جدول جو
جدول جو

معنی رافضیه - جستجوی لغت در جدول جو

رافضیه
(فِ ضی یَ)
تأنیث رافضی. رجوع به رافضی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رافونه
تصویر رافونه
(دخترانه)
پونه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راضیه
تصویر راضیه
(دخترانه)
خشنود، خرسند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رافونه
تصویر رافونه
پونه، گیاهی خوش بو با ساقۀ بسیار کوتاه و برگ هایی شبیه برگ نعناع اما کوچک تر که بیشتر در کنار جوی ها می روید و خام خورده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رافضی
تصویر رافضی
در اصطلاح اهل سنت، شیعه زیرا شیعه رای صحابه را در بیعت با ابوبکر و عمر رد کردند و امامت را بعد از حضرت رسول خاص علی بن ابی طالب دانستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شافعیه
تصویر شافعیه
شافعی، یکی از مذاهب چهارگانۀ اهل سنت، ویژگی آنکه از این مذهب پیروی می کند، پیرو مذهب شافعی، شافعیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راضیه
تصویر راضیه
راضی، خوش و پسندیده
فرهنگ فارسی عمید
(فِ)
منسوب به گروهی از لشکر زید بن علی که او را ترک کردند. در اصطلاح فرقۀ سنی هر شیعه رافضی است. چه، ایمان به سه نفر از خلفاءراشدین را ترک کرده است. (فرهنگ نظام) :
گر مشکلی بپرسی زو گویدت که این را
جز رافضی نگوید کاین رافضی است این هین.
ناصرخسرو.
گر بدین مشغول گشتم لاجرم
رافضی گشتستم و گمراه نام.
ناصرخسرو.
نام نهی اهل علم و حکمت را
رافضی و قرمطی و معتزلی.
ناصرخسرو.
ور بپرسیش یکی مشکل گویدت بخشم
سخن رافضیان است که آوردی باز.
ناصرخسرو.
از قوت تو روح ظهیرالدین بوبکر
بر رافضیان تاختن آرد بسوی قم.
سوزنی.
اگر معتقدتر از تو شنیدیم هیچ میر
پس اعتقاد رافضیان رسم و سان ماست.
خاقانی.
زان فقاعی که سنت عمر است
رافضی نیستم چرا نخورم.
خاقانی.
بیست و پنجسال رافضی بوده را بیست و پنجسال مجبری کفایت است. (النّقض ص 39). چنانکه ملحد گوید: کار باطن دارد رافضی گوید: کار تقیه دارد و علی، همواره تقیه کرد. (نقض الفضائح ص 98).
رافضی را نگر که رفض خرد
کرد و بیرون نهاد پای از حد
گفت در مدحت علی سخنان
که نیاید جز از دروغ زنان
هست قدر علی از آن اعلی
که رسد فهم رافضی آنجا
خود علی را چه ننگ از آن افزون
کش ستایش کنند مشتی دون
دون مگو وز دون بسی دون تر
در کمی از کم از کم افزونتر
همچنان رافضی بدان دغلی
چون کند مدح و آفرین علی
آید از مدح او علی را عار
ز آفرینش بود علی را بار
رافضی بس دنی علی عالیست
میل چون از مناسبت خالیست
با تو گویم حکایتی دریاب
کز تأمل بدان رسی بجواب.
جامی (از تاریخ ادبیات براون ج 4 ص 570).
باز آنچه به رافضی بودن و شیعی بودن فردوسی در روایات قدیم و جدید هست بنشر این گونه مطالب کمک کرده است. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی ص 367). و رجوع به رافضه و روافض در همین لغت نامه و رافضی در آنندراج و غیاث اللغات و ناظم الاطباء شود
لغت نامه دهخدا
(فِ عی یَ)
نام ناحیتی است در عراق از ایالت دیوانیه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فِ ریْ یَ)
قریه ای است در جانب رمله. و هانی بن کلثوم بن عبداﷲ در روزگار ولایت عمر بن عبدالعزیز در آن درگذشت. (معجم البلدان). رجوع به سافری شود
لغت نامه دهخدا
(فِ ظی یَ)
نام مزار خواجه حافظ شیرازی در شیراز است. میر علی شیر نوائی درباره مولانا محمد معمائی صدراعظم بابر میرزا گوید: در ایام مکنت خود در شیراز بر سر تربت خواجه حافظ گنبد ساخت، و بابر میرزا را در آن گنبد ضیافت کرد، اما یکی از خوش طبعان شیراز بجانبی که نظر میرزا افتد این بیت نوشته بود:
اگرچه جملۀ اوقاف شهر غارت کرد
خداش خیر دهاد آنکه این عمارت کرد.
