- ربح
- نفع و سود که از تجارت حاصل میاید، منفعت، سودی که از قمار بدست می آید
معنی ربح - جستجوی لغت در جدول جو
- ربح
- نزول، بهره، نفع، سود
ربح قانونی: بهره ای که از نرخ قانونی تجاوز نکند
ربح مرکب: هرگاه بهره در آخر مدت معین داده نشود آن را بر اصل سرمایه می افزایند و مجموع را از آغاز مدت جدید سرمایه قرار می دهند
- ربح ((رِ))
- سود، جمع ارباح
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بهره خواهی سرگشته گردیدن، تحیر
سگ شکاری
بهره آمیزه
بهره آسایی
بهره ای که از نرخ قانونی تجاوز نکند
هرگاه بهره در آخر مدت معین داده نشود آن را بر اصل سرمایه می افزایند و مجموع را از آغاز مدت جدید سرمایه قرار می دهند
سر بریدن گاو و گوسفند و مانند آنها
جان، روان، فروهر
بامداد، پگاه
چهارک
پیوستگی، پیوند
خشم کردن، غضب نمودن، نیست شدن، زایل گردیدن
شاد شدن
گل گاو چشم از گیاهان
بزغاله، گربه پدرام، بچه شتر بچه گاو، جمع ربح، سودها فروختن، سود خواری کپی نر، بزغاله، شترک لاغر
طلایه گردیدن و دیده بانی کردن سودی که وام دهنده بابت طلب خود بگیرد
سود دهنده
پرورش یافتن در بر کسی پروردگار من، خدایا، الهی، ای خدای من
مونث رب زن خدا بت مادینه مونث رب بتی که بصورت زن ساخته شده
پشته و بلندی، نفس بلند
نیاز مجتهد یهود مفتنی یهودان
درخت راج
درآمیختن، پختن خرمانک (ربیکه)، در گل انداختن شوریدگی کار کار شوریدگی، سستی ترفند (حیله)
ریسمان بند، گوشه، دسته دسته چیزی
سیرابی، خاک نرم، آرام کردن، پای فشردن تباهکار فراخزیستی
انتظار کشیدن چهار یک چیزی، یک چهارم، ربع دانگ
بربستن، رابطه، بستگی، وابستگی، ارتباط
باره بارو، گرداگرد پیرامون شهر، آغل سر پناه، اندرونه روده، همسر، جایباش میانه میانه چیزی، بنیاد بنلاد، همسر، درخت انبوه پر برگ زن همسر مرد جایگاه گوسفند، محل سکنای طایفه، حصار قلعه باره، برج بارو، پیرامون شهر گرداگرد، روده، آنچه که در اندرون شکم باشد (سوای دل)، رسن پالان که بجانب زمین باشد جمع ارباض
پیوسیدن (انتظار داشتن)