- ربعه
- مرد میانه، زن میانه، چهارتا، بویدان، نامه دان
معنی ربعه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چهارگانه چهار اربع چهار، چهار مرد، چهارگانه. یا آبا اربعه. یا اخط اربعه
چهارگانه مثلاً عناصر اربعه
مربعه در فارسی مونث مربع بنگرید به مربع مونث مربع: جمع مربعات
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام دختر اسماعیل بصری از زنان عارف و بسطار مشهور در قرن دوم که از او حکایتها و سخنان زیادی نقل شده است
مونث رابع چهارمی، از نام های تازی دختر چهارم
پشته، بلندی
گربه، سرگین غلتان
سنگ زور آزمای
ربوه پشته بلندی، گروه ده هزار تنی پشته بلندی توده بلند
گوشت ران، گوشت ستبر
افسار، بند ریسمان، رشته گره دار حلقه (از طناب و مانند آن)، بند رشته رشته گره دار، بند گردن، یا ربقه اطاعت بند فرمانبرداری
جنگ بهار
فرومانده ناتوان پاره ای اشکنه تن، گله و شبان در آغل
گوناگونی رنگارنگی، چشمداشت پیوس
رنگ و وارنگ
مرد بی خبر
تیرگی خاکستری گونی
جواب مکتوب
خمش و خاست ها خم خاست، مغاک
ترس، بهره از زیبایی
نوشته، نامه
فر والایش بلند گاهی
پاره
هفت، جانور درنده هفت
تابعات و پیروان عاقبت بد، شکنجه عاقبت بد، شکنجه
سیرکنک
زمین بلند، پشته، تپه
اتباع، جمع تابع، تابع
حلقۀ طناب، گره ریسمان، رشتۀ گره دار، حلقۀ رسن که بر گردن ستور می بندند
هفت، شش به علاوۀ یک، عدد «۷»، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
نامۀ کوچک، نوشتۀ کوتاه، وصله ای که به لباس می دوزند، صفحۀ شطرنج یا نرد، قطعه ای از چیزی که بر آن می نوشتند مانند پوست، کاغذ یا پارچه
چکاوک خاکستری از پرندگان موشیار از پرندگان