میرزا خوانده و در آن باب بسیار مطایبه کردند و من این نقل را از خودش شنیده ام و با فقیر الفتی داشت. (ترجمه مجالس النفائس ص 37 و 211). فرصت شیرازی گوید: تکیۀ حافظیه در سمت شرقی شیراز است ولی چندان مسافتی با شهر ندارد و آن ازجملۀ تکایای معروفۀ عالم است. بنیادش نیز از مرحوم کریم خان است و آن دو طرف است، طرفی بسیار وسیع و باروح که اراضیش قبرستان است و در وسط آن قبور مزار خواجه واقع شده لوح مزارش سنگ مرمر بسیار بزرگی است که بعض اشعار او رابر آن نقر کرده اند، محجری از آهن دور آنست و بر آن مزار قبه ای نیست، اما طرف دیگر باغچه ایست که در آن اشجار بسیار و انواع اثمار است، و در میان دو طرف مذکور حجراتی است که به هر دو طرف مذکور درها باز میشودو در وسط حجره ها تالاری است ملوکانه و اساسی بزرگانه نیز دو طرفش گشاده و در آن چهار ستون از سنگ برپاست، در جلو آن تالار دریاچه ای است که از آب رکنابادش مجری است و آب انباری نیز در زاویۀ آنجاست، الحق تکیه ای به این نهاد و سرشت روضه ایست از روضه های بهشت. (آثارالعجم چ 1312 ص 469).
صاحب فارس نامه گوید: این تکیه از حضرت کریم خان زند است، سقف ایوان را بر چهار ستون یکپارچۀ سنگ پنج ذرعی از دو جانب گذاشته و از دو جانب ایوان هشت حجرۀ وسیع ساخته و تاکنون به آبادی تمام باقی است. (فارسنامۀ ناصری نسخۀ خطی). ادوارد براون گوید: آرامگاه حافظ در باغ زیبائی در شیراز واقع شده است که به حافظیه معروفست، و این مقبره را ابوالقاسم بابر تزیین کرد در وقتی که بسال 856 هجری قمری1452/ میلادی به شیراز آمد، ساختن آن مقبره را به مولانا محمد معمائی رجوع فرمود. در ازمنۀ اخیر آن مقبره را کریم خان زند که یکی از بهترین پادشاهان ایران بوده است، مرمت کرده بر زینت و جمال آن بیفزود، و سنگی هم که اکنون بر روی قبر حافظ قرار دارد به امر آن پادشاه از یک پارچه مرمر بسیار زیبا تراشیده شده و در آنجا نصب کرده اند، و بعضی ابیات این غزل بر آن منقوش است:
مژدۀ وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم.
مردم شیراز حافظیه را بسیار حرمت میدارند، هم آنان که آشنای آن آستانند و هم رندان صاحبدل که از اطراف جهان به شیراز می آیند همه آنجا را زیارتگاه خود میدانند و قبر شاعر را عده بسیاری از قبور دیگران که در عالم خاک شرافت مصاحبت جسمانی را با کالبد آن مرد روحانی آرزو کرده اند احاطه کرده است، و مصداق بیت او صورت تحقق حاصل کرده که میفرماید:
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود.
(از سعدی تا جامی ص 332 و 333).
