- راشق
- تیراندازنده، کماندار، کمانکش
معنی راشق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چمچه، کمچه
خوش اندام تر راست بالاتر
یکی از پرندگان شکاری که جثه اش کوچک است و درازیش حداکثر تا 30 سانتیمتر میرسد. رنگ چشم این پرنده زرد است و تقریبا در تمام کره زمین بخصوص ایران و هندوستان و آسیای مرکزی فراوان است. پشتش خاکستری تیره و شکمش سفید بالکه های حنایی است. این پرنده در هوا مرغان دیگر را شکار و گاهی نیز از تخم مرغها استفاده میکند باشق قرقی واشه بش جغنه جغنک جغنق. یا باشه فلک
دلباخته، دل داده، شیفته، دلشده، پاکباز، بیدل
روزی دهنده، روزی رسان
بسته کننده، کسیکه رخنه و شکافی را ببندد
پارسی تازی گشته راوک روان ناب دلت همره نزهتی باد دائم - کفت همدم باده ای باد راوک، پالانه، می ظرفی که در آن شراب و شیر را صاف کنند پالونه، کاسه شرابخوری
حسود، فقیر
ناشتا، ناب، پالوده
خالص، پسندیده
کار سودمند
رشوه دهنده
آرمنده و ثابت، برجای و برقرار
براه شونده، هدایت یابنده
تراوش کننده
آنکه ادارۀ کاری به دست اوست
ظرف سوراخ سوراخ که چیزی در آن صاف کنند، صافی، آبکش، پالونه، پالاون، پالایه، پالوانه، ترشی پالا، راوک، جام شراب، قدح، کنایه از شراب زلال و بی درد، کنایه از زلال
خالص، صاف، صافی، پسندیده، مطلوب، خوشایند و نیکو، خوش رو
کسی که به راه راست می رود، راه راست یافته، به راه راست رونده، دین دار
عشق آورنده، شیفته دل، دل داده، دل از دست داده، دل سوخته، دلباخته
آلتی فلزی یا چوبی که با آن شربت و خوراک خورند
رشوه دهنده و رشوه گیرنده. راشیتیسم عارضه نرم شدن استخوان های بدن که بر اثر کمبود ویتامین D و کمبود املاح کلسیم در بدن حاصل می شود
((شُ))
فرهنگ فارسی معین
ابزاری ساخته شده از چوب، استیل، نقره و... با نوکی تقریباً بیضی شکل و گود و دسته ای نسبتاً بلند برای خوردن غذا