباق. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یک گوشه از ربق. ج، ربق، رباق، ارباق. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به ربقه شود. ریسمان که در گردن بره و بزغاله بندند. (دهار) ، حلقۀ رسن که در گردن ستور بندند. (آنندراج). حلقۀ رسن. (غیاث اللغات) (منتخب اللغات) (صراح اللغه). و رجوع به ربقه شود. - ربقۀ اطاعت، رشتۀفرمانبرداری
رِبْقه. هر گوشه و عروه از ربق. ج، رِباق، رِبَق. جج، اَرباق. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یک گوشه از ربق. ج، ربق، رباق، ارباق. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به رِبْقه شود. ریسمان که در گردن بره و بزغاله بندند. (دهار) ، حلقۀ رسن که در گردن ستور بندند. (آنندراج). حلقۀ رسن. (غیاث اللغات) (منتخب اللغات) (صراح اللغه). و رجوع به رِبْقه شود. - ربقۀ اطاعت، رشتۀفرمانبرداری
ربقه هر گوشه و عروه ای از ربق. ج، رباق، ربق. جج، ارباق. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یک گوشه از ربق. ج، رباق، ربق، ارباق. (از منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به ربقه شود، حلقۀ رسن که در گردن ستور بندند. (آنندراج). رشته ای است مانند قلاده. (مقدمۀ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3). و رجوع به ربقه شود
رَبْقه هر گوشه و عروه ای از ربق. ج، رِباق، رِبَق. جج، اَرباق. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یک گوشه از ربق. ج، رباق، ربق، ارباق. (از منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به رَبْقه شود، حلقۀ رسن که در گردن ستور بندند. (آنندراج). رشته ای است مانند قلاده. (مقدمۀ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3). و رجوع به رَبْقه شود
مرتبه، درجه، یک دسته یا صنف از مردم، هر یک از قسمت های ساختمان که دارای یک سقف و یک کف است، در علم زمین شناسی چینه، دسته، گروه، رسته، در علم جامعه شناسی مردمی که از نظر وضع اجتماعی و اقتصادی با هم تفاوت دارند مثلاً طبقۀ روحانیان، طبقۀ کارمندان دولت، طبقۀ بازرگانان، طبقۀ پیشه وران
مرتبه، درجه، یک دسته یا صنف از مردم، هر یک از قسمت های ساختمان که دارای یک سقف و یک کف است، در علم زمین شناسی چینه، دسته، گروه، رسته، در علم جامعه شناسی مردمی که از نظر وضع اجتماعی و اقتصادی با هم تفاوت دارند مثلاً طبقۀ روحانیان، طبقۀ کارمندان دولت، طبقۀ بازرگانان، طبقۀ پیشه وران
بریدن جامه را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). از ظاهر کلمه در کتب لغت چنین برمی آید که این کلمه از شبرقه و شبراق و شبارق مشتق شده است. (حاشیۀ معرب جوالیقی ص 204). رجوع به شبرق شود
بریدن جامه را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). از ظاهر کلمه در کتب لغت چنین برمی آید که این کلمه از شبرقه و شبراق و شبارق مشتق شده است. (حاشیۀ معرب جوالیقی ص 204). رجوع به شبرق شود
تیزروی بر روی زمین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از تاج العروس) ، زجر است مر بزان و آهوان ماده را. (از تاج العروس) (منتهی الارب) ، یک حب ویک دانه از خربق. (یادداشت بخط مؤلف) : خردول و خربغایی و نی عقل و نی خرد اندر سرت بخردله او بخربقه. سوزنی
تیزروی بر روی زمین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از تاج العروس) ، زجر است مر بزان و آهوان ماده را. (از تاج العروس) (منتهی الارب) ، یک حب ویک دانه از خربق. (یادداشت بخط مؤلف) : خردول و خربغایی و نی عقل و نی خرد اندر سرت بخردله او بخربقه. سوزنی
نگهبانی، ترس، بی فرزندی، خود ساختگی خود بزرگی تله پلنگ، زمین بی سود زمین بی بهره بن گردن، برده، زمین ده، دارندگی زمین، زمین ورستادی گردن جمع رقاب رقبات، بنده غلام، زمین و ملکی که به کسی داده شود که مادام العمر از آن بهره مند شود، حق مالکیت نسبت به زمین، از زمان صفویان ببعد) رقبه (در زبان فارسی بمعنی چند ده واقع در چند بلوک یا ناحیه و مخصوصا دههایی که مجموعا تشکیل یک واحد از املاک موقوفه را میدهد بکار رفته
نگهبانی، ترس، بی فرزندی، خود ساختگی خود بزرگی تله پلنگ، زمین بی سود زمین بی بهره بن گردن، برده، زمین ده، دارندگی زمین، زمین ورستادی گردن جمع رقاب رقبات، بنده غلام، زمین و ملکی که به کسی داده شود که مادام العمر از آن بهره مند شود، حق مالکیت نسبت به زمین، از زمان صفویان ببعد) رقبه (در زبان فارسی بمعنی چند ده واقع در چند بلوک یا ناحیه و مخصوصا دههایی که مجموعا تشکیل یک واحد از املاک موقوفه را میدهد بکار رفته