جدول جو
جدول جو

معنی رامناگر - جستجوی لغت در جدول جو

رامناگر
(گَ)
نام قصبه و مرکز حکومت است در سرزمین لاهور پنجاب پاکستان در ناحیۀ (سنجاق) کوجرانواله و 40هزارگزی شمال باختری مرکزی آن ناحیه. این قصبۀ در حدود یک قرن و نیم پیش بوسیله نورمحمدخان بنا گشته و بنام ’رسول نگر’ خوانده شده است. جمعیت این قصبه 4768 تن میباشد. (از وبستر جغرافیایی) (قاموس الاعلام ترکی)
نام ناحیه ای واقع در استان بنارس هندوستان و دارای 2554 میلیون گز مربع مساحت میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رامیار
تصویر رامیار
(پسرانه)
چوپان و گوسفند چران، رمه یار چوپان، شبان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامشگر
تصویر رامشگر
نوازنده و خواننده، خنیاگر، مطرب، برای مثال ز رامشگران رامشی کن طلب / که رامش بود نزد رامشگران (منوچهری - ۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رامیار
تصویر رامیار
چوپان، برای مثال رسیدم در میان مرغزاری / در آن دیدم رمی بی رامیاری (نزاری - لغت نامه - رامیار)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشناگر
تصویر اشناگر
شناگر، شناور
فرهنگ فارسی عمید
مطیع و منقاد، (از شعوری ج 2 ورق 4)، مطیع و فرمانبردار، (ناظم الاطباء)، و رجوع به رامیاد شود، فروتن و متواضع، مکار و محیل، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
قصبه ای است در سرزمین راجپوتانا واقع در حاکم نشین شکاواتی و 160هزارگزی شمال باختری جایپور هند. این قصبه دارای مناظر زیبا و فرح انگیز است. (از قاموس الاعلام ترکی) (وبستر جغرافیایی)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
گورخر. (فرهنگ فرانسه بفارسی سعید نفیسی). حیوان پستاندار وحشی که در ایران و هند زندگی می کند و حد فاصل بین خر و اسب است. (از لاروس). و رجوع به گورخر شود
لغت نامه دهخدا
(مِ گَ)
مطرب. (آنندراج) (غیاث اللغات) (برهان) (از شعوری ج 2 ورق 5) (ناظم الاطباء) (صحاح الفرس) (انجمن آرا) (منتخب اللغات) (رشیدی) (شرفنامۀ منیری) .سازنده. (برهان) (لغت محلی شوشتر) (انجمن آرا). نوازنده. (لغت محلی شوشتر). مطربه. (یادداشت مؤلف). مغنی. (ناظم الاطباء). نغمه پرداز. (از شعوری ج 2 ورق 5). نوشته اند که رامش مخفف آرامش است چون ساز و نغمه باعث آرامش دل میشود لهذا در اینجا مجازاً اطلاق مسبب برسبب کرده اند. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
پس اندر ز رامشگران دوهزار
همه ساخته رود روز شکار.
فردوسی.
زده ببزم تو رامشگران بدولت تو
گهی چکاوک و گه راهی و گهی قالوس.
منوچهری.
برآورد رامشگر کابلی
ره رود با خامۀ زابلی.
اسدی.
بدش نغز رامشگری چنگزن
یکی نیمه مرد و یکی نیمه زن.
اسدی.
و رامشگر چون سرکیس رومی وباربد که این همه نواها نهاده است و دستانها. (مجمل التواریخ و القصص).
خروش چنگ رامشگر برآمد
بخار می ز معده بر سر آمد.
نظامی.
غزل برداشته رامشگر رود
که بدرود ای نشاط و عیش بدرود.
نظامی.
، خواننده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شاهنامه) (برهان) (ولف). درست مقابل مویه گر. (فرهنگ شاهنامه). خنیاگر. (ناظم الاطباء) (شرفنامۀ منیری) (برهان) (فرهنگ خطی) (فرهنگ اوبهی) (شعوری ج 2 ورق 5). سرودگوی. (فرهنگ سروری) (صحاح الفرس) (شرفنامۀ منیری). گوینده. (آنندراج) (انجمن آرا) (منتخب اللغات). نغمه ساز. (ناظم الاطباء) :
با ماه سمرقند کن آیین سپرجی
رامشگر خوب آور با نغمۀ چون قند.
عمارۀ مروزی.
نقل ما خوشۀ انگور بود ساغر سفج
بلبل و صلصل رامشگر و در دست عصیر.
ابوالمثل.
زمین باغ گشت از کران تا کران
ز شادی و آواز رامشگران.
فردوسی.
برآمد هم آواز رامشگران
همه شهر روم از کران تا کران.
فردوسی.
سپهدار کیخسروو مهتران
نشستند و خواندند رامشگران.
فردوسی.
بر آواز رامشگران می خورند
چو ما مردمان رابکس نشمرند.
فردوسی.
می آورد (کیخسرو) و رامشگران را بخواند
وز آواز ایشان همه خیره ماند.
فردوسی.
ز تو این مجلس ما جملگی آراسته گشت
مجلس آراسته و مرغ در او رامشگر.
