جدول جو
جدول جو

معنی راشل - جستجوی لغت در جدول جو

راشل
(دخترانه)
راحیل
تصویری از راشل
تصویر راشل
فرهنگ نامهای ایرانی
راشل
(شِ)
از تراژدی نویسان فرانسه بود که در سال 1820 میلادی در سویس در یک خانوادۀ کتابفروش یهودی آلزاس بدنیا آمدو در ده سالگی روزی در یکی از کوچه های لیون آواز میخواند ناگاه کسی که به موسیقی کلیسا آشنایی داشت متوجه وی شد و او را به مدرسه موسیقی خود پذیرفت. وی در سال 1858 میلادی در ایالت کانه در پروانس درگذشت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راشن
تصویر راشن
(پسرانه)
آرامنده، ثابت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راشد
تصویر راشد
(پسرانه)
آنکه در راه راست است، دیندار، نام یکی از خلفای عباسی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راشا
تصویر راشا
(پسرانه)
راه عبور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راحل
تصویر راحل
(دخترانه)
مهاجر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راشد
تصویر راشد
کسی که به راه راست می رود، راه راست یافته، به راه راست رونده، دین دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راشی
تصویر راشی
رشوه دهنده، رشوه ده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راجل
تصویر راجل
پیاده، آنکه با پای خود به راهی می رود و سوار بر مرکب نیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راحل
تصویر راحل
کوچ کننده، کنایه از وفات یافته
فرهنگ فارسی عمید
ده کوچکی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز واقع در 75هزارگزی خاوری اردکان و هزارگزی راه فرعی بیضا به زرقان که جمعیت آن 14 تن میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل که در 15هزارگزی شمال بنجار و 4هزارگزی راه مالرو بنجار به خمک واقع است جلگه ای گرم معتدل و سکنه آن 636 تن میباشد، آب آن از رودخانه هیرمند تأمین میشود، و محصول آن غلات و لبنیات است، شغل اهالی زراعت و گله داری و گلیم و کرباس بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نام جد افراسیاب است، صاحب مجمل التواریخ آرد: افراسیاب بن بشنک بن راشن بن زادشم ابن توربن افریدون، (مجمل التواریخ والقصص ص 28)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مؤنث راش. (منتهی الارب). ناقه راشه، ناقۀ سست و ضعیف. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به راش و رأش شود
لغت نامه دهخدا
پاره ده، پاره دهنده، رشوه ده، رشوه دهنده، مقابل مرتشی یعنی رشوه خوار و رشوه گیر، (از یادداشت مؤلف)، پاره دهنده، و فی الحدیث: لعن اﷲ الراشی و المرتشی و الرائش یعنی دهنده و گیرنده و سعی کننده در میان آنها، (آنندراج) (منتهی الارب)، پاره و رشوه دهنده، (ناظم الاطباء)، رشوت دهنده، (آنندراج) (فرهنگ نظام) (غیاث اللغات)، به عربی رشوت دهنده را گویند و رشوه زری است که در ازای فتوی دهند و ستانند و سرجوش دیگ طمع ارباب شرع انور است، (لغت محلی شوشتر خطی متعلق بکتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
لورد برتراند ارتور ویلیام. در سال 1872 میلادی در یکی از خانواده های اشرافی انگلستان بدنیا آمد. نام پدرش ’ویسگنت آمبرلی’ و نام مادرش ’کاترین’ بود که در سه سالگی هر دو را از دست داد و مادربزرگش بتربیت وی پرداخت. او بوسیلۀ مربیان خصوصی تربیت شد و در زبانهای آلمانی و فرانسه مهارت یافت و پس از اینکه در فلسفه و ریاضیات اول شد بعضویت کالج ترینتی درآمد. راسل در سال 1903م. کتاب مهم ’اصول ریاضیات’ را نوشت. در سال 1910م. بمدرسی کالج سابق خود برگزیده شد. در سال 1918م. بسبب مقالۀ صلحجویانه ای که نوشته بود بشش ماه حبس محکوم شدو کتاب عالی ’مقدمۀ فلسفۀ ریاضی’ را در زندان نوشت. آثار مهم دیگر او عبارت است از: تحلیل خاطر (چ 1920) ، عمل و نظر بلشویسم (1920) ، کلیات فلسفه (1929) ، عرفان و منطق (1929) ، زناشویی و اخلاق (1929) ، فتح سعادت (1930) ، طرز تفکر علمی (1931) ، تربیت و نظم اجتماعی (1932) ، آزادی و سازمان (1934) ، کدام راه بصلح ؟ (1936) ، قدرت یا تحلیل جدید اجتماعی (1938) ، تحقیق در معنای حقیقت (1940) ، تاریخ فلسفۀ مغرب (1946) ، دانش بشری (1948) ، جهانی که من میشناسم، رام کردن قدرت، مفهوم نسبیت اینشتین و... که چندین جلد از آنها از جمله 4 جلد اخیرالذکر و تاریخ فلسفۀ مغرب به فارسی ترجمه شده است. او سه بار ازدواج کرده که دو زن اولی را طلاق داده است. راسل در سال 1931 لقب ارل یافت که یکی از عناوین اشرافی انگلستان است ولی او هیچگاه به این القاب افتخار نکرده است وی به اخذ جایزۀ نوبل نیز موفق گردیده است. راسل که هم اکنون (1963م.) 91 سال از عمرش میگذرد از لحاظ علمی و اجتماعی و تربیتی از درخشانترین چهره های عالم بشریت است و در انگلستان رهبری جمعیت معروف مخالفان جنگ اتمی را دارد. نامه های تاریخی وی به رهبران شرق و غرب در بحران کوبادر سال 1962 معروف است. (از مقدمۀ جهانی که من میشناسم و تاریخ فلسفۀ مغرب). وی در 1970 میلادی درگذشت
لغت نامه دهخدا
(رَءْلْ)
بچۀ شترمرغ. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (دهار). بچۀ یک سالۀ شترمرغ. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، اروال، رئلان، رئاله، رئال. (المنجد) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رئال مشهورتر است، خوّد رأله، فزع، یعنی ترسید، ’اقول لنفسی حین خود رألها’، به نفس خویش می گویم هنگامی که بترسد، زف رأل القوم، هلکوا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ژان پی یر. نام ژنرال فرانسوی. وی بسال 1768م. در کاهر متولد شد و بسال 1815م. در تولوز بقتل رسید
لغت نامه دهخدا
(وِ)
موریس. آهنگسار نامی فرانسوی که بسال 1875 م. در سیبور بدنیا آمد. وی از بزرگترین استادان موسیقی فرانسه گردید که ظرافت ووضوح بیان آثارش در قطعاتی مانند ’مامرلوی’ ’لور اسپانیول’ دیده میشود. راول بسال 1937 میلادی درگذشت
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رائل. راؤل. دندان زاید که در ردیف دندانهای دیگر نروید بلکه پس پشت آنها برآید. (از اقرب الموارد). دندان زاید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ج، روائل. (ناظم الاطباء). دندانی که برای جانوران درآید و آنها را از خوردنی و آشامیدنی بازدارد. (از اقرب الموارد) ، چکان از هر چیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). هر چیزی که قطره قطره بریزد. (ناظم الاطباء).
- روال رایل، آب دهان ستور که از بسیاری ریزان باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راپل
تصویر راپل
فرانسوی یادآوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتل
تصویر راتل
سمورک از جانوران لاتینی تازی گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راحل
تصویر راحل
کوچ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راجل
تصویر راجل
پیاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشح
تصویر راشح
تراوش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشد
تصویر راشد
براه شونده، هدایت یابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشق
تصویر راشق
تیراندازنده، کماندار، کمانکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشن
تصویر راشن
آرمنده و ثابت، برجای و برقرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشی
تصویر راشی
رشوه دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راعل
تصویر راعل
خرمای نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راجل
تصویر راجل
((جِ))
کسی که پیاده راه رود، پیاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راشد
تصویر راشد
((ش ِ))
به راه راست رونده، راه راست یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راحل
تصویر راحل
((حِ))
کوچ کننده، رحلت کننده، جمع راحلین
فرهنگ فارسی معین
رشوه دهنده و رشوه گیرنده. راشیتیسم عارضه نرم شدن استخوان های بدن که بر اثر کمبود ویتامین D و کمبود املاح کلسیم در بدن حاصل می شود
فرهنگ فارسی معین
نام اسب
فرهنگ گویش مازندرانی