از دانشمندان نامی فرانسه است، وی بسال 1515 میلادی در قصبۀ کوت از خطۀ ورماندوآ در خانوادۀ تنگدستی دیده بر جهان گشود، بواسطۀ ناداری به خدمتگزاری مدرسه پرداخت وتحصیلات خود را بتدریج ادامه داد تا در سال 1543 میلادی بدنبال مطالعات عمیقی که کرده بود کتابی مخالف فلسفه ای که در آن زمان تدریس میشد نوشت و نیز مقالاتی در انتقاد شدید از مکتب فلسفی ارسطو انتشار داد، قرائت این کتاب ابتدا از طرف پارلمان ممنوع گردید و دستور جمعآوری نسخه های آن داده شد ولی دو سال بعد بحمایت یکی از طرفدارانش (لورن) این محدودیت و ممنوعیت رفع شد و او دوباره انتشار کتاب را از سر گرفت و پس از آن بسمت معلم مدرسه ’پرسله’ منصوب گشت و بتدریس منطق و ریاضی پرداخت و بعد در سال 1551 میلادی در دانشگاه فرانسه بتدریس فلسفه و فنون ادبی مأموریت یافت و دانشجویان بیشماری از نقاط مختلف در حلقۀ درس وی گرد آمدند، مدتی بعد بسبب پذیرفتن مذهب پروتستان با شکستن بتهایی که در آن دانشگاه بود بترک خاک فرانسه مجبور گشت و بکشور آلمان رانده شد وچندی در دانشگاه ’هایدلبرگ’ بتدریس فلسفه مشغول شد، سپس در سال 1571م، دوباره به فرانسه بازگشت و در سال 1572م، در حادثۀ قتل عام معروف ’سنت بارتلمی’ کشته شد، او در ریاضی و منطق و ادبیات که تدریس میکرد تألیفات گرانقدری دارد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
از دانشمندان نامی فرانسه است، وی بسال 1515 میلادی در قصبۀ کوت از خطۀ ورماندوآ در خانوادۀ تنگدستی دیده بر جهان گشود، بواسطۀ ناداری به خدمتگزاری مدرسه پرداخت وتحصیلات خود را بتدریج ادامه داد تا در سال 1543 میلادی بدنبال مطالعات عمیقی که کرده بود کتابی مخالف فلسفه ای که در آن زمان تدریس میشد نوشت و نیز مقالاتی در انتقاد شدید از مکتب فلسفی ارسطو انتشار داد، قرائت این کتاب ابتدا از طرف پارلمان ممنوع گردید و دستور جمعآوری نسخه های آن داده شد ولی دو سال بعد بحمایت یکی از طرفدارانش (لورن) این محدودیت و ممنوعیت رفع شد و او دوباره انتشار کتاب را از سر گرفت و پس از آن بسمت معلم مدرسه ’پرسله’ منصوب گشت و بتدریس منطق و ریاضی پرداخت و بعد در سال 1551 میلادی در دانشگاه فرانسه بتدریس فلسفه و فنون ادبی مأموریت یافت و دانشجویان بیشماری از نقاط مختلف در حلقۀ درس وی گرد آمدند، مدتی بعد بسبب پذیرفتن مذهب پروتستان با شکستن بتهایی که در آن دانشگاه بود بترک خاک فرانسه مجبور گشت و بکشور آلمان رانده شد وچندی در دانشگاه ’هایدلبرگ’ بتدریس فلسفه مشغول شد، سپس در سال 1571م، دوباره به فرانسه بازگشت و در سال 1572م، در حادثۀ قتل عام معروف ’سنت بارتلمی’ کشته شد، او در ریاضی و منطق و ادبیات که تدریس میکرد تألیفات گرانقدری دارد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
شرف، عفت، عصمت، کنایه از خواهر یا مادر یا همسر مرد که وظیفۀ حفظ حرمت آن ها بر عهدۀ اوست، کنایه از صاحب سر، آگاه و مطلع به باطن امور، راز، سر، مرد ماهر و کاردان، کمین گاه صیاد ناموس اکبر: کنایه از جبرئیل
شرف، عفت، عصمت، کنایه از خواهر یا مادر یا همسر مرد که وظیفۀ حفظ حرمت آن ها بر عهدۀ اوست، کنایه از صاحب سر، آگاه و مطلع به باطن امور، راز، سر، مرد ماهر و کاردان، کمین گاه صیاد ناموس اکبر: کنایه از جبرئیل
نمونه اصل چیزی دریا، حجم بسیار از آب که قسمت وسیعی از زمین را فراگرفته قابل کشتیرانی بوده و به اقیانوس راه داشته باشد، قلزم، بحر، داما، زو، یم، ژو
نمونه اصل چیزی دَریا، حجم بسیار از آب که قسمت وسیعی از زمین را فراگرفته قابل کشتیرانی بوده و به اقیانوس راه داشته باشد، قُلزُم، بَحر، داما، زُو، یَم، ژُو