فرخی.
یکی مرغ بر شاخسار از برش
که بودی گه بزم رامشگرش.
اسدی.
نه عجب گر فلک شود مطرب
ماه، ساقی و زهره رامشگر.
مسعودسعد.
از عکس می مجلس چنان چون باغ زرین درخزان
باغ از دم رامشگران مرغان گویا داشته.
خاقانی.
، و چون غالباً یک تن خوانندگی و مطربی یا سازندگی و مطربی میکرده است از این روی رامشگر در هر دو معنی مطرب و مغنی نیز بکار رفته است و شواهد زیر هر دو معنی راست:
می روشن آورد و رامشگران
هم اندرخورش باگهر مهتران.
فردوسی.
بهر جای گاهی بیاراستی
می و رود و رامشگران خواستی.
فردوسی.
تو گفتی در و بام رامشگریست
زمانه بآرامش دیگریست.
فردوسی.
بفرمودتا خوان بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند.
فردوسی.
به رامشگری گفت امروز رود
بیارای با پهلوانی سرود.
فردوسی.
فرخت باد سر سال چنینت هر سال
بزم تو با بت و با جام و می و رامشگر.
فرخی.
لیکن این ماه که پیش آمد ماهی است که او
با طرب گردد و با رامش و با رامشگر.
فرخی.
ز رامشگران رامشی کن طلب
که رامش بود نزد رامشگران.
منوچهری.
یکی هاتف از خانه آواز داد
چو رامش بری نزد رامشگری.
منوچهری.
چو از می گران شد سر باده خوار
سته گشت رامشگر و میگسار.
اسدی.
عقل رامشگری است روح افزای
عدل مشاطه ای است ملک آرای.
سنایی.
شبی بی رودو رامشگر نبودند
زمانی بی می و ساغر نبودند.
نظامی.
جنیبت بر لب شهرود بستند
ببانگ رود و رامشگر نشستند.
نظامی.
نشسته برامش ز هر کشوری
غریب اوستادی و رامشگری.
نظامی.
، اهل عیش و عشرت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
این لغت در فرهنگ ناظم الاطباء و شعوری (ج 2 ورق 4) بمعنی نام روز بیست وهشتم هر ماه پارسی آمده که مسلماً تصحیف زامیاد است، رجوع به زامیاد در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
نام قصبه و مرکز بخش است در استان مدراس (مدرس) هندوستان، واقع در ناحیۀ مادورا و 99هزارگزی جنوب خاوری مرکز مادورا، که در اول شبه جزیره رامناد قرار دارد، این قصبه دارای قلعۀ ویرانیست که در داخل آن یک ساختمان بزرگ و یک بتکده وجود دارد و جمعیت آن 16817 تن میباشد، (از قاموس الاعلام ترکی) (وبستر جغرافیایی)
نام شبه جزیره و سرزمینی است در هند که مساحت آن 6216میلیون گزمربع میباشد، این شبه جزیره دارای زمینهای هموار و مسطح و استخرهای فراوان است، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اَ گَ)
شناگر. سباح. اشناور. شناور. بر آب رونده. (سروری). و رجوع به اشناور شود
لغت نامه دهخدا
چوپان و گوسپندچران، (ناظم الاطباء)، شبان، (آنندراج) (از برهان) (از جهانگیری) (از رشیدی) (انجمن آرا)، اصل این لغت رمه یار بوده یعنی، ایلخی بان و رمه بان و بعضی گفته اند رمه در اصل رامه است یعنی، رام شبان و مطیع او که آنرا رمه بان گویند، (آنندراج) (انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی) :
رسیدم در میان مرغزاری
در آن دیدم رمی بی رامیاری،
نزاری قهستانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ گَ)
خرّار. تخمین کننده اجناس. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان عرب خانه بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع در 82هزارگزی باختری شوسف، و چهارهزارگزی جنوب راه مالرو عمومی گیو به شوسف. هوای این ده معتدل و کوهستانی و سکنۀ آن 174 تن میباشد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات عمده آن غلات و لبنیات و پیشۀ مردم کشاورزی و دامپروری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نام قصبه و مرکز بخش است در استان بنارس هندوستان وحوزۀ بنارس و 3هزارگزی باختری آن در ساحل راست رود خانه گنگ. و جمعیت آن 12493 تن میباشد. در این قصبه یک بتخانه و یک اقامتگاه و عبادتگاه مخصوص راجه وجود دارد. (از وبستر جغرافیایی) (قاموس الاعلام ترکی)
نام قصبه ای است در استان ونگپور در کشمیر. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رامشگر
تصویر رامشگر
مطرب، سازنده، نوازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامیار
تصویر رامیار
گله بان، چوپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامشگر
تصویر رامشگر
((مِ گَ))
خواننده و نوازنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رامیار
تصویر رامیار
رمه یار، چوپان، شبان
فرهنگ فارسی معین
خنیاگر، رقاص، سرودخوان، مطرب، مغنیه، موسیقیدان، نوازنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کناره جاده
فرهنگ گویش مازندرانی