وادیی است. (منتهی الارب) (آنندراج). نام وادیی. (ناظم الاطباء). نام بیابانی. (کنز اللغات). یاقوت حموی اشعاری در بارۀ این وادی از داود بن عوف و عباس بن مروان سلمی آورده است. رجوع به معجم البلدان ج 4 ص 209شود، نام رودخانه ایست. (کنزاللغات)
وادیی است. (منتهی الارب) (آنندراج). نام وادیی. (ناظم الاطباء). نام بیابانی. (کنز اللغات). یاقوت حموی اشعاری در بارۀ این وادی از داود بن عوف و عباس بن مروان سلمی آورده است. رجوع به معجم البلدان ج 4 ص 209شود، نام رودخانه ایست. (کنزاللغات)
گاوی که در مرکز خرمن بندند بوقت کوفتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گاوی که در میان خرمن کاه دارند و دیگرگاوان را بر گرد او گردانند برای خرد کردن خرمن. (کنزاللغات). گاو که در پیش گاو رود. (مهذب الاسماء)
گاوی که در مرکز خرمن بندند بوقت کوفتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گاوی که در میان خرمن کاه دارند و دیگرگاوان را بر گرد او گردانند برای خرد کردن خرمن. (کنزاللغات). گاو که در پیش گاو رود. (مهذب الاسماء)
هر چیزی که سر فرودآرد. ج، راکعون، رکّع، رکوع. (از المنجد) (از متن اللغه). سر فرودآرنده و فروتنی نماینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پشت خم دهنده. (مهذب الاسماء) (دهار) : و ظن داود انما فتناه فاستغفر ربه و خر راکعاًو اناب. (قرآن 23/38). بناف قبۀ عالم بصلب قائم کوه به پشت راکع چرخ و به سجدۀ مهتاب. خاقانی. زو دید آن نماز که قائم نمود الف راکع بماند دال و تشهد نمودلام. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 301). ، در حالت رکوع رونده. (ناظم الاطباء). در اصطلاح فقه، کسی را گویند که در حال رکوع باشد در هنگام نماز، یعنی بعد از قرائت حمد و سوره سرش را بقدری فرودآورد تا کف دستهایش بزانوهایش برسد. (ناظم اطباء) : رفتم بدر صومعۀ عابد و زاهد دیدم همه در پیش قدت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که ترا میطلبم خانه به خانه. شیخ بهائی. ، در دورۀ جاهلیت بکسی می گفتند که متدین باشد و به بت پرستش نکند. (از متن اللغه). - راکع بخدا، کسی که توکل و اعتماد بخدا کند. (از متن اللغه)
هر چیزی که سر فرودآرد. ج، راکعون، رُکَّع، رکوع. (از المنجد) (از متن اللغه). سر فرودآرنده و فروتنی نماینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پشت خم دهنده. (مهذب الاسماء) (دهار) : و ظن داود انما فتناه فاستغفر ربه و خر راکعاًو اناب. (قرآن 23/38). بناف قبۀ عالم بصلب قائم کوه به پشت راکع چرخ و به سجدۀ مهتاب. خاقانی. زو دید آن نماز که قائم نمود الف راکع بماند دال و تشهد نمودلام. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 301). ، در حالت رکوع رونده. (ناظم الاطباء). در اصطلاح فقه، کسی را گویند که در حال رکوع باشد در هنگام نماز، یعنی بعد از قرائت حمد و سوره سرش را بقدری فرودآورد تا کف دستهایش بزانوهایش برسد. (ناظم اطباء) : رفتم بدر صومعۀ عابد و زاهد دیدم همه در پیش قدت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که ترا میطلبم خانه به خانه. شیخ بهائی. ، در دورۀ جاهلیت بکسی می گفتند که متدین باشد و به بت پرستش نکند. (از متن اللغه). - راکع بخدا، کسی که توکل و اعتماد بخدا کند. (از متن اللغه)
