جدول جو
جدول جو

معنی رایقه - جستجوی لغت در جدول جو

رایقه
(یِ قَ)
مؤنث رایق. رجوع به رایق و رایقات شود
لغت نامه دهخدا
رایقه
(یِ قَ)
شهری است بزرگ و خرم از جزیره و به رقه پیوسته بر کران فرات نهاده، حرب صفین اندر حدود او بوده است از آن سوی رود. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رایحه
تصویر رایحه
(دخترانه)
بوی خوش، بوی خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فایقه
تصویر فایقه
(دخترانه)
مؤنث فائق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رقیقه
تصویر رقیقه
رقیق، کنیز، کنیز زرخرید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رایعه
تصویر رایعه
رایع، شگفت آور، زیاد، پربرکت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رایحه
تصویر رایحه
نسیم یا بویی که به مشام می رسد، بو، بوی، بوی بد یا بوی خوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راقیه
تصویر راقیه
مؤنث واژۀ راقی، بالارونده، ترقی کننده، آنکه مدارج علم و دانش را پیموده باشد، تحصیل کرده
فرهنگ فارسی عمید
(یِ جَ)
رائجه. تأنیث رایج. رائج. رجوع به رائج و رایج شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ قَ)
تأنیث راهق. دختر ده تا یازده ساله. (از متن اللغه). دختری که به سن بلوغ نزدیک شده است. (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(یِ مَ)
رائمه. مؤنث رایم. شترمادۀ مهربان بر بچه و بر پوست آکنده از کاه بچه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به رایم شود، گوسپندی که می لیسد لباس عابرین را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یِ عَ)
رائعه. رایعه. مؤنث رایع. (رائع). زنی که مردم از زیبائی و خوبی دیدار او بشگفت آیند. (از اقرب الموارد). رجوع به رایع و رائعه شود
لغت نامه دهخدا
(یِ عَ)
جایگاهی است در مکه، بنا بر قولی آبی است در سمت راست راه بنی عمیله، بنا بر قولی دیگر منزلی است در راه بصره بسوی مکه. بعضی گفته اند ضریه است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
موضعی بشمال احسا
لغت نامه دهخدا
(یِ طَ)
رائطه. رایطه. ریطه. چادر یک لخت که زنان بر سر افکنند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). هر جامۀ نازک و لطیفی که بچادر ماند. (از اقرب الموارد). و رجوع به ریطه شود
لغت نامه دهخدا
(یِ شَ)
رائشه. مبصغ نیش. نیشتر. نشتر. تیغ. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(یِ رَ)
رائره. از ریشه ’ریر’. مؤنث رائر (رایر). پیه زانو که مانند مغز طیب است. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یِ دَ)
رائده. مؤنث راید. اسم فاعل از ریشه ’رود’. راده. رواده. زنی که در همسایۀ خود بسیارآمد و شد نماید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یِ قَ)
مؤنث عایق. رجوع به عائقه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ قَ)
رشیقه. تأنیث رشیق. زن نیکوقد و کشیده بالا. (یادداشت مؤلف). نیکوقد و زیبااندام. (غیاث اللغات از منتخب اللغات). مؤنث رشیق، گویند: قامه رشیقه، قامت نیکو و باریک. ج، رشاق. (ناظم الاطباء) ، قوس رشیقه، تیری که دارای حرکت سریع باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یِ قَ)
مؤنث سایق. رجوع به سائق و سائقه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ قی قَ / قِ)
هر چیزی که تنکی و نازکی و رقت داشته باشد. ضد غلیظه. (ناظم الاطباء) : مایعات رقیقه، آشامیدنیهای آبکی. (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح عرفانی) واسطۀلطیفۀ روحانی که امداد و فیوضات واصل از حق به خلق است که آن را رقیقۀ نزول نامند. (فرهنگ فارسی معین). لطیفه ای است روحانی. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(یِ قَ)
بائقه. سختی. (مهذب الاسماء). داهیه. شر. ج، بوائق: کثیر البوائق، شرور. (اقرب الموارد). بلا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مونث فایق زنی که از حیث جمال بر همگان رجحان داشته باشد، یا احترامات فایقه. احترامات عالیه (در ذیل نامه ها پیش از امضا نویسند: با تقدیم احترامات فایقه)، یا ریاست فایقه. ریاست عالیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایقه
تصویر عایقه
مونث عایق جمع عوایق (عوائق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایقه
تصویر سایقه
مونث سایق سوق دهنده راننده محرک جمع سایقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقیقه
تصویر رقیقه
آشامیدنیهای آبکی، مایعات رقیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رافقه
تصویر رافقه
مونث رافق نرمی مهربانی، نیکوکار نکوکردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایحه
تصویر رایحه
نسیمی که بمشام رسد
فرهنگ لغت هوشیار
مونث راقی پیشرفته پیشرو افسونگر مونث راقی: ممالک راقیه، مرد راقی توضیح: در معنی اخیر) ه (برای مبالغه است
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ذایق، (حس ذایقه) حسی که بوسیله آن طعم و مزه اغذیه و مواد دیگر درک میشود. عضو حس ذایقه زبان است که بوسیله پرزهای مخصوصی که در سطح فوقانی آن قرار دارند طعمها و مزه های مختلف را بمراکز عصبی منتقل میکنند و موجب درک آنها میشود. برای این که مزه مواد مختلف قابل درک باشد باید بصورت محلول در آیند (مواد جامدی که مزه آنها درک میشود کمی از آن در بزاق دهان بصورت محلول در می آید) چشایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایقه
تصویر فایقه
((یِ قِ))
مؤنث فائق، زنی که از حیث جمال بر همگان برتری داشته باشد
احترامات فایقه: احترامات عالیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رفیقه
تصویر رفیقه
((رَ قِ))
مؤنث رفیق، دختر یا زنی که با مردی که همسرش نیست، رابطه عاشقانه داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذایقه
تصویر ذایقه
((یِ قِ))
حسی که به وسیله آن طعم و مزه اغذیه و مواد دیگر درک می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایحه
تصویر رایحه
((یِ حِ))
بوی، بوی خوش
فرهنگ فارسی معین