ابن بنت ابونصر منصور بن رامش، والی نیشابور و مردی دانش پژوه و ادیب بود. اخبار بسیار از اصحاب ابوالعباس اصم شنید و با ابوالعلاء معری مصاحبت کرد. ابوحفص عمر بن علی بن سهل سلطان و ابوحفص عمر بن احمد بن منصور صفار و دیگران از او روایت دارند. آنگاه که از مسافرت برگشت، خواجه نظام الملک دستور داد در مدرسه نیشابور بتدریس پردازد تا مردم از اخبار وادب و دانش او بهره مند شوند. او بهمین سمت اشتغال داشت تا در سال 489 هجری قمری درگذشت. تاریخ تولد او بسال 404 هجری قمری بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
ابن بنت ابونصر منصور بن رامش، والی نیشابور و مردی دانش پژوه و ادیب بود. اخبار بسیار از اصحاب ابوالعباس اصم شنید و با ابوالعلاء معری مصاحبت کرد. ابوحفص عمر بن علی بن سهل سلطان و ابوحفص عمر بن احمد بن منصور صفار و دیگران از او روایت دارند. آنگاه که از مسافرت برگشت، خواجه نظام الملک دستور داد در مدرسه نیشابور بتدریس پردازد تا مردم از اخبار وادب و دانش او بهره مند شوند. او بهمین سمت اشتغال داشت تا در سال 489 هجری قمری درگذشت. تاریخ تولد او بسال 404 هجری قمری بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
منسوب است به رامش که از قراء بخاراست. (از معجم البلدان) (از انساب سمعانی) ، منسوب است به رامش که نام نیای کسانی است. (از اللباب فی تهذیب الانساب) (از انساب سمعانی)
منسوب است به رامش که از قراء بخاراست. (از معجم البلدان) (از انساب سمعانی) ، منسوب است به رامش که نام نیای کسانی است. (از اللباب فی تهذیب الانساب) (از انساب سمعانی)
مطرب. (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ رشیدی). بمعنی رامشگر است که سازنده و خواننده باشد. (برهان). مطربه. (یادداشت مؤلف). سازنده و رامشگر. (ناظم الاطباء). مطربی که سرود در پردۀ راه در سراید. (منتخب اللغات) : بر آواز این رامشی دختران نشست و می آورد و رامشگران. فردوسی. تو با خنده و رامشی باش ازین که بخشود بر ما جهان آفرین. فردوسی. بت رامشی و می و درغمی بود مایۀ شادی و خرمی. (ازفرهنگ شعوری ج 2). ، خواننده. (ولف) (از برهان) (ناظم الاطباء) ، دوستدار رامش. (یادداشت مؤلف) ، مسرور. مهذب الاسماء). شاد و مسرور: چو بیکار باشی مشو رامشی فکاری است بیکاری ار باهشی. فردوسی. نماند کس اندر جهان رامشی نباید گزیدن جز از خامشی. فردوسی. بباشید ازین آمدن رامشی گزینید گفتار بر خامشی. فردوسی
مطرب. (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ رشیدی). بمعنی رامشگر است که سازنده و خواننده باشد. (برهان). مطربه. (یادداشت مؤلف). سازنده و رامشگر. (ناظم الاطباء). مطربی که سرود در پردۀ راه در سراید. (منتخب اللغات) : بر آواز این رامشی دختران نشست و می آورد و رامشگران. فردوسی. تو با خنده و رامشی باش ازین که بخشود بر ما جهان آفرین. فردوسی. بت رامشی و می و درغمی بود مایۀ شادی و خرمی. (ازفرهنگ شعوری ج 2). ، خواننده. (ولف) (از برهان) (ناظم الاطباء) ، دوستدار رامش. (یادداشت مؤلف) ، مسرور. مهذب الاسماء). شاد و مسرور: چو بیکار باشی مشو رامشی فکاری است بیکاری ار باهشی. فردوسی. نماند کس اندر جهان رامشی نباید گزیدن جز از خامشی. فردوسی. بباشید ازین آمدن رامشی گزینید گفتار بر خامشی. فردوسی
بمعنی رامشت است که آرامش و آرامیدن و رامشگر باشد. (آنندراج) (برهان). مزیدفیه رامش است. (فرهنگ نظام). مثل رامش است. (از منتخب اللغات). رجوع به رامش و رامشت شود
بمعنی رامشت است که آرامش و آرامیدن و رامشگر باشد. (آنندراج) (برهان). مزیدفیه رامش است. (فرهنگ نظام). مثل رامش است. (از منتخب اللغات). رجوع به رامش و رامشت شود