دهی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 90هزارگزی شمال باختر اردل. کنار راه مالرو بازفت. این ده در کوهستان و جنگل واقعشده، هوای آن معتدل و سکنۀ آن 137 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و پشم و روغن و پیشۀ مردم کشاورزی و گله داری است. راه مالرو دارد. در زمستان بعنوان قشلاق باطراف مالامیر و مسجدسلیمان کوچ میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 90هزارگزی شمال باختر اردل. کنار راه مالرو بازفت. این ده در کوهستان و جنگل واقعشده، هوای آن معتدل و سکنۀ آن 137 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و پشم و روغن و پیشۀ مردم کشاورزی و گله داری است. راه مالرو دارد. در زمستان بعنوان قشلاق باطراف مالامیر و مسجدسلیمان کوچ میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (چ لیدن ص 539) آن را جزو طوایفی شمرده که در عهد پادشاهی هزارسف بلرستان آمده اند، و کیهان در جغرافیای سیاسی ص 74 گوید: شعبه یی از طایفۀ بابادی هفت لنگ بختیاری است
حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (چ لیدن ص 539) آن را جزو طوایفی شمرده که در عهد پادشاهی هزارسف بلرستان آمده اند، و کیهان در جغرافیای سیاسی ص 74 گوید: شعبه یی از طایفۀ بابادی هفت لنگ بختیاری است
دهی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز در 16هزارگزی جنوب رامهرمز و 6هزارگزی خاوری راه رامهرمز به خلف آباد، این ده در دشتی گرمسیر و مالاریایی واقع شده است و سکنۀ آن 100 تن میباشد، آب آن از چشمۀ تأمین میشود و محصول عمده اش: غلات، برنج، کنجد، بزرک، و شغل اهالی کشاورزی است و خود از طایفۀ بیگدلی هستند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز در 16هزارگزی جنوب رامهرمز و 6هزارگزی خاوری راه رامهرمز به خلف آباد، این ده در دشتی گرمسیر و مالاریایی واقع شده است و سکنۀ آن 100 تن میباشد، آب آن از چشمۀ تأمین میشود و محصول عمده اش: غلات، برنج، کنجد، بزرک، و شغل اهالی کشاورزی است و خود از طایفۀ بیگدلی هستند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
در قدیم پارچه ای بوده مشبک، که دور آن را چوب گرفته بودند و در مواقعی که برف زیاد می افتاد این آلت را به پای اسبان میبستند، تا در برف فرونروند. در بعضی ازولایات ایران چنانکه گویند، وقتی که برف زیاد می افتد، اشخاص چیزی شبیه این آلت به کفشهای خود میبندند تادر برف فرونروند و این آلت را در گیلان به اصطلاح محلی ’چوکده’ گویند ولی ’چقته’ تلفظ کنند. (از ذیل ایران باستان ج 2 ص 1083). و رجوع به متن همان صفحه شود افزاری است به شکل پاروب کوچک که در بازی معروف تنیس و پینگ پنگ به کار رود و بازیگران با آن توپ تنیس و پینگ پنگ را میزنند و بسوی هم پرتاب میکنند
در قدیم پارچه ای بوده مشبک، که دور آن را چوب گرفته بودند و در مواقعی که برف زیاد می افتاد این آلت را به پای اسبان میبستند، تا در برف فرونروند. در بعضی ازولایات ایران چنانکه گویند، وقتی که برف زیاد می افتد، اشخاص چیزی شبیه این آلت به کفشهای خود میبندند تادر برف فرونروند و این آلت را در گیلان به اصطلاح محلی ’چوکده’ گویند ولی ’چقته’ تلفظ کنند. (از ذیل ایران باستان ج 2 ص 1083). و رجوع به متن همان صفحه شود افزاری است به شکل پاروب کوچک که در بازی معروف تنیس و پینگ پنگ به کار رود و بازیگران با آن توپ تنیس و پینگ پنگ را میزنند و بسوی هم پرتاب میکنند