جدول جو
جدول جو

معنی راعک - جستجوی لغت در جدول جو

راعک(عِ)
احمق. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رامک
تصویر رامک
(دخترانه)
رام، اهلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رازک
تصویر رازک
(دخترانه)
گیاهی علفی از خانواده شاهدانه که معطر، تلخ، و دارویی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راوک
تصویر راوک
(دخترانه)
راوق صاف، لطیف و پالوده هر چیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامک
تصویر رامک
دارویی مرکب از زاج سیاه، مازو، پوست انار و صمغ که در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار میرفته
دارویی خوش بو مانند مشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راوک
تصویر راوک
زلال، ویژگی آب صاف و گوارا، شیرین و خوشگوار، آب صاف و گوارا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راکع
تصویر راکع
رکوع کننده، خم شونده، سرفرودآورنده، فروتنی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راعی
تصویر راعی
از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی، ذوالعنان، چوپان، کسی که قومی را رعایت و سرپرستی و راهنمایی می کند، امیر، والی، حاکم، نگه دارنده، حراست کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رازک
تصویر رازک
گیاهی تلخ، خودرو و پایا از خانوادۀ شاهدانه که مصرف دارویی داشته و در آبجوسازی نیز به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
راوق. راووق. صاف و لطیف و پالودۀ هر چیز باشد و معرب آن راوق است. (برهان). صافی و پالودۀ شراب و عسل وغیره که معرب آن راوق است. (از شعوری ج 2 ورق 9). صاف که بتازی راوق گویند، و بعضی گویند راوق معرب آن است ولی اصلی ندارد چه، راوق بدین معنی عربی است از راق یروق بمعنی صاف کردن نه معرب و یحتمل که بعد از تعریب اشتقاق کرده باشند. (فرهنگ رشیدی) :
دلت همره نزهتی باد دائم
کفت همدم باده ای باد راوک.
اثیرالدین اخسیکتی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
احمق. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج العروس) (مهذب الاسماء). نادان. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(عِ)
رجل ٌ داعک، مرد گول. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، واقع در 17هزارگزی شمال خاوری لنده مرکز دهستان و 62هزارگزی شمال راه اهواز- بهبهان. این ده در کوهستان قرار گرفته و هوای آن معتدل مالاریایی و سکنۀ آن در حدود 100 تن است. آب ده از چشمه تأمین میشود و محصولات عمده آن غلات، پشم، لبنیات و پیشۀ مردم کشاورزی و دامپروری میباشد. صنایع دستی زنان بافتن قالی و قالیچه و گلیم و جوال و پارچه است. مردم این ده از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
از مورخان نامی آلمان که بسال 1795م، در شهر ویه بدنیا آمد و بسال 1886م، درگذشت، رانک در تاریخ آلمان تا زمان رفرم کتابی در 36جلد تألیف کرد و از لحاظ روشن ساختن وقایع تاریخی خدمت بسزایی بدان کشور انجام داد و از این رهگذر شهرت عظیمی بدست آورد، (از قاموس الاعلام ترکی) (لاروس)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
قبیله ای است. (منتهی الارب). ابن عباد گفته است آن قبیله ای است ولی معلوم نشد که از عرب یا عجم است گمان میرود که ازعجم باشد. در هند گروهی از کفار هست که رانا نامیده می شوند شاید منسوب بدانان باشد با افزودن کاف بر قیاس قاعده آن زبان. (از تاج العروس در مادۀ رنک)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
اقامت کننده بجایی. (از متن اللغه) (منتهی الارب). مردی که بیک جا مقیم باشد و از آن جدا نشود. (آنندراج) (فرهنگ نظام) (منتخب اللغات). کسی که بواسطۀ مشقت و تعب در جایی اقامت کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
چیزی است سیاه که ب-مش-ک آمیزند. (از متن اللغه) (منتهی الارب). چیزی است سیاه که بمشک آمیزند و آن را مشک زمین گویند. (آنندراج) (از منتخب اللغات). غش مشک. (السامی فی الاسامی). خیانت مشک. نوعی است از بوی خوش. ج، روامک. (مهذب الاسماء). تخمی است سیاه که بمشک آمیزند. (یادداشت مؤلف). چیزی است سیاه بشبه قیر و چون زنان آنرا با مشک بیامیزند او را سک گویند. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مصغر رام است که نقیض وحشی باشد. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان فنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر در صدوده هزارگزی جنوب باختری بمپور، کنار راه مالرو فنوج به رمشک. آب و هوای این ده کوهستانی گرمسیر مالاریایی و جمعیت آن 700 تن میباشد. آب آن از قنات تأمین میشود، و محصول عمده آن غلات و خرما و برنج و ذرت است. پیشۀ مردم کشاورزی است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نام کوهی است در ترکستان که دارای معادن طلا ونقره است، (از نزهه القلوب ج 3 ص 195 و 201 و 202)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جد ابوالقاسم عبدالله بن موسی بن رامک نیشابوری. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راعب
تصویر راعب
ترسان، ترسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راعد
تصویر راعد
تندر بی باران، پر گوی بی مایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راعف
تصویر راعف
تیزی تیزی بینی تیزه کوه، پیش اسپ پیش بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راعل
تصویر راعل
خرمای نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راعی
تصویر راعی
شبان، چوپان، نگهبان گله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راکع
تصویر راکع
خم شونده، رکوع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامک
تصویر رامک
ماندنی کسی که در یک جای بماند و از آن جدا نشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راوک
تصویر راوک
شراب صاف و لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره گزنه ها از دسته شاهدانه ها نباتی است دو پایه و بالا رونده و پیچنده که برگهایش متقابل و مرکب از 3 تا 5 قسمت دانه دار میباشد. بوی گلهایش معطر و مطبوع و شبیه سنبل الطیب و طعم تلخ و با احساس سوزش و گرما همراه است حشیشه الدینار جنجل همل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باعک
تصویر باعک
نابخرد بی خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راعی
تصویر راعی
چراننده گله، پشتیبان، نگهبان، حاکم، والی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راکع
تصویر راکع
((کِ))
رکوع کننده، فروتنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راوک
تصویر راوک
((وَ))
ظرفی که در آن شراب را صاف کنند، صاف، لطیف، شراب صاف و بی درد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رازک
تصویر رازک
((زَ))
گیاهی است از تیره گزنه ها از دسته شاهدانه ها، نباتی است دو پایه و بالارونده و پیچنده. بوی گل هایش معطر و مطبوع و شبیه بوی سنبل الطیب و طعم آن ها تلخ و بااحساس سوزش و گرما همراه است، حشیشه الدینار، جنجل، همل
فرهنگ فارسی معین