جدول جو
جدول جو

معنی راهگرای - جستجوی لغت در جدول جو

راهگرای
(کُ تَ / تِ)
راه گراینده. راهگذار. راهرو. (ارمغان آصفی). راهسنج. (بهار عجم). مسافر و سیاح. (ناظم الاطباء). که بسفر گراید. که بسفر گرایش داشته باشد. که به سیر و سیاحت بگراید. و رجوع به راهگرا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راهگذار
تصویر راهگذار
راهگذر، آنکه از راهی گذر می کند، آنکه از راهی عبور می کند، عابر، مسافر، راه گذر، راهی که از آن گذر می کنند، راه عبور، راه و گذرگاه، معبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
مخطط، خط دار، پارچه یا جامه که خط های باریک رنگین داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهداری
تصویر راهداری
نگهبانی راه، محافظت جاده، باج راه، باج و مالیاتی که در راه از مسافر گرفته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه گرای
تصویر راه گرای
راه پیما، مسافر
فرهنگ فارسی عمید
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
راه گشا. که راه را بگشاید. که راه باز کند:
گفت کای رخنه بند راهگشای
دولتت بر مراد راه گشای.
نظامی.
و رجوع به راه گشادن و راه گشودن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
راهگرای. راهرو. عازم. روان.
- راهگرا گردیدن، عازم شدن. روان شدن. روانه گشتن: از لنگرها برآمده بعزم تسخیر قلعه... بسمت دروازه راهگرا گردیدند. (مجمل التواریخ گلستانه). و رجوع به راهگرای شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
رهگرا. راهگرا. راهگرای. راهرو. عازم. (یادداشت مؤلف) : لشکر افغان و اوزبک که از قزلباش محسوب بودند بعد از قتل نادرشاه رهگرای قندهار گردیدند. (مجمل التواریخ گلستانه). رجوع به راه گرای شود
لغت نامه دهخدا
نگهبانی راه محافظت جاده، دزدی راهزنی، باجی که از مسافر و متاع می گرفتند برای محافظت آنها و حق العبور (قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهگذری
تصویر راهگذری
عبور از راه، سفر. کسی که غالبا در عبور و مرور باشد ابن السبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهگذار
تصویر راهگذار
معبر و طریق و راه و گذرگاه، شاهراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهواری
تصویر راهواری
عمل راهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
مخطط، آنکه خطوط رنگین داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهگذار
تصویر راهگذار
((گُ))
عابر، مسافر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راهداری
تصویر راهداری
نگهبانی راه، دزدی، راهزنی، اداره نگهبانی و محافظت راه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
دارای خطوط موازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راهبردی
تصویر راهبردی
استراتژیک، هدایتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
Streaked, Striped
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
rayé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
gestreept
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
çizgili
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
줄무늬의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
ストライプ模様の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
פסים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
bergaris
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
धारदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
полосатый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
gestreift
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
a rayas
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
striato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
riscado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
条纹的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
pasiaste
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
смугастий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از راه راه
تصویر راه راه
madoa
دیکشنری فارسی به سواحیلی