علی اصغر حکمت گوید: به سال 1310 هجری قمری بعضی از حکام خیراندیش شیراز را بخاطر گذشت که بنای قدیم حافظیه را که از عهد کریم خان زند ملقب به وکیل باقی مانده و رو بخرابی و کهنگی نهاده بود تعمیر و مرمت کنند، بنابراین عمارت مذکور را که عبارت بود از ایوانی دورو مشتمل بر چهار ستون سنگی بزرگ و یک ردیف حجرات، خراب کرده، درصدد ساختمان جدید برآمدند، متأسفانه حوادث روزگار مجال اتمام به ایشان نداد. و بسال 1313 هجری شمسی که به مناسبت ساختمان آرامگاه فردوسی طوسی در تمام مردم ایران جوش و جنبش خاصی نسبت به آثار بزرگان ادب بظهور رسیده بود، و همه متوجه احیای آثار گویندگان و تجلیل نام اساتید شعر بودند، خاطر صاحبدلان شیراز از خرابی آرامگاه حافظ محزون و غمین بود، و این بنده نیز که در این تأثر و تأسف با ایشان انباز بودم پیوسته با خود می اندیشیدم که چه شود اگر بنای مجللی چنانکه درخور شأن و منزلت خواجۀ شیراز است بر سر مزار او به یادگار ساخته شود که از اداءقدرشناسی نسبت به آن استاد بزرگ اشارتی باشد. در همان ایام مردی در یکی از اوراق منطبعۀ تهران به مقام مقدس لسان الغیب اسائۀ ادب کرده این بیت او را:
گر می فروش حاجت رندان روا کند
ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند
مورد انتقاد قرار داد. روزی جمعی برای تهیۀ سرمایۀ بنای بارگاه او انجمن کرده بودند، بسیار گفتند و شنیدند و نتیجه حاصل نشد. نویسندۀ این سطور به حکم علاقۀ هموطنی با خواجه بیشتر از دیگران دلگیر و محزون بودم. در آن نیمۀ شب بخاطر رسید که از دیوان خواجه فالی بگیرم، پس نیت کرده دیوان را گشودم، از عجایب همان بیت مذکور که مورد صحبت بود برآمد که: گر می فروش حاجت رندان روا کند... بر روح خواجه فاتحه خواندم. اندکی برنیامد که نیت برآورده شد. از وجوه برّ و منابع خیر سرمایه فراهم آمد و در سال 1314 هجری شمسی که هنوز این بنده بخدمت فرهنگ مشغول بود بنائی رفیع و گنبدی منیع بر سربنای آن آرامگاه آغاز گشت. و بی آنکه دیناری از صندوق دولت استعانت خواسته شود آن بنای ارجمند بسال 1316هجری شمسی پایان یافت، و بجای چهار ستون شانزده ستون بزرگ از سنگ محکم افراشته شد. و در سر قبر نیز گنبدی متین بر هشت پایۀ سنگی نصب گردید. و از اشعار خواجه غزلهائی انتخاب شد، و چون خواجه در حسن خط استاد خطاطان زمان بوده، یکی از استادان خطثلث نویس معاصر آنها را بهمان شیوه برنگاشت و بر روی کاشی های ظریف برآوردۀ در و دیوار را بدان زینت بخشید، و پس از سه سال خاتمه یافت، و اینک جایگاهی مجلل و بوستانی دلکش فراهم آمده که زیارتگاه اهل ذوق و کعبۀ صاحبدلان است. نقشۀ این بنا را مهندس گدار فرانسوی طرح و رسم کرد، و به اهتمام علی ریاضی رئیس فرهنگ فارس و معماران و سنگتراشان و کاشی کاران شیراز به محل اجرا گذارده شد. (از سعدی تا جامی صص 333-335 حاشیه). و رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ ضی یَ)
دهی است نزدیک مدینه، انصار را. موضعی است قرب ابلی و بئرمعونه بین مکه و مدینه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
عیشه راضیه، یعنی مرضیه. یعنی زیست پسندیده و خوش. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مؤنث راضی. عیشه راضیه، یعنی مرضیه. (ناظم الاطباء). زندگی که صاحب از آن خشنود باشد. (از المنجد). پسندیده. (مهذب الاسماء). و رجوع به راضی شود
لغت نامه دهخدا
(فِ ضَ)
