جدول جو
جدول جو

معنی رازباشی - جستجوی لغت در جدول جو

رازباشی
دهی است از دهستان بابایی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در 4هزارگزی شمال باختری چقلوندی و 4هزارگزی باخترراه خرم آباد به چقلوندی، محلی کوهستانی سردسیر مالاریایی است، سکنۀ آن 60 تن است، آب آن از چشمه رازباشی تأمین میشود و محصول آن غلات، لبنیات، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی سیاه چادربافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رازداری
تصویر رازداری
عمل رازدار، سرّنگه داری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یوزباشی
تصویر یوزباشی
فراشی که سردستۀ صد نفر باشد، فراش باشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رازبان
تصویر رازبان
رازدار، راز نگه دار، صاحب راز، کسی که در دربار عرایض و مطالب مردم را به عرض پادشاه می رسانید
فرهنگ فارسی عمید
نوعی ازحلوا باشد، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ابوالنجم بدربن صالح بن عبداﷲ رازانی صیدلانی فقیه شافعی از مردم رازان بروجرد است، (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
منسوب به رازان
لغت نامه دهخدا
حافظ راز، سرنگهدار، نگهدارندۀ راز، صاحب راز، کسی را نیز گویند که سخن ارباب حاجت را بعرض سلاطین رساند، (آنندراج) (انجمن آرا) (شعوری ج 2 ص 11) :
بگفتند با رازبان راز خویش
نمودند انجام و آغاز خویش،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
آفرین و تحسین و تعریف، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بی قیدی و آوارگی و مشغول بودن بلهو و لعب و مانند آن. (آنندراج). الواطی. هرزگی. بدکاری. فسق و فجور. شهوت رانی. نفس پرستی و اشتغال به لهو و لعب. (ناظم الاطباء). رجوع به اوباش شود، معفو و بخشیده شده. (آنندراج از فرهنگ وصاف) ، طومار وقایع و سرگذشت. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان، واقع در 40000گزی جنوب باختری قیدار و 28000گزی راه مالرو عمومی، با 177 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
کلمه ترکی است (از: یوز، صد + باش، رئیس و سر + ی) و معنی ترکیبی آن سردار و رئیس صد نفر است، رئیس صد تن، قائد صده، (یادداشت مؤلف)، سردار صد کس، (آنندراج) : در زمان شاه عباس ماضی صد نفر از غلامان گرجی سفید را خواجه نموده یکی که از همه معتبرتر بودیوزباشی ایشان نموده اند و یوزباشی دیگر به جهت خواجه سرایان سیاه تعیین و به او نیز صد نفر تابین از خواجه های سیاه داده تا زمان شاه سلطان حسین یوزباشی آقایان سفید، ابراهیم آقا، و یوزباشی آقایان سیاه، الیاس بوده، هریک از یوزباشیان در دور حرم محترم عمارت و دستگاهی و ... داشتند، (از تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 19)، و رجوع به تذکرهالملوک ص 9، 13، 30، 37، 40 شود،
- یوزباشی گری، عمل و شغل یوزباشی: مشارالیه عمده ترین امراء ارکان دولت باهره ... و خدمت ایالت و حکومت و سلطنت و یوزباشی گری و تیول و مواجب قاطبۀ قورچیان برطبق عرض قورچی باشی و تعلیقۀ وزراء اعظم شفقت می شده، (از تذکرهالملوک ص 7)،
، در دورۀ قاجاریه منصبی بود بی عده معلوم رؤسای فراشان را و پس از آن دهباشی بود، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
عمل رازدار، که رازی با خود دارد، حفظ سرّ، نگهداری، که خود رازی دارد، امانت داری، پنهانی، پوشیدگی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بازی روز، کنایه ازانقلاب زمانه و تحول روزگار، (آنندراج) :
ز خاک ره آن طفل را برگرفت
فروماند زان روزبازی شگفت،
نظامی (از آنندراج)،
، روزگار، زمان، (ناظم الاطباء) :
از آن روز بازی که من زاده ام
ز خفتان میان هیچ نگشاده ام،
فردوسی،
، دنیا، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ را)
از جملۀ مقربان، فراش باشی یا مشعلدارباشی است و تفصیل شغل وی دو بابت است: بابت اول در ذکر تحویلات اوست و تحویل او بدین موجب است: قالی و قالیچه، تکیه نمد، دوشک، خیام و آنچه متعلق بدوست، پیه سوز، شمعدان، سوزنی، موم، شمع، پیه سوز گداخته، صابون، طناب، نوار، نمد لنگه الوان، گلیم، نمدبور، میلک، متقالی، چیت، دالبر، لندره، طشت مس، کاغذ پنجره، سریش، فانوس، موچکدان، پرتهایی چوبی، کجاوه و کجاوه پوش. بابت دوم در ذکر جماعتی که تابع و تابین فراش باشیان میباشند، بدین موجب است: خیمه دوز، لندره دوز، چراغچی، شماعی، فراش، صندوق ساز. (از تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 31). بدون تردید در مورد وظایف فراشباشی و صاحب جمع مشعل خانه به قرار شرح تذکرهالملوک ابهام و پیچیدگی وجود داشته و آدمی می پندارد که فراشباشی ریاست مشعل داران را به عهده داشته است. (از سازمان حکومت صفوی ترجمه رجب نیا ص 128) ، داروغۀ چوبداران را گویند. (آنندراج). ظاهراً این معنی متأخر است و در زمان صفویه فراشباشی بدین معنی به کار نمیرفته است
لغت نامه دهخدا
رهبانی، عمل راهبان، راهداری، رجوع به راهبان شود
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز، واقع در 15هزارگزی جنوب خداآفرین و 20هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر، کوهستانی معتدل دارای 332 تن سکنه است، آب آن از چشمه، محصول آن غلات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
بچه بازی، رجوع به تازