درخت پده است که بعربی غرب خوانند و آنرا هیچ ثمر نیست و صمغ آن بهترین بوده است و تا زخمی بپای آن نزنند و نشکافند صمغ از آن برنیاید، عصارۀ برگ آنرا بر گوشی که از آن ریم می آمده باشد بچکانند نافع بود. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). مأخوذ از یونانی، درخت پده که به تازی غرب خوانند و صمغ و عصارۀ برگ آنرا در طب استعمال کنند. (ناظم الاطباء). درخت غرب است. (اختیارات بدیعی). بیونانی درخت غرب است. (تحفه). و در فهرست مخزن الادویه آمده است: اطا و اطاطاس، بیونانی درخت غرب است که بفارسی وشک نامند. و در مخزن الادویه ذیل غرب چنین است: بیونانی اطا و بشیرازی وزک و به اصفهانی وشک و در تنکابن و دیلم اوجا نامند. و صاحب الفاظ الادویه در ذیل اطا آرد: ارطی، و در ذیل ارطی نویسد: رومی، درخت زودک معروف، سپیدا. و ابن بیطار آرد: درخت غرب است به یونانی، و در غرب بیاوریم، و در ذیل غرب مینویسد: دیسقوریدوس در اول گوید: اطاء است و لکلرک آن را سل ترجمه کرده که بمعنی درخت غرب است. بنابراین نامهای گوناگون کلمه در لهجه های مختلف فارسی و زبانهای دیگرعبارت است از: اطاطاس، ارطی، وزک، زودک، وشک، سپیدا، اوجا، غرب. رجوع به غرب و دیگر مترادفات آن شود، اطالۀ زن، بچگان درازبالا آوردن وی یا زاییدن یک فرزند بلندبالا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فرزند زادن. (تاج المصادر بیهقی). زاییدن زن فرزندان دراز یا فرزنددراز. (از اقرب الموارد). اطوال. (اقرب الموارد). - امثال: ان القصیره قد تطیل، مثل برای کسی است که کار کاملی انجام دهد در حالی که قاصر باشد. (از اقرب الموارد). - اطال الله بقأک، خدای بقای ترا دراز کناد، دعایی است: یا اخی و معتمدی اباالقاسم الحصیری اطال الله بقأک. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 216). و رجوع به ص 213 همان چاپ شود. - اطال الله بقاؤه، هنگام دعا کردن برای کسی گویند، خدای بقای او را دراز کناد: سلطان معظم ابوشجاع فرخ زادبن ناصر لدین الله ، اطال الله بقاؤه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 175). ابوالقاسم محمود ناصرلدین الله اطال الله بقاؤه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 132). همچنین با امیرالمؤمنین اطال الله بقاؤه بگویم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 295). و رجوع به ص 241 همان چاپ شود. فخرالدوله و فلک الامه اطال الله بقائه را دام ایامه، این طریق نیکو سپرده. (تاریخ قم ص 7). رجوع به اطاله شود. - اطال الله عمره، دعایی است چون اطال الله بقاؤه. رجوع به اطال الله بقاؤه و اطاله شود. - اطاله دادن، طول دادن. امتداد دادن. بدرازا کشاندن. و صحیح طول دادن است. رجوع به اطاله و اطالت شود. - اطالۀ زمان کردن، امهال کردن. طول دادن زمان. مهلت دادن. رجوع به اطاله و اطالت شود. - اطاله کردن، دراز کردن. بدرازا کشاندن. رجوع به اطاله و اطالت شود. - اطالۀ کلام، اطناب سخن. سخن بدرازا کشاندن. طول دادن کلام. رجوع به اطاله و اطالت شود. - اطالۀ کلام کردن، اطناب کردن در کلام. رجوع به اطالۀ کلام شود. - اطالۀ لسان، زبان درازی. پرگویی. بسیار سخن گفتن. بدرازا کشاندن کلام. رجوع به اطاله و اطالت شود. - اطالۀ لسان کردن، زبان درازی کردن. رجوع به اطالۀ لسان و اطاله و اطالت شود. - اطالۀ مدت، تمدید مدت. دراز کردن مدت. رجوع به اطاله و اطالت شود
