جدول جو
جدول جو

معنی رامیثنه - جستجوی لغت در جدول جو

رامیثنه
(ثَ نَ)
رامیتن. رامیثن. نام قصبه ای از بخارا. رجوع به رامیتن و رامیثن در همین لغت نامه و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 269 و 261 شود
نام رودی بوده است در بخارا که از شهر می آمده و روستاها را سیراب میکرده است. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 111 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رامینه
تصویر رامینه
(دخترانه)
رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شامیانه
تصویر شامیانه
سایه بان، چتر، سراپرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
آنچه به وسیلۀ مردم عادی استفاده می شود، غیرعلمی، عوامانه مانند عوام، به روش مردم عادی، برای مثال عامیانه چه ملامت می کنی / بخل بر خوان خداوند غنی (مولوی - ۷۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رازیانه
تصویر رازیانه
گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد
بادیان، رازیان، وادیان، والان، رازنج، رازیانج، رازیام، بادتخم، برهلیا
فرهنگ فارسی عمید
(ثَ)
منسوب به رامیثن که قریه ای است در بخارا. (از انساب سمعانی). و رجوع به رامیثن و رامیتن شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
ابوابراهیم روح بن مستنیر رامیثنی بخاری که از مختار بن سابق و جز وی روایت کرد و محمد بن هاشم بن نعیم از او روایت دارد. (از انساب سمعانی) (اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ نَ)
بگفتۀ عمرانی قریه ای دیگر است در بخارا. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
رام. رامین. نام رامین است عاشق ویس. (از برهان). همان رام عاشق ویس و واضع چنگ است. (از فرهنگ رشیدی). و رجوع به رام و رامین و رامتین در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
رامیتن. نام قریه ای است در بخارا. (از انساب سمعانی). و رجوع به رامیتن و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 74 و 101 شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ نی یَ)
رامیتن. رامیثن. نام شهری بوده در بخارا. رجوع به رامیتن و رامیثن و رامیثنه در همین لغت نامه و فهرست احوال و اشعار رودکی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
منسوب به عوام و مردم بیسواد و فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است (بعض گونه هایش پایا میباشد) و در سراسر نواحی بحرالروم و حبشه و ایران میروید. ارتفاع آن بین 1 تا 5، 1 است. برگهای متناوب و دارای بریدگی بسیار و دمبرگش شامل غلافی است که ساقه را فرا میگیرد. برگش معطر و طمعش مطبوع و کمی شیرین است رازیانج شمار شمره سونف باریان بسباس. یا رازیانه آبی کاکله. یا رازیانه دریایی کاکله. یا رازیانه رومی انیسون. یا رازیانه کاذب شوید شبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شامیانه
تصویر شامیانه
سراپرده خیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
((نِ))
مانند عوام و مردم بی سواد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رازیانه
تصویر رازیانه
((نِ))
بادیان، والان، گیاهی است خوشبو با دانه های ریز که برای نفخ مفید است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
تودگانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
Colloquial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
familier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
разговорный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
sehari-hari
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
halk dilinde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
口語的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
口语的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
עממי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
일상적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
informeel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
सामान्य
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
umgangssprachlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
colloquiale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
coloquial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
coloquial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
potoczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
розмовний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
ya kila siku
دیکشنری فارسی به سواحیلی