جدول جو
جدول جو

معنی راهنمائی - جستجوی لغت در جدول جو

راهنمائی
دلالت و هدایت، ارشاد، رهبری
تصویری از راهنمائی
تصویر راهنمائی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
هدایت
فرهنگ واژه فارسی سره
عمل راهنما هدایت رهبری. یا اداره راهنمایی و رانندگی اداره ای در شهربانی که موظف به انتظام رفت و آمد و عبور و مرور وسایل نقلیه است شعبه تامین وسایل عبور و مرور و وسایل نقلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
راه نشان دادن به کسی، عمل راهنما، رهبری، هدایت، رسیدگی به عبور و مرور وسایط نقلیه، دورۀ تحصیلی سه ساله بعد از ابتدایی و قبل از دبیرستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
عمل راهنما، هدایت، راهبری
اداره راهنمایی و رانندگی: اداره ای که موظف به انتظام رفت و آمد و عبور و مرور وسایل نقلیه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راهنمایی
تصویر راهنمایی
Hint, Guidance, Mentorship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
руководство , намёк , наставничество
دیکشنری فارسی به روسی
Anleitung, Hinweis, Mentoring
دیکشنری فارسی به آلمانی
настанови , підказка , менторство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
wskazówki, wskazówka, mentoring
دیکشنری فارسی به لهستانی
指导 , 提示 , 导师制度
دیکشنری فارسی به چینی
orientação, dica, mentoria
دیکشنری فارسی به پرتغالی
orientamento, suggerimento, mentoring
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
orientación, pista, mentoría
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
orientation, indice, mentorat
دیکشنری فارسی به فرانسوی
begeleiding, aanwijzing, mentorschap
دیکشنری فارسی به هلندی
मार्गदर्शन , संकेत , मार्गदर्शन
دیکشنری فارسی به هندی
pengarahan, petunjuk, pendampingan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
إرشادٌ , تحريرٌ , توجيهٌ
دیکشنری فارسی به عربی
הדרכה , רמז , חונכות
دیکشنری فارسی به عبری
ガイダンス , ヒント , メンタリング
دیکشنری فارسی به ژاپنی
지도 , 힌트 , 멘토링
دیکشنری فارسی به کره ای
mwelekeo, kidokezo, ushauri
دیکشنری فارسی به سواحیلی
การแนะนำ , บอกใบ้ , การให้คำปรึกษา
دیکشنری فارسی به تایلندی
নির্দেশনা , ইঙ্গিত , পরামর্শদান
دیکشنری فارسی به بنگالی
رہنمائی , اشارہ , رہنمائی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از راهنمونی
تصویر راهنمونی
عمل راهنمون راهنمایی رهبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهنمونی
تصویر راهنمونی
راهنمایی و رهبری، هدایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهنمایی
تصویر رهنمایی
رهنمونی، ارشاد، دلالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
نشان دهنده راه، هادی، بلد راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
کسی که راهی را به دیگری نشان می دهد و او را راهنمایی می کند، راه نماینده، رهبر، پیشوا، نقشه یا هر چیز دیگر که کسی از روی آن راه و مقصد خود را پیدا می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
((نَ))
پیشوا، هادی، بلد، بلد راه، کسی که مسیر را می داند، رهنما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راهنما
تصویر راهنما
Guide, Mentor, Facilitator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
посредник , путеводитель , наставник
دیکشنری فارسی به روسی