جدول جو
جدول جو

معنی راپ - جستجوی لغت در جدول جو

راپ
ژان کنت، ژنرال فرانسه در 1772 میلادی در کلمار متولد شد و در 1821 میلادی در رانویه (باد) مرد، او در سال 1788 در لشکر مسلح رن وموزل داوطلب شد، در آغاز آجودان دزدویگو بود سپس به آجودانی بناپارت رسید
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راد
تصویر راد
(پسرانه)
جوانمرد، بخشنده، سخاوتمند، خردمند، دانا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راز
تصویر راز
(دخترانه)
آنچه از دیگران پنهان نگاه داشته می شود، سر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رام
تصویر رام
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام چوبین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راپرت
تصویر راپرت
گزارش کتبی یا شفاهی برای بیان خبری، بیان محرمانه
فرهنگ فارسی عمید
(نُ)
نهری است در ممالک متحده در ناحیۀ ویرجینیا که بخلیج چزاپیک میریزد
لغت نامه دهخدا
رودخانه ای است در هند از شعب رود ’کوکره’ که به رود بزرگ گنگ در هندوستان میریزد و از کوههای هیمالیا سرچشمه میگیرد، ابتدا بجنوب غربی و بعد به شمال غربی و سرانجام بسوی جنوب شرقی جریان می یابد، مسیر آن 650 هزارگز است که پس از طی این مسیر به رود ’کوکره’ میریزد، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
گزارش، شرح. وصف. نقل. روایت. حکایت. داستان. قصه. بیان. (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی) ، خبر و اخبار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
گزارش دهنده، شرح دهنده. وصف کننده. نقل کننده. روایت کننده. حکایت کننده. داستان گوینده. قصه گوینده. بیان کننده. (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی)
لغت نامه دهخدا
(تُ کَ / کِ کَ دَ)
گزارش دادن. (لاروس فرانسه) ، شرح دادن. وصف کردن. نقل کردن. روایت کردن. حکایت کردن. داستان گفتن. قصه گفتن. بیان کردن. (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی). اخبار کردن، خبر دادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
مورخ فرانسوی در 1661 میلادی در کاستر متولد شد و در 1725 در وزل فوت کرد. (لاروس فرانسه)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
رجوع به راپرت شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
گیاهی از تیره پلیگوناسه قسمت قابل مصرف ریزوم و ریشه. مادۀ مؤثره راپونتی سین اسیدگریز وفانیک. (کارآموزی داروسازی ص 180)
لغت نامه دهخدا
یا کانال راپید نام نهری است در آمریکای شمالی در قطعۀ دومینیون، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
جزیره ای است متعلق به فرانسه در پلی نزی میان توبوائی و توآموتو در مجمع الجزائر سوسیته، مساحت آن 42 کیلومتر مربع و سکنۀ آن 200 تن است
لغت نامه دهخدا
(شَ پ پ)
آواز زدن. (فرهنگ نظام). آواز که از برخوردن کف دست با صورت یا اندام برآید. شرپ. شراپ شراپ. شرپ شرپ. تکرار آواز بر اثر تکرار ضربت است
لغت نامه دهخدا
(پَ)
یکی از جزایر نوبوآی که تابع فرانسه است عرض جنوبی آن 27 درجه و 35 دقیقه و چهل و شش ثانیه است و طول غربی 146 درجه و 37 دقیقه و 35 ثانیه است مساحت سطحیۀ آن 42 هزار گز مربع است زمینش کوهستانی است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
آلکساندر نقاش دورنماساز فرانسه در 1840 میلادی در نوروا لوبورگ متولد شد و در 1889 در پاریس فوت کرد. (لاروس فرانسه)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
نهری است در شیلی که از سلسلۀ جبال آند سرازیر میشود و از ایالت سانتیاکو و گون گو گذشته و پس از طی مسافت 220 هزارگز به بحر محیط میریزد از مجرای آن فقط سیزده هزار گز برای کشتی رانی خوب است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
ده کوچکی است از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس واقع در 58هزارگزی جنوب راه مالرو چاه بهار به جاسک. سکنه آن 25 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تْرا / تِ)
بلوکی از ایالت ’سن ا اواز’ در ولایت ورسای است. 4950 تن سکنه دارد و راه آهن از این نقطه می گذرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از راپر دینامیک
تصویر راپر دینامیک
فرانسوی پیوستگی پویا زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راپید
تصویر راپید
فرانسوی تند، تنداب
فرهنگ لغت هوشیار
گزارش کتبی یا شفاهی مبنی بر خبر و مطلبی گزارش) اجزاء هر یک از وزارتخانه هااز روی راپرت آن وزیر بصدارت عظمی... خواهد بود (از قانون تشکیلات مشیر الدوله صدر اعظم ناصر الدین شاه)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی فانتزی که صورت مجموعه ای از آهنگ ملی و محلی دارد و آهنگساز در آهنگهای آن دخل و تصرف چندانی نمیکند. انگلیسی از یونانی برهم آو آمیزه ای از آوازها و آهنگ ها زبانزد خنیا، آمیخته درهم زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راپرت
تصویر راپرت
حکایت، داستان، قصه، بیان، وصف، گزارش، روایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راپل
تصویر راپل
فرانسوی یادآوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راپرتچی
تصویر راپرتچی
گزارش گر، خبرچین، جاسوس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راپرت
تصویر راپرت
((پُ))
گزارش، سخن چینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رام
تصویر رام
آهل، اهلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راز
تصویر راز
سر، کد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راد
تصویر راد
سخی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رای
تصویر رای
رأی، ایده
فرهنگ واژه فارسی سره
اخبار، خبر، گزارش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تنکه ی مخصوص کار در مزارع برنج
فرهنگ گویش مازندرانی