کشتیبان و ناخدا، (برهان) (جهانگیری)، رجوع به توضیح معنی بعدی کلمه شود، ماهیی است دلیر و جنگجو که به آدمی مایل است و با کشتی همراهی کند اگر ماهیان دیگر قصد کشتی کنند رفع کند و اگر کشتی غرق شود مردمان را بکنارساحل رساند، شیخ آذری در عجائب الدنیا این افسانه رانقل کرده و بعد از چند بیت، شعر آتی الذکر را آورده است، با این تفصیل و تأویل صاحب فرهنگ جهانگیری از اول حکایت غافل مانده و بمعنی ناخدا آورده، صاحب برهان نیز بتقلید او بمعنی ناخدا و کشتیبان نقل کرده، (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از رشیدی) : هست راموز مرشد کامل که برد مرد را سوی ساحل، شیخ آذری (از آنندراج)
کشتیبان و ناخدا، (برهان) (جهانگیری)، رجوع به توضیح معنی بعدی کلمه شود، ماهیی است دلیر و جنگجو که به آدمی مایل است و با کشتی همراهی کند اگر ماهیان دیگر قصد کشتی کنند رفع کند و اگر کشتی غرق شود مردمان را بکنارساحل رساند، شیخ آذری در عجائب الدنیا این افسانه رانقل کرده و بعد از چند بیت، شعر آتی الذکر را آورده است، با این تفصیل و تأویل صاحب فرهنگ جهانگیری از اول حکایت غافل مانده و بمعنی ناخدا آورده، صاحب برهان نیز بتقلید او بمعنی ناخدا و کشتیبان نقل کرده، (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از رشیدی) : هست راموز مرشد کامل که برد مرد را سوی ساحل، شیخ آذری (از آنندراج)
میانۀ دریا، (منتهی الارب) (غیاث) (مهذب الاسماء) (آنندراج) : سأل رسول اﷲ عن الجزر و المد، فقال ملک علی قاموس البحر اذا وضع رجله فیه فاض و اذا رفعها غاض، معظم دریا، (منتهی الارب)، گودترین جای دریا، (غیاث اللغات) (آنندراج)، دریای بسیار آب، جای دورتک از دریا، (منتهی الارب) (آنندراج)، رازدار، صاحب سرّ کسی، ج، قوامیس
میانۀ دریا، (منتهی الارب) (غیاث) (مهذب الاسماء) (آنندراج) : سأل رسول اﷲ عن الجزر و المد، فقال ملک علی قاموس البحر اذا وضع رجله فیه فاض و اذا رفعها غاض، معظم دریا، (منتهی الارب)، گودترین جای دریا، (غیاث اللغات) (آنندراج)، دریای بسیار آب، جای دورتک از دریا، (منتهی الارب) (آنندراج)، رازدار، صاحب سرّ کسی، ج، قوامیس
به عبری مواشی خدا، پسر برذلی که میرآب دختر شاول را که قبل از این بدارد وعده شده بود به حبالۀ نکاح خود درآورد و عدرئیل از وی پنج پسر داشت. اینان به جبعونیان تسلیم شدند تا به قصاص ظلمی که شاؤل جد ایشان به اهالی جبعونیان کرده بود در حضورخداوند کشته شوند. (قاموس کتاب مقدس) ، شوهر میرب دخت بکر شاؤل بود. (قاموس کتاب مقدس)
به عبری مواشی خدا، پسر برذلی که میرآب دختر شاول را که قبل از این بدارد وعده شده بود به حبالۀ نکاح خود درآورد و عدرئیل از وی پنج پسر داشت. اینان به جبعونیان تسلیم شدند تا به قصاص ظلمی که شاؤل جد ایشان به اهالی جبعونیان کرده بود در حضورخداوند کشته شوند. (قاموس کتاب مقدس) ، شوهر میرب دخت بکر شاؤل بود. (قاموس کتاب مقدس)
نام مبارزی است کشانی و او پادشاه سنجاب بود و تابه ملک روم ولایت داشت، بمدد افراسیاب آمد و رستم اورا بخم کمند گرفت و کشت، (برهان) (فرهنگ نظام)، از بهادران توران، (حبیب السیر ج 1 چ فردوسی تهران)، نام یکی از امرای زیردست افراسیاب که حاکم کاشانش کرده بود، (ولف)، فردوسی در شاهنامه چنین آرد: کنون رزم کاموس پیش آورم ز دفتر بگفتار خویش آورم چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو ز هامون برآمد خروش چگاو ز درگاه کاموس برخاست غو که او بود مردافکن و پیش رو بر کوه لشکر بیاراستند درفش خجسته به پیراستند چو با میسره راست شد میمنه همان ساقه و قلب و جای بنه برآمد خروشیدن کرنای سپه چون سپهر اندرآمد ز جای چو کاموس تنگ اندرآمد بجنگ بهامون نبودش زمانی درنگ سپه را بکردار دریای آب که از که فرود آید اندر شتاب چو نزدیکتر شد بکاموس گفت که این را مگر ژنده پیلست جفت ؟ بکاموس بر، تیرباران گرفت کمان را چو ابر بهاران گرفت چو کاموس دست و گشادش بدید بزیر سپر کرد سر ناپدید
