جدول جو
جدول جو

معنی راهگشا - جستجوی لغت در جدول جو

راهگشا
(کارْ / رِ / رَ / رُو)
راهگشای. رجوع به راه گشای شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راهگان
تصویر راهگان
چیزی که در راه پیدا می کنند، آنچه مفت به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه گشا
تصویر راه گشا
آنکه یا آنچه راه را باز می کند، کنایه از مشکل گشا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارگشا
تصویر کارگشا
کسی که به دیگری کمک می کند و کار او را راه می اندازد، آنکه مشکل کسی را برطرف می سازد، گشایندۀ کار، دلال، واسطه، خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
کسی که راهی را به دیگری نشان می دهد و او را راهنمایی می کند، راه نماینده، رهبر، پیشوا، نقشه یا هر چیز دیگر که کسی از روی آن راه و مقصد خود را پیدا می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهگذار
تصویر راهگذار
راهگذر، آنکه از راهی گذر می کند، آنکه از راهی عبور می کند، عابر، مسافر، راه گذر، راهی که از آن گذر می کنند، راه عبور، راه و گذرگاه، معبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهگذر
تصویر راهگذر
کسی که از راهی گذر می کند، آنکه از راهی عبور می کند، عابر، مسافر، راه گذر، راهی که از آن گذر می کنند، راه عبور، راه و گذرگاه، معبر
فرهنگ فارسی عمید
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
راه گشا. که راه را بگشاید. که راه باز کند:
گفت کای رخنه بند راهگشای
دولتت بر مراد راه گشای.
نظامی.
و رجوع به راه گشادن و راه گشودن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
راهگرای. راهرو. عازم. روان.
- راهگرا گردیدن، عازم شدن. روان شدن. روانه گشتن: از لنگرها برآمده بعزم تسخیر قلعه... بسمت دروازه راهگرا گردیدند. (مجمل التواریخ گلستانه). و رجوع به راهگرای شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از راه گشا
تصویر راه گشا
گشاینده راه
فرهنگ لغت هوشیار
جشنی که بعد از عروسی در خانه اقوام و دوستان عروس و داماد بر پا میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
نشان دهنده راه، هادی، بلد راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهگیر
تصویر راهگیر
راهرو مسافر، راهزن قاطع طریق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهگذار
تصویر راهگذار
معبر و طریق و راه و گذرگاه، شاهراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهگان
تصویر راهگان
بمعنی رایگان، چیز مفت که در عوض و بدل آن جیزی نباید داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارگشا
تصویر کارگشا
((گُ))
مشکل گشا، چاره جو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راهگان
تصویر راهگان
رایگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
((نَ))
پیشوا، هادی، بلد، بلد راه، کسی که مسیر را می داند، رهنما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راهگذار
تصویر راهگذار
((گُ))
عابر، مسافر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
Guide, Mentor, Facilitator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
facilitateur, guide, mentor
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
促進者 , ガイド , メンター
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
מדריך , מנטור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
fasilitator, pemandu, mentor
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
सुविधा देनेवाला , मार्गदर्शक , मार्गदर्शक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
facilitator, gids, mentor
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
facilitador, guia, mentor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
facilitador, guía, mentor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
facilitatore, guida, mentore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
促进者 , 指南 , 导师
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
facilitator, przewodnik, mentor
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
фасилітатор , гід , наставник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
Facilitator, Führer, Mentor
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
посредник , путеводитель , наставник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
촉진자 , 가이드 , 멘토
دیکشنری فارسی به کره ای