شیعه. (عیون الاخبار). فرقه ای از یاران شیعه است. (از اقرب الموارد) (از المنجد). جماعتی از شیعیان که با زید بن علی بن حسین (رض) بیعت کردند، سپس به او گفتند ازشیخین تبرا کن، او خودداری کرد و گفت آنان وزیران جد من بودند، پس او را رفض کردند یعنی ترک گفتند و بدان نام نامیده شدند. (از متن اللغه) (منتهی الارب) (ازآنندراج) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). خوارزمی گوید: امامیه، و از آنرو آنان را رافضه گویند که رفض یعنی ترک کردند زید بن علی را. (مفاتیح العلوم خوارزمی). و رجوع به عیون الاخبار ج 2 حاشیۀ ص 153 و فرق ص 54 و تبصره ص 370 و 418 و تلبیس ابلیس ص 103 و مقالات اشعری ص 16 و منهاج السراج ج 1 ص 8، 171 و فهرست کتاب البیان و التبین و فهرست عقدالفرید و موشح ص 369 و ضحی الاسلام ص 131، 137، 275 و عیون الاخبار فهرست ج 4 و ترجمه الملل والنحل ص 165، ص 18 و 19 ضمیمۀ همان کتاب و شیعه رافضی و روافض و رافضون در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(فِ ضَ)
تأنیث رافض. رجوع به رافض شود. زن ترک کننده چیزی. (فرهنگ نظام) ، ابل رافضه، شتران بچرا شده با راعی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اشترانی که هر روز به آب آیند. (مهذب الاسماء) ، گروهی از لشکریان که قائد و راهبر خود را ماندند و ترک دادند و بازگشتند از وی. ج، روافض. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به روافض شود، مردمان حق گذارنده. ج، روافض. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
منسوب به رافضه. و رافضه گروهی از لشکری که سردار خود را بگذارند. (از المنجد) (آنندراج). و رجوع به رافضه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
جمع واژۀ فضا. مکانهای فراخ. (آنندراج). جمع واژۀ فضاء. گشادگیها. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فِ ضی ی)
منسوب است به رافضه که جماعتی از شیعیانند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فِ عی یَ)
شافعیان پیروان مذهب شافعی. پیروان امام شافعی. یکی از پنج فرقۀ اصحاب حدیث. (بیان الادیان). مذهب شافعی از بغداد و مصر، مراکز عمده تعلیم امام شافعی، نشر یافت و در قرون سوم و چهارم هجری پیروان بسیاری پیدا کرد، هر چند در بغداد که مرکزاهل رأی بود از همان ابتدا با وضع دشواری روبرو شد. در قرن چهارم مکه و مدینه مانند مصر از مراکز مهم شافعیه بشمار میرفت. از پایان قرن سوم شافعیه در شام تفوق قابل ملاحظه ای یافتند بوجهی که از زمان ابوزرعه (302 هجری قمری). پیوسته مسند قاضی دمشق در اشغال شافعیان بود. در زمان حیات مقدسی شغل قضا در شام، کرمان، بخارا و قسمت اعظم خراسان منحصر به شافعیان بود. (از دائره المعارف اسلامی). از کسانی که مذهب شافعی رادر مشرق ایران رواج دادند محمد بن علی قفال چاچی (متوفی 365 هجری قمری). است که طریقۀ شافعی را در ماورأالنهر و خراسان پراکند. (از تاریخ ادبیات در ایران تألیف دکتر صفا ج 1 ص 275 و 276). وی از طرفداران اعتزال و صاحب تألیفات بسیار در فقه و اصول است. ابن خلکان آرد که سلطان محمود برآیین حنفی بود و بعلم حدیث ولوعی داشت و در حضور او بحث در در احادیث و علم حدیث معمول بود و خود از احادیث استفسار میکرد و چون غالب احادیث را موافق مذهب شافعی یافت فقهای فریقین را در مرو گردآورد و از ایشان دلیل رجحان یکی از دو مذهب را بر دیگری خواستار شد و قرار بر آن نهادند که در خدمت او دو رکعت بر سنت حنفی بگذارند تا سلطان بنگرد و تفکر کند و هر یک را که بهتر یافت برگزیند. امام قفال مروزی شافعی عهده دار این امر شد و سلطان بعد از آن بمذهب شافعی گروید. (از تاریخ ادبیات در ایران تألیف دکتر صفا ج 1 ص 244). بر رویهم در قرن چهارم و پنجم در چاچ و ایلاق و طوس و نسا و ابیورد و طراز و سواد بخارا و دندانقان و اسفراین و کرمان و بعضی بلاد دیگر شافعیه غلبه داشتند و در باقی بلاد مشرق غلبه با حنفیه بود معهذا در شهرهای دیگر مشرق هم شافعیه گاه دارای مشاغل مهم منبر و مسند قضا بودند و در غالب این بلاد و نیز در بلاد جبال بین پیروان این دو مذهب مهم عصبیاتی رخ میداد... در ری نیز علاوه بر مذهب شیعه مذهب حنفی و شافعی معمول بوده است. (از تاریخ ادبیات در ایران تألیف دکتر صفا ج 1 ص 275 و 276).