نام مبارزی است کشانی و او پادشاه سنجاب بود و تابه ملک روم ولایت داشت، بمدد افراسیاب آمد و رستم اورا بخم کمند گرفت و کشت، (برهان) (فرهنگ نظام)، از بهادران توران، (حبیب السیر ج 1 چ فردوسی تهران)، نام یکی از امرای زیردست افراسیاب که حاکم کاشانش کرده بود، (ولف)، فردوسی در شاهنامه چنین آرد: کنون رزم کاموس پیش آورم ز دفتر بگفتار خویش آورم چو خورشید زد پنجه بر پشت گاو ز هامون برآمد خروش چگاو ز درگاه کاموس برخاست غو که او بود مردافکن و پیش رو بر کوه لشکر بیاراستند درفش خجسته به پیراستند چو با میسره راست شد میمنه همان ساقه و قلب و جای بنه برآمد خروشیدن کرنای سپه چون سپهر اندرآمد ز جای چو کاموس تنگ اندرآمد بجنگ بهامون نبودش زمانی درنگ سپه را بکردار دریای آب که از که فرود آید اندر شتاب چو نزدیکتر شد بکاموس گفت که این را مگر ژنده پیلست جفت ؟ بکاموس بر، تیرباران گرفت کمان را چو ابر بهاران گرفت چو کاموس دست و گشادش بدید بزیر سپر کرد سر ناپدید
رزم کاموس جنگی است که بین ایرانیان و ترکان روی داد و کیخسرو رستم را مأمور این جنگ کرد و بسیاری از ترکان از آن جمله کاموس در این جنگ کشته شدند، رجوع به ص 48 مجمل التواریخ و القصص و نیز رجوع به کاموس پهلوان تورانی شود
رزم کاموس جنگی است که بین ایرانیان و ترکان روی داد و کیخسرو رستم را مأمور این جنگ کرد و بسیاری از ترکان از آن جمله کاموس در این جنگ کشته شدند، رجوع به ص 48 مجمل التواریخ و القصص و نیز رجوع به کاموس پهلوان تورانی شود
و آن از جزیره های یونان است و چندان از خشکی دور نیست طولش 28 میل و عرضش 10 میل است و مساحتش 165 میل مربع میباشد و مرکز عبادت جونو و مکان ولادت فیثاغورث بوده و برای کوزه های نفیسه اش مشهور شده است، ساکنان جزیره تخمیناً شصت هزار، محصولش زیت و شراب و پرتقال و انگور و مویز و حریر میباشد، (از قاموس کتاب مقدس)، و رجوع به سامس شود
و آن از جزیره های یونان است و چندان از خشکی دور نیست طولش 28 میل و عرضش 10 میل است و مساحتش 165 میل مربع میباشد و مرکز عبادت جونو و مکان ولادت فیثاغورث بوده و برای کوزه های نفیسه اش مشهور شده است، ساکنان جزیره تخمیناً شصت هزار، محصولش زیت و شراب و پرتقال و انگور و مویز و حریر میباشد، (از قاموس کتاب مقدس)، و رجوع به سامس شود
نام بلده ای است بمغرب در بلاد بربر قریب مزغنای، ابوعمران موسی بن سلیمان اللخمی الداموسی از آنجاست وی از قراء است و بر ابی جعفر احمد بن سلیمان الکاتب معروف به ابن الربیع قرائت کرده است، (معجم البلدان)
نام بلده ای است بمغرب در بلاد بربر قریب مزغنای، ابوعمران موسی بن سلیمان اللخمی الداموسی از آنجاست وی از قراء است و بر ابی جعفر احمد بن سلیمان الکاتب معروف به ابن الربیع قرائت کرده است، (معجم البلدان)
کازۀ صیاد، قتره، او ما یستتر به، ج، دوامیس: و فی غربی المدینهالمارده قنطره کبیره ذات قسی، عالیهالذروه، کثیرهالعدد عریضهالمجاز و قد بنی علی ظهر القسی اقباء تتصل من داخل المدینه الی آخر القنطره و لایری الماشی بها و فی داخل هذا ’الداموس’ قناه ماء تصل المدینه، و مشی الناس و الدواب علی تلک الدوامیس، (الحلل السندسیه ص 89 ج 1)
کازۀ صیاد، قتره، او ما یستتر به، ج، دوامیس: و فی غربی المدینهالمارده قنطره کبیره ذات قسی، عالیهالذروه، کثیرهالعدد عریضهالمجاز و قد بنی علی ظهر القسی اقباء تتصل من داخل المدینه الی آخر القنطره و لایری الماشی بها و فی داخل هذا ’الداموس’ قناه ماء تصل المدینه، و مشی الناس و الدواب علی تلک الدوامیس، (الحلل السندسیه ص 89 ج 1)