درخت پده است که بعربی غرب خوانند و آنرا هیچ ثمر نیست و صمغ آن بهترین بوده است و تا زخمی بپای آن نزنند و نشکافند صمغ از آن برنیاید، عصارۀ برگ آنرا بر گوشی که از آن ریم می آمده باشد بچکانند نافع بود. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). مأخوذ از یونانی، درخت پده که به تازی غرب خوانند و صمغ و عصارۀ برگ آنرا در طب استعمال کنند. (ناظم الاطباء). درخت غرب است. (اختیارات بدیعی). بیونانی درخت غرب است. (تحفه). و در فهرست مخزن الادویه آمده است: اطا و اطاطاس، بیونانی درخت غرب است که بفارسی وشک نامند. و در مخزن الادویه ذیل غرب چنین است: بیونانی اطا و بشیرازی وزک و به اصفهانی وشک و در تنکابن و دیلم اوجا نامند. و صاحب الفاظ الادویه در ذیل اطا آرد: ارطی، و در ذیل ارطی نویسد: رومی، درخت زودک معروف، سپیدا. و ابن بیطار آرد: درخت غرب است به یونانی، و در غرب بیاوریم، و در ذیل غرب مینویسد: دیسقوریدوس در اول گوید: اطاء است و لکلرک آن را سُل ترجمه کرده که بمعنی درخت غرب است. بنابراین نامهای گوناگون کلمه در لهجه های مختلف فارسی و زبانهای دیگرعبارت است از: اطاطاس، ارطی، وزک، زودک، وشک، سپیدا، اوجا، غرب. رجوع به غرب و دیگر مترادفات آن شود، اطالۀ زن، بچگان درازبالا آوردن وی یا زاییدن یک فرزند بلندبالا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فرزند زادن. (تاج المصادر بیهقی). زاییدن زن فرزندان دراز یا فرزنددراز. (از اقرب الموارد). اطوال. (اقرب الموارد). - امثال: ان القصیره قد تطیل، مَثَل برای کسی است که کار کاملی انجام دهد در حالی که قاصر باشد. (از اقرب الموارد). - اَطال َ الله بقأک، خدای بقای ترا دراز کناد، دعایی است: یا اخی و معتمدی اباالقاسم الحصیری اطال الله بقأک. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 216). و رجوع به ص 213 همان چاپ شود. - اَطال َ الله بقاؤه، هنگام دعا کردن برای کسی گویند، خدای بقای او را دراز کناد: سلطان معظم ابوشجاع فرخ زادبن ناصر لدین الله ، اطال الله بقاؤه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 175). ابوالقاسم محمود ناصرلدین الله اطال الله بقاؤه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 132). همچنین با امیرالمؤمنین اطال الله بقاؤه بگویم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 295). و رجوع به ص 241 همان چاپ شود. فخرالدوله و فلک الامه اطال الله بقائه را دام ایامه، این طریق نیکو سپرده. (تاریخ قم ص 7). رجوع به اطاله شود. - اَطال َ الله عمره، دعایی است چون اطال الله بقاؤه. رجوع به اطال الله بقاؤه و اطاله شود. - اطاله دادن، طول دادن. امتداد دادن. بدرازا کشاندن. و صحیح طول دادن است. رجوع به اطاله و اطالت شود. - اطالۀ زمان کردن، امهال کردن. طول دادن زمان. مهلت دادن. رجوع به اطاله و اطالت شود. - اطاله کردن، دراز کردن. بدرازا کشاندن. رجوع به اطاله و اطالت شود. - اطالۀ کلام، اطناب سخن. سخن بدرازا کشاندن. طول دادن کلام. رجوع به اطاله و اطالت شود. - اطالۀ کلام کردن، اطناب کردن در کلام. رجوع به اطالۀ کلام شود. - اطالۀ لسان، زبان درازی. پرگویی. بسیار سخن گفتن. بدرازا کشاندن کلام. رجوع به اطاله و اطالت شود. - اطالۀ لسان کردن، زبان درازی کردن. رجوع به اطالۀ لسان و اطاله و اطالت شود. - اطالۀ مدت، تمدید مدت. دراز کردن مدت. رجوع به اطاله و اطالت شود
شهری است در سوریه در کنار فرات که در حدود 8000 تن جمعیت دارد، و در جنب شهرهای قدیمی نیکوفوریون و کالینیکون و کونستانتینوپولیس واقع شده است، و در آغاز قرن نهم میلادی پایتخت هارون الرشید خلیفه بوده است
شهری است در سوریه در کنار فرات که در حدود 8000 تن جمعیت دارد، و در جنب شهرهای قدیمی نیکوفوریون و کالینیکون و کونستانتینوپولیس واقع شده است، و در آغاز قرن نهم میلادی پایتخت هارون الرشید خلیفه بوده است
بمعنی راجه عموماً و لقب راجه های اودیپور که ملکی است بین مالوه و اجمیر و گجرات و رانا خصوصاً، (از آنندراج) (از غیاث اللغات)، راجۀ هند، (ناظم الاطباء)، حاکم، (ناظم الاطباء)، لقب راجۀ چیت پور، (آنندراج) (غیاث اللغات)
بمعنی راجه عموماً و لقب راجه های اودیپور که ملکی است بین مالوه و اجمیر و گجرات و رانا خصوصاً، (از آنندراج) (از غیاث اللغات)، راجۀ هند، (ناظم الاطباء)، حاکم، (ناظم الاطباء)، لقب راجۀ چیت پور، (آنندراج) (غیاث اللغات)
ثمر درختی است به قدر فلفلی و در ترشی شبیه به زرشک و در افعال قریب بدان و شاید نوعی از آن باشد و اشتباه کرده کسی که آن را از زغال دانسته زیرا که زغال اسم فارسی قرانیا است به نون قبل از یاء مثناه تحتانیه. (مخزن الادویه). رجوع به قراقاط شود
ثمر درختی است به قدر فلفلی و در ترشی شبیه به زرشک و در افعال قریب بدان و شاید نوعی از آن باشد و اشتباه کرده کسی که آن را از زغال دانسته زیرا که زغال اسم فارسی قرانیا است به نون قبل از یاء مثناه تحتانیه. (مخزن الادویه). رجوع به قراقاط شود
اسم مردی که پسرانش بازر و بابل مراجعت کردند، (قاموس کتاب مقدس) مردی از سبط راوبین و پسر لیخا، (از قاموس کتاب مقدس) پسر شوبال بن یهودا، (از قاموس کتاب مقدس)
اسم مردی که پسرانش بازر و بابل مراجعت کردند، (قاموس کتاب مقدس) مردی از سبط راوبین و پسر لیخا، (از قاموس کتاب مقدس) پسر شوبال بن یهودا، (از قاموس کتاب مقدس)
نام قصبه ای است در سودان وسطی دارای عرض شمالی س126 و طول شرقی س43 1 واقع در کنار رود ’گولبی نکیندی’ که به خلیج ’نیجر’ میریزد، رود مزبور در عبور از این قصبه 40 گز پهنا و 6 گز ژرفا دارد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام قصبه ای است در سودان وسطی دارای عرض شمالی س126 و طول شرقی س43 ْ1 واقع در کنار رود ’گولبی نکیندی’ که به خلیج ’نیجر’ میریزد، رود مزبور در عبور از این قصبه 40 گز پهنا و 6 گز ژرفا دارد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