در قرن پنجم و ششم شافعیه در بغداد با حنبلیان در کوی و برزن شهر زد و خورد داشتند. در مصر، در عهد صلاح الدین ایوبی (564 هجری قمری). مذهب شافعی بار دیگر به مذهب متفوق تبدیل گردید و جای مذهب شیعه (اسمعیلی) را گرفت. (از دایره المعارف اسلامی) .در این دوره در ایران دو مذهب شافعی و حنفی بیش از همه مذاهب دیگر اهل سنت و بیشتر از تمام مذاهب اسلامی رواج داشت. مهمترین مراکز رواج این دو مذهب مشرق ایران بود که به قول نظام الملک مسلمانان آن پاکیزه و همه شافعی یا حنفی بوده اند... باری دو مذهب حنفی و شافعی مذهب حاکم عصر بود. سلاطین سلجوقی بر مذهب امام ابوحنیفه بودند و وزرای خود را نیز از میان حنفیان وشافعیان برمیگزیدند. (از تاریخ ادبیات در ایران تألیف دکتر صفا ج 2 ص 140 و 142). از کتاب طبقات الشافعیه سبکی و مؤلفات تاریخی دیگر بخوبی برمی آید که اکثر علمای بزرگ خراسان در قرن پنجم در اصول پیرو اشعری و در فروع تابع شافعی بوده اند. (از غزالی نامه ص 80). نیمۀ دوم قرن پنجم و تمام قرن ششم تا آغاز قرن هفتم دورۀ تعصبات و شدت اختلافات مذهبی بشمار میرود واین اختلافات گاهی به زد و خوردها و فتنه هایی منجر میگشت. در اصفهان بین شافعیه و حنفیه که تحت ریاست آل خجند بوده اند نزاع و کشمکش و تعصب مستمر بود و در ری بین شافعیه و حنفیه و شیعه و در سایر بلاد عراق و خراسان هم از این نوع کشمکشهای مذهبی دائماً در جریان بود. (ایضاً از تاریخ ادبیات در ایران ج 2 ص 147). مخالفت شافعی و حنفی همچون دیگر خلافهای مذهبی همانطورکه گاه بسوء تدبیر کارداران مملکت و رؤسای مذهب شدت می یافت بحسن تدبیر و نیک اندیشی بزرگان یکچند می آرامید اما این چاره جوئیها در کندن ریشه فساد بی اثر و فتنه ها همچون آتش زیر خاکستر بود. (غزالی نامه ص 47) .در سال 465 هجری قمری غوغای شافعی و حنفی و اشعری و معتزلی در خراسان بالا گرفت و شافعیه که در اصول مذهب اشعری اند بی اندازه موهون شدند و اجامر و اوباش با پشتوانی عمیدالملک که حنفی مذهب بود و با شیعه عموماً و فرقۀ شافعی از اهل سنت خصوصاً سخت عداوت داشت و خاطر الب ارسلان را نسبت به این طوایف شورانیده بود، بجان شافعیه افتادند و در آزار و ایذاء این طایفه چیزی فروگذار نکردند و فقها و علمای این فرقه همچون ابوالمعالی جوینی و امام قشیری و امثال ایشان را از درس و خطابه بازداشتند. علما و بزرگان شافعیه هم بر ضد این کارها قیام کردند ابوسهل بن موفق ملقب به جمال الاسلام چندبار بدربار رفت و آمد و با عمیدالملک گفتگو کرد که این فتنه را بنشاند مفید نیفتاد. چهار تن از پیشوایان بزرگ شافعیه ابوسهل بن موفق و امام الحرمین (ابوالمعالی جوینی) قشیری و رئیس فراتی مأمور بنفی بلد شدند. غوغا بشوریدند و رئیس فراتی و قشیری را به استخفاف در حبس انداختند و امام الحرمین از راه کرمان به حجاز گریخت و چهار سال از وطن دور و مجاور حرمین بود. ابوسهل در نواحی نیشابور پنهان گشت و از باخرزجماعتی گرد کرد و برای استخلاص فراتی و قشیری به نیشابور حمله برد و با حاکم آنجا جنگ کرد و آن دو نفر بیش از یکماه در حبس بودند. (غزالی نامه حاشیۀ ص 47). پس از آنکه نوبت دولت به الب ارسلان رسید و خواجه نظام الملک زمام کارها را بدست گرفت و در صدد رتق و فتق امور برآمد امام الحرمین و سایر علما را دوباره بوطنشان برگردانید. (غزالی نامه ص 243). خواجه از علمای مذهب شافعی بجد نگاهداری و مدرسان بزرگ را از میان آنان انتخاب میکرد. وی نظامیۀ بغداد و با قرب احتمالات سایر نظامیه ها را نیز اختصاص به فرقۀ شافعیه داده بود. (از غزالی نامه ص 127 و 128). از روایت هندوشاه درتجارب السلف چنین برمی آید که خواجه در اینمورد تعصب فراوان داشت و بر اثر اصرار وی بود که بر سر در مدرسه محلۀ کران اصفهان که سلطان ملکشاه بنا کرده بودبا اینکه سلطان مذهب حنفی داشت نام امام ابوحنیفه مقدم بر امام شافعی نوشته نشد و قرار بر آن گرفت که بنویسند ’وقف علی اصحاب الامامین امامی الائمه صدری الاسلام’. (از تجارب السلف ص 277). در زمان سلطان سنجر نیز فتنه ای بین شافعیه و حنفیه اتفاق افتاد و از حنفیه در نیشابور هفتاد تن کشته شدند. (از اخبارالدوله السلجوقیه ص 125). بنا بقول نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل قزوینی رازی از بزرگان وعاظ و علمای مذهبی شیعه در ری و صاحب کتاب النقض که در قرن ششم هجری میزیسته است مردم بلاد آذربایجان تا به در روم و همدان و اصفهان و ساوه و قزوین و مانند آن همه در روزگار وی شافعی مذهب بوده اند. (از تاریخ ادبیات در ایران، تألیف دکتر صفا ج 2 ص 144 بنقل از کتاب النقض). در قرون اخیر یعنی سالهای پیش از سلسلۀ عثمانیان شافعیه بی چون و چرا در مرکز ممالک اسلامی مقام اول را کسب کردند.در عهد ابن جبیر امام جماعت در مکه امام شافعی بود.فقط در ابتدای قرن دهم در دورۀ سلاطین عثمانی حنفیان شافعیان را عقب راندند و شغل قضا از قسطنطنیه مرکزحکومت عثمانی همه جابه حنفیان واگذار شد. با شروع حکومت صفویه مذهب شافعی در آسیای مرکزی جای خود را به مذهب تشیع داد. با اینهمه مذهب شافعی در مصر و شام، حجاز عربستان جنوبی، بحرین، مجمع الجزایر مالزی، افریقای شرقی، داغستان و مناطقی چند در آسیای مرکزی مسلط است. (از دائره المعارف اسلامی)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جنس گیاهی است از اقسام نخلیات که از برگ نوعی از آن نخ محکم مشهوری ساخته میشود. و این گیاه بخصوص در ماداگاسکار کاشته میشود. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث رافی، زن رفوگر. (از المنجد). و رجوع به رافی و راف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رازقیه
تصویر رازقیه
جامه بزرک، می راوچه جامه کتانی سفید، باده می شراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسسیه
تصویر راسسیه
مونث راسی: بند گوش ریسمانی که پشت گوش ستور می نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفاهیه
تصویر رفاهیه
فارسی گویان رفاهیت گویند که نادرست است) آسودگی آسایش بهزیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفاغیه
تصویر رفاغیه
زیست فراخ تن آسانی
فرهنگ لغت هوشیار
انگشتو گونه ای افروشه (حلواء) نوعی حلوای سخت و لزج که آن را مانند قبیطا سازند با مغز و بی مغز و با قیچی آن را باندازه یک گلوله یا بزرگتر برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افضیه
تصویر افضیه
جمع فضا، گنجاها (گنجا فضا) فراخنای ها وای ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راضیه
تصویر راضیه
پسندیده، زندگی که صاحب آن خشنود باشد
فرهنگ لغت هوشیار
رهنمودی، رها کننده کسی که فرمانده خود را رها کند و تنها بگذارد به ویژه به پیروان زید بن علی بن حسین گفته می شود که نخست به او گرویدند و سپس پیمان شکستند. مونث رافض، گروهی که پیشوای خویش را رها کنند و از او باز گردد
فرهنگ لغت هوشیار
رهاگر نامی که روشگرایان (اهل سنت) بر پیشواییان (امامیه) نهاده اند هر فرد از پیروان زید بن علی بن حسین (ع) که سپس بیعت او را شکستند، در نزد اهل سنت هر یک از افراد شیعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رافیه
تصویر رافیه
لاتینی تازی گشته کویک افریکایی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاضیه
تصویر ریاضیه
مونث ریاضی علوم ریاضیه جمع ریاضیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رافضه
تصویر رافضه
((فِ ض))
مؤنث رافض، گروهی که به پیشوای خویش پشت کرده و او را ترک کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رافضی
تصویر رافضی
((فِ))
ترک کننده، اصطلاح سنّییان درباره شیعه به علت ترک رأی صحابه در بیعت با ابوبکر و عمر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رازقیه
تصویر رازقیه
((زِ یِ))
جامه کتانی سفید، باده، می، شراب
فرهنگ فارسی معین