جدول جو
جدول جو

معنی راکونیک - جستجوی لغت در جدول جو

راکونیک
(کُوْ)
قصبه ای است در ایالت پراگ چکسلواکی و 50هزارمتری باختری پراگ و در کرانۀ رودی بهمین نام که بر طبق آمار سال 1930 میلادی جمعیت آن 11073 تن میباشد. این قصبه دارای معادن آهن و زغال سنگ و کارخانه های کاغذسازی و شکر و چینی سازی و غیره میباشد. (از وبستر جغرافیایی) (قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ)
قریه ای است از قراء ارغیان کبیره در نیشابور. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
رودخانه ای است در ممالک متحدۀ امریکا، در ایالت آیووا که در رود سوآن از شعب شط میسی سی پی می ریزد، این رودخانه از میان سبزه زارها و چمنگاهها میگذرد و طول بستر آن 190 میل است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3) (وبستر جغرافیایی)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
عبدالسلام بن راونی حاکم شهر راون مردی فقیه و دانشمند بود. او از ابوسعد بن طهیری روایت کرد، وابوسعد سمعانی ازو روایت دارد. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
منسوب است به راون که شهری است از طخارستان در بلخ. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، دارای 261تن سکنه، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود
لغت نامه دهخدا
از نواحی تنگستان دو فرسخی جنوب تنگستان از بلوکات دشتستان، (فارسنامۀ ناصری ص 207 و فهرست ص 25)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نام ولایتی از شبه جزیره پلوپونز. این ولایت و همچنین ولایت مسنی در لشکرکشی اردشیر دوم به آسیای صغیر و لاسدمون بدست فرناباذ در بهار سال (393 قبل از میلاد) بتلافی غارت ها و خرابیهایی که لاسدمونیها در آسیای صغیر کرده بودند غارت شد. نیز رجوع به لاکونیا شود. (ایران باستان ج 1 ص 1113)
لغت نامه دهخدا
راکشک، نام محله ای به قزوین، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به راهون که نام کوهی است در جزیره سراندیب، (یادداشت مؤلف)،
- حجر راهونی، منسوب به راهون که نام کوهی است در جزیره سراندیب، (یادداشت مؤلف)، حجر بزادی، یاقوت رنگین سبز و سیاه، (از دزی ج 1 ص 81)
لغت نامه دهخدا
بهادر و پهلوان و قوی هیکل و بلندقد و پهلوان نامی، (از ناظم الاطباء)، پهلوان شجاع و مرد دلاور، (از شعوری ج 2 ورق 444 الف)، سلوک عاشقان، (ناظم الاطباء)، شیوۀ خوبان، (شعوری ج 2 ورق 444 الف)، اما این معانی مخصوص این دو فرهنگ است و جای دیگر دیده نشد، (یادداشت لغت نامه)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان طبس مسینا است که در بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع است و 333 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
لاکونی. یکی از نواحی کوهستانی یونان قدیم در جنوب شبه جزیره پلوپونز. اسپارتا مرکز آن ناحیه است. (ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ص 502)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
گیاهی از تیره پلیگوناسه قسمت قابل مصرف ریزوم و ریشه. مادۀ مؤثره راپونتی سین اسیدگریز وفانیک. (کارآموزی داروسازی ص 180)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
شهری است از ایالت کونو در سرزمین پیامونت ایتالیا در 21کیلومتری شمال خاوری سالوجه. این شهر دارای کاخی است که از سال 1900 میلادی مقر تابستانی پادشاهان ایتالیا بوده است جمعیت آن 8643 تن می باشد و دارای کارخانه های چیت سازی و پارچه های ابریشمی و پشمی است. (از وبستر جغرافیائی) (قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نام خلیج ترم است. (ایران باستان ص 1114 و 1191). به یونانی آن را تسالونیک گویند. شهری است از یونان در انتهای خلیج سالونیک که بوسیلۀ دریای اژه تشکیل شده است. دارای 216800 تن سکنه است. بندری است بسیار فعال و تجارتی در کنار مجمع الجزایر
لغت نامه دهخدا
میخائیل، از عناصر انقلابی روسیه، متولد بسال 1814 میلادی و متوفی بسال 1876 میلادی او فرزند یکی از مالکان واز نگهبانان سلطنتی بود، برای آموختن فلسفه به برلین رفت (1841)، در پاریس با ژرژسان و پرودون آشنا شد، در زوریخ به فعالیت های اجتماعی پرداخت، او را بروسیه احضار کردند نپذیرفت، در فرانسه نطقی بمخالفت حکومت روسیه ایراد کرد که به اخراج او از فرانسه منجر شد، اما پس از انقلاب 1848 بار دیگر بپاریس بازگشت، در 1849 در پروس و اتریش و روسیه غیاباً محکوم به اعدام شد، در بازگشت بروسیه پس از یک سلسله مبارزات درسال 1857 به سیبری تبعید شد، در 1863 با چند روزنامه برای برانگیختن دهقانان همکاری کرد، چندی بعد بسویس آمد و عضو کمیتۀ بین المللی کارگران شد و افکار کارل مارکس را تأیید کرد، او در ایجاد جمعیت های انقلابی درکشورهای اروپای مرکزی فردی مؤثر بشمار رفته است
لغت نامه دهخدا
دهی ازدهستان زهاب که در بخش سرپل زهاب شهرستان قصرشیرین واقع است و 900 تن سکنه دارد، و در چهار محل بفاصله نزدیک به هم به نامهای میل، صفی تینی، دم شمشیر و قلعه راویان مشهورند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سراکونی
تصویر سراکونی
((سَ))
سراکون، سرنگون، واژگون
فرهنگ فارسی معین