در اساطیر هند، شخصی است که از تشخص و تجسم ’ویشنو’ معبود هندیان بوجود آمده است، او فرزند ’داسارات’ فرمانروای ’اود’ بوده و گویا با ’ویسوا میترا’ سفری برای مقابله با وحشیان کرده است، او ’سیتا’ را که از تجسم ’لاکهمی’ بوجود آمده بود با طرز سحرآمیزی بزنی اختیار کرد و بسوی سرزمین پدری خود روان شد، آنگاه که میبایست بجای پدر بر تخت نشیند، نامادری پیر او پسر خود ’بهاراتا’ را بر تخت سلطنت نشاند و از پسر درخواست که راما را بمدت 14 سال تبعید کند، بعد از مرگ ’داسارات’ با وجود کناره گیری بهاراتا از سلطنت، راما بر تخت فرمانروایی ننشست و بسیر و سیاحت پرداخت واز این رهگذر، شهرتی بسزا در زهد و مناعت نفس بدست آورد، او وقتی که بسراندیب مسافرت کرد حاکم سراندیب ’راوانا’ زن او ’سیتا’ را از دست او گرفت، راما برای رهایی زن خود با فرمانروای میمونها ’سون’ همدست شد و بدستیاری آنان ’راوانا’ را کشت و زن خویش را رهایی بخشید، آنگاه بسرزمین پدری خویش برگشت و بر تخت پادشاهی نشست و باجرای عدل و داد، و حق و حقیقت همت گماشت، در هندوستان منظومۀ مصور و بزرگ بنام ’رامایانا’ بزبان سنسکریت با شیوۀ شیوا و شاعرانه ای نوشته شده که حاوی شرح سفرهای راما در شبه قارۀ هند است و درحقیقت بمنزلۀ شاهنامه یا زبور هندوان میباشد، این کتاب علاوه بر اینکه از کتب مقدس هندوهاست، یکی از بهترین نمونه های آثار ادب باستانی هند بشمار می آید و بواسطۀ داشتن مضامین بلند و دل انگیز به بیشتر زبانهای اروپا ترجمه شده است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
در اساطیر هند، شخصی است که از تشخص و تجسم ’ویشنو’ معبود هندیان بوجود آمده است، او فرزند ’داسارات’ فرمانروای ’اود’ بوده و گویا با ’ویسوا میترا’ سفری برای مقابله با وحشیان کرده است، او ’سیتا’ را که از تجسم ’لاکهمی’ بوجود آمده بود با طرز سحرآمیزی بزنی اختیار کرد و بسوی سرزمین پدری خود روان شد، آنگاه که میبایست بجای پدر بر تخت نشیند، نامادری پیر او پسر خود ’بهاراتا’ را بر تخت سلطنت نشاند و از پسر درخواست که راما را بمدت 14 سال تبعید کند، بعد از مرگ ’داسارات’ با وجود کناره گیری بهاراتا از سلطنت، راما بر تخت فرمانروایی ننشست و بسیر و سیاحت پرداخت واز این رهگذر، شهرتی بسزا در زهد و مناعت نفس بدست آورد، او وقتی که بسراندیب مسافرت کرد حاکم سراندیب ’راوانا’ زن او ’سیتا’ را از دست او گرفت، راما برای رهایی زن خود با فرمانروای میمونها ’سون’ همدست شد و بدستیاری آنان ’راوانا’ را کشت و زن خویش را رهایی بخشید، آنگاه بسرزمین پدری خویش برگشت و بر تخت پادشاهی نشست و باجرای عدل و داد، و حق و حقیقت همت گماشت، در هندوستان منظومۀ مصور و بزرگ بنام ’رامایانا’ بزبان سنسکریت با شیوۀ شیوا و شاعرانه ای نوشته شده که حاوی شرح سفرهای راما در شبه قارۀ هند است و درحقیقت بمنزلۀ شاهنامه یا زبور هندوان میباشد، این کتاب علاوه بر اینکه از کتب مقدس هندوهاست، یکی از بهترین نمونه های آثار ادب باستانی هند بشمار می آید و بواسطۀ داشتن مضامین بلند و دل انگیز به بیشتر زبانهای اروپا ترجمه شده است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)