دهی است از دهستان جرقویۀ بخش حومه شهرستان شهرضا واقع در 95هزارگزی جنوب خاوری شهرضا، متصل براه رامشه به حسن آباد. این ده در کوهستان واقع شده و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 2786 تن میباشد. آب ده از قنات و رود خانه ایزدخواست تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، پنبه، و انار و شغل مردم کشاورزی و دامپروری است. صنایعدستی زنان کرباس و قالی بافی میباشد. راه ماشین رو و دبستان و در حدود 10 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان جرقویۀ بخش حومه شهرستان شهرضا واقع در 95هزارگزی جنوب خاوری شهرضا، متصل براه رامشه به حسن آباد. این ده در کوهستان واقع شده و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 2786 تن میباشد. آب ده از قنات و رود خانه ایزدخواست تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، پنبه، و انار و شغل مردم کشاورزی و دامپروری است. صنایعدستی زنان کرباس و قالی بافی میباشد. راه ماشین رو و دبستان و در حدود 10 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
ابوالقاسم عبدالله بن موسی بن رامک نیشابوری رامکی ساکن بغداد، که از عبدالله بن احمد بن حنبل و ابومسلم کجی و دیگران حدیث شنید و حاکم ابوعبدالله از او روایت دارد. او در سال 743 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
ابوالقاسم عبدالله بن موسی بن رامک نیشابوری رامکی ساکن بغداد، که از عبدالله بن احمد بن حنبل و ابومسلم کجی و دیگران حدیث شنید و حاکم ابوعبدالله از او روایت دارد. او در سال 743 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
ابواحمد حکیم بن لقمان، که از ابوعبدالله بن ابوحفص بخاری و دیگران روایت کرد. و ابوالحسن علی بن حسن بن عبدالرحیم قاضی از او روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
ابواحمد حکیم بن لقمان، که از ابوعبدالله بن ابوحفص بخاری و دیگران روایت کرد. و ابوالحسن علی بن حسن بن عبدالرحیم قاضی از او روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
جزیره ای است در هندوستان که از آنجا کافور می آورند. (ناظم الاطباء). ازجزایر بحر هرکند. جزیره ای است که عده ای از شاهان درآن مسکن دارند و گویند وسعت آن هشتصد یا نهصد فرسخ است. (از اخبار الصین و الهند ص 4). جزیره رامنی در او آبادانی بسیار است. (نزهه القلوب ج 3ص 230). جزیره رامنی درو آشیان سیمرغ است. (نزهه القلوب ج 3 ص 232) : که آنجای را رامنی نام بود یکی خوش بهشت دلارام بود. اسدی (گرشاسبنامه)
جزیره ای است در هندوستان که از آنجا کافور می آورند. (ناظم الاطباء). ازجزایر بحر هرکند. جزیره ای است که عده ای از شاهان درآن مسکن دارند و گویند وسعت آن هشتصد یا نهصد فرسخ است. (از اخبار الصین و الهند ص 4). جزیره رامنی در او آبادانی بسیار است. (نزهه القلوب ج 3ص 230). جزیره رامنی درو آشیان سیمرغ است. (نزهه القلوب ج 3 ص 232) : که آنجای را رامنی نام بود یکی خوش بهشت دلارام بود. اسدی (گرشاسبنامه)
شریح بن حرث قاضی رایشی. دوست و هم پیمان قبیلۀ بنی کنده. وی از تابعان بود و از عمر و جز او روایت دارد، و شعبی و دیگران از او روایت کرده اند. ابن الاثیر می افزاید، گرچه ابوسعد و برخی دیگر او را هم پیمان بنی کنده نوشته اند ولی براستی وی از بنی رائش بن حرث بن معاویه بن ثور بن مرتعبن معاویه بن کنده است که کنده خود فردی است از قبیلۀ بنی راش... (از اللباب فی تهذیب الانساب)
شریح بن حرث قاضی رایشی. دوست و هم پیمان قبیلۀ بنی کنده. وی از تابعان بود و از عمر و جز او روایت دارد، و شعبی و دیگران از او روایت کرده اند. ابن الاثیر می افزاید، گرچه ابوسعد و برخی دیگر او را هم پیمان بنی کنده نوشته اند ولی براستی وی از بنی رائش بن حرث بن معاویه بن ثور بن مرتعبن معاویه بن کنده است که کنده خود فردی است از قبیلۀ بنی راش... (از اللباب فی تهذیب الانساب)
