جدول جو
جدول جو

معنی رانجو - جستجوی لغت در جدول جو

رانجو
پروانه، (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 14) :
بشب آتش بعالم این چنین بوده دگر باره
که بستد آتش میر مغل از موج رانجو را،
شیخ آذری (از شعوری)،
اما به این معنی در جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رونجو
تصویر رونجو
موریانه، نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند
چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، ریونجو، لبنگ، دیوک، ارضه
فرهنگ فارسی عمید
از سازهای زهی شبیه گیتار با پنج تا نه سیم و جعبۀ طنینی به شکل طبل
فرهنگ فارسی عمید
نام شطی است، ابوریحان بیرونی در التفهیم چنین آورده: اما اقلیم اول ازمشرق زمین چین آغازد و بر دره های چین بگذرد و این جویهاست که از دریا کشتیها برآرند ببارگاهها چون خانجو و خانفو و مانند آن، (از التفهیم چ همایی ص 198)
لغت نامه دهخدا
(نِ جَ)
واحد رانج یعنی یک خرمای سیاه تابان. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به رانج شود
لغت نامه دهخدا
(رَ وَ)
کرمی باشد چوبخوارو به عربی ارضه گویند. (برهان) (از آنندراج). نام کرمی است که از زمین بروید و هرچه از زمین افتاده باشد بخورد و تباه سازد و پشمینه را ضایع کند و آنرا دیوچه و دیوک و ریونجو نیز گویند و به تازی ارضه خوانند. (فرهنگ جهانگیری). در تداول محلی گناباد رونجک (ر و جک) گویند. اورنگ. (در تداول مردم قزوین)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
کرمی که پشمینه را تباه و خراب می کند و بتازی ارضه گویند. (ناظم الاطباء). نام کرمی است که پشمینه را خراب می کند و بعربی ارضه گویند و به این معنی بجای حرف ثانی واو هم آمده است. (برهان) (آنندراج). نام کرمی است که آنرا دیوک نیز گویند و بتازی ارضه خوانند. (فرهنگ جهانگیری). و رجوع به رونجو شود
لغت نامه دهخدا
(دِ گَ)
نانجوی، رجوع به نانجوی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جزیره و آداک. (ناظم الاطباء). ابخوست. جزیره:
در شب هجران سرشک دیده ام دریا شده
همچو انجو جسم لاغر در میان آب ماند.
ابوالمعالی (از شعوری ج 1 ورق 126 الف).
لغت نامه دهخدا
(نِ)
خرماییست سیاه، نرم و تابان. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج). خرمای املس. (یادداشت مؤلف). یکنوع خرمایی تابان سیاه. (ناظم الاطباء) ، جوز هندی. (از اقرب الموارد). جوز هندی، یعنی چارمغز که بهندی اخروت است. (منتهی الارب) (آنندراج). نارگیل است که آنرا جوز هندی گویند. (برهان). جوز هندی که نارجیل نامند. (رشیدی). نارگیل. (داود ضریر انطاکی ص 170) (از شعوری ج 2ورق 3). جوز هندی. (المعرب جوالیقی). نارگیل و جوز هندی. (ناظم الاطباء). جوز
لغت نامه دهخدا
تصویری از بانجو
تصویر بانجو
فرانسوی نه تار از سازها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رونجو
تصویر رونجو
کرمی است چوبخوار ارضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رانج
تصویر رانج
نارگیل، گوز هندی چار مغز از گیاهان نارگیل نارجیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رونجو
تصویر رونجو
((رَ وَ))
موریانه، کرم چوب خوار
فرهنگ فارسی معین