جدول جو
جدول جو

معنی رباعاً - جستجوی لغت در جدول جو

رباعاً
(نَ / نِ زَ دَ)
چهارتایی. انجمن های چهارتایی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رباعی
تصویر رباعی
آنچه از چهار جزء تشکیل شده باشد، چهارتایی، در علوم ادبی شعری متشکل از چهار مصراع که مصراع اول و دوم و چهارم آن هم قافیه و بر وزن «لا حول و لا قوه الا بالله» باشد و ممکن است مصراع سوم آن نیز با دیگر مصراع ها هم قافیه باشد، برای مثال خط یافته بر دایرۀ حسن تو راه / یا مور احاطه کرده بر خرمن ماه ی یا دود دلم چشمۀ خود کرده سیاه / لا حول و لا قوه الا بالله، اگر به این وزن نباشد آن را دوبیتی می گویند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رابعا
تصویر رابعا
چهارم، آنچه در مرحله یا مرتبۀ چهارم باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رباعیات
تصویر رباعیات
رباعی، آنچه از چهار جزء تشکیل شده باشد، چهارتایی، در علوم ادبی شعری متشکل از چهار مصراع که مصراع اول و دوم و چهارم آن هم قافیه و بر وزن «لا حول و لا قوه الا بالله» باشد و ممکن است مصراع سوم آن نیز با دیگر مصراع ها هم قافیه باشد
فرهنگ فارسی عمید
(رَ یَ)
چهار دندان که میان دندان ثنایا و انیاب باشد. ج، رباعیات. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). چهار دندان که میان دندان های ثنایا و انیاب باشد، دو تا در بالا و دو تا در پائین. ج، رباعیات. (از متن اللغه). نام هر یک از دندانها که میان تثنیه و ناب یعنی میان پیش و نیش است، و آن چهار است، دو بر بالا دو بر زیر. ج، رباعیات. (از بحر الجواهر)، جنگ سخت و شدید. (از متن اللغه)،
{{صفت}} مؤنث رباعی. حیوانی که دندانهای رباعیه را افکنده باشد. ج، رباعیات. (از اقرب الموارد). بچۀ گاو... را در سال سیم رباعی و رباعیه گویند. (تاریخ قم ص 178). و در سال هفتم (بچۀ ناقه) را رباعی و رباعیه گویند. (تاریخ قم ص 177). بچۀ گوسفند را در سال چهارم رباعیه گویند. (از تاریخ قم ص 178)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ قَ / قِ دَ)
بالطبع. طبیعه. خواهی نخواهی
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ دَ)
بالتبع. (فرهنگ نظام) ، تبع تبعاً، پیرو و تابع بودن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
وصف حالی (صفت حالیه). در حالت ربودن. در حال ربودن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
تیره ای ازقبیلۀ دلفی و از صدعان از شهر طوقه بشمار آید ولی براستی آن از عبده است. (از معجم قبایل العرب ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 61 تن و آب آن از قنات میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
دهستان رباطات، شامل تمام بخش خرانق شهرستان یزد میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). رجوع به خرانق و جغرافیای سیاسی کیهان شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رباط. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه). ورجوع به رباط در معنی سلسلۀ اعصاب شود، (اصطلاح منطق) در نزد اهل منطق حروف معانی نحوی ها باشد، و بعضی رباطات را ادوات گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). روابط، رشته ها و زههایی که قدما معتقد بودند ستارگان بوسیلۀ آنها به آفتاب آویخته اند. رجوع به التفهیم ص 139 شود، احکامیان هند رطوبت و یبوست هوا را به منازل قمر نسبت دهند و آن منازل را به شش رباط قسمت کنند. رباط اول: جهد، شرطین، شوله، طرفه، قلب و مقدم. رباط دوم: سعد و اخبیه، بطین، زیره، مؤخر، نعایم، اکلیل و نژه. رباطسوم: بلده، ثریا، ذراع، شوله و صرفه. رباط چهارم: دبران، سعود، ذابح، عوا، غفر و هقعه. رباط پنجم: بلع، هنعه. رباط ششم: رشاسماک. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ رباعیه، بمعنی چهار دندان که میان دندان ثنایا و انیاب باشد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از منتخب اللغات) (از غیاث اللغات). چهار دندان که از پس ثنایا بود. (مهذب الاسماء) ، جمع واژۀ رباعیه، بمعنی حیوانی که دندانهای رباعی را افکنده باشد. (از متن اللغه) ، جمع واژۀ رباع. (منتهی الارب). رجوع به مفردهای کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(نِ شَ گِ رِ تَ)
چهاریک چهاریک
لغت نامه دهخدا
(رُ عی یا)
شعرهای دوبیتی. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ رباعی. رجوع به رباعی شود
لغت نامه دهخدا
(رُ عی یَ)
مؤنث رباعی. آنچه از چهار تا ترکیب شود. (از اقرب الموارد). مؤنث رباعی و رباع. (منتهی الارب) (از المنجد) ، (اصطلاح منطق) بر قضیۀ موجهه اطلاق شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به موجهه و کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ شِ کَ تَ)
هفتم. هفتمین. بار هفتم
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رباعه. (از متن اللغه). رجوع به رباعه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ رباعه، در معنی شأن و حال خوبی که مرد داشته باشد. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ کَ دَ)
کاری که در مرتبۀ چهارم باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رباع. (منتهی الارب). جماعت. (مهذب الاسماء). رجوع به رباع شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مُ نَ سَدَ)
از روی تبرّع. بطور تبرع. از راه تبرع. بر سبیل تبرع. رجوع به تبرع شود
لغت نامه دهخدا
(نِ شَ تُ کَ دَ)
هفت یک هفت یک
لغت نامه دهخدا
تصویری از رباطات
تصویر رباطات
جمع رباط، کاروانسرا خوانگاه ها جمع رباط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباعیات
تصویر رباعیات
چهار دندان انسان بین دندانهای ثنایا و انیاب
فرهنگ لغت هوشیار
چهار تایی مونث رباعی، چهار دندان که میان ثنایا و انیاب باشد، جمع رباعیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابعا
تصویر رابعا
چیزی یا کاری که در مرتبه چهارم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربعات
تصویر ربعات
خانه ها و توقف گاهها و منزلگاهها، حالت نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
چهار مصراع شعر که در مصراع اول و دوم چهارم آن با قیافه و بوزن لاحول و لاقوه الا بالله باشد اگر به این وزن نباشد آنرا دوبیتی گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباعیات
تصویر رباعیات
((رُ یّ))
جمع رباعیه (رباعی)، اشعار چهار مصراعی، دندان های اربعه انسان بین ثنایا و انیاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زباناً
تصویر زباناً
((زَ نَن))
به صورت شفاهی
فرهنگ فارسی معین
شعری دارای چهار مصراع که مصراع های اول و دوم و چهارم هم قافیه و بر وزن «لاحول ولا قوه الابالله» باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رباعی
تصویر رباعی
((رُ))
هر آن چه که از چهار جزء تشکیل شده، چهارتایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبعاً
تصویر طبعاً
((طَ عَ نْ))
طبیعتاً، به طبع، بالطبع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رابعاً
تصویر رابعاً
((بِ عَ نْ))
چهارمین
فرهنگ فارسی معین