جزیره ای است در خلیج بنگالۀ هندوستان مقابل ساحل آراقان، که درازای آن 82هزار گز و پهنای آن بین 14هزار و 32هزار گزمیباشد، مساحت آن با جزایر کوچک شمالی آن در حدود 2095میلیون گز مربع است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
جزیره ای است در خلیج بنگالۀ هندوستان مقابل ساحل آراقان، که درازای آن 82هزار گز و پهنای آن بین 14هزار و 32هزار گزمیباشد، مساحت آن با جزایر کوچک شمالی آن در حدود 2095میلیون گز مربع است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
خاموشی. سکوت. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). مخفف خاموشی. (آنندراج). مختصر خاموش. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 385). حالت خاموش بودن. حالت ساکت بودن. حالت صامت بودن: ببخشیدش بدل بر مهربانی نمود از خامشی همداستانی. (ویس و رامین). خامشی از کلام بیهده به در زبور است این سخن مسطور. ناصرخسرو. گشت دلش مرا بکین هست لبش گوا برین خامشی گواه بین غنچه دهان کیست او. خاقانی. کلید زبان گر نبودی وبال کی از خامشی قفل لب کردمی. خاقانی. پرسید سخن ز هر شماری جز خامشیش ندید کاری. نظامی. خامشی او سخن دلفروز دوستی او هنر عیب سوز. نظامی. همه در کار خویش حیرانند چاره جز خامشی نمیدانند. نظامی. خامشی به که ضمیر دل خویش بکسی گفتن و گفتن که مگوی. سعدی. اگر چه پیش خردمند خامشی ادب است بوقت مصلحت آن به که در سخن کوشی. سعدی. ز گفتن پشیمان بسی دیده ام ندیدم پشیمان کس از خامشی. ابن یمین
خاموشی. سکوت. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). مخفف خاموشی. (آنندراج). مختصر خاموش. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 385). حالت خاموش بودن. حالت ساکت بودن. حالت صامت بودن: ببخشیدش بدل بر مهربانی نمود از خامشی همداستانی. (ویس و رامین). خامشی از کلام بیهده به در زبور است این سخن مسطور. ناصرخسرو. گشت دلش مرا بکین هست لبش گوا برین خامشی گواه بین غنچه دهان کیست او. خاقانی. کلید زبان گر نبودی وبال کی از خامشی قفل لب کردمی. خاقانی. پرسید سخن ز هر شماری جز خامشیش ندید کاری. نظامی. خامشی او سخن دلفروز دوستی او هنر عیب سوز. نظامی. همه در کار خویش حیرانند چاره جز خامشی نمیدانند. نظامی. خامشی به که ضمیر دل خویش بکسی گفتن و گفتن که مگوی. سعدی. اگر چه پیش خردمند خامشی ادب است بوقت مصلحت آن به که در سخن کوشی. سعدی. ز گفتن پشیمان بسی دیده ام ندیدم پشیمان کس از خامشی. ابن یمین
دهیست از دهستان براکوه بخش جغتای شهرستان سبزوار، در 42هزارگزی جنوب خاوری جغتای، واقع در سر راه مالرو نقاب به سبزوار، هوای آن کوهستانی و معتدل است و دارای 812 تن جمعیت میباشد، آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات، زیره، کنجد است، شغل مردم کشاورزی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهیست از دهستان براکوه بخش جغتای شهرستان سبزوار، در 42هزارگزی جنوب خاوری جغتای، واقع در سر راه مالرو نقاب به سبزوار، هوای آن کوهستانی و معتدل است و دارای 812 تن جمعیت میباشد، آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات، زیره، کنجد است، شغل مردم کشاورزی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
محقق و دانشمند معروف انگلیسی (1851 -1939 میلادی) که بریاست هیأتی از طرف دانشگاه اکسفورد برای تحقیق در خط و آثار ’هیت ها’ به امکنۀ قدیم آن قوم فرستاده شد و این هیأت در کاپادوکیۀ آسیای صغیر تحقیقات ارزنده ای کردند و آثار گرانبهایی بدست آوردند، رجوع به ایران باستان ج 1 ص 48 و 49 شود
محقق و دانشمند معروف انگلیسی (1851 -1939 میلادی) که بریاست هیأتی از طرف دانشگاه اکسفورد برای تحقیق در خط و آثار ’هیت ها’ به امکنۀ قدیم آن قوم فرستاده شد و این هیأت در کاپادوکیۀ آسیای صغیر تحقیقات ارزنده ای کردند و آثار گرانبهایی بدست آوردند، رجوع به ایران باستان ج 1 ص 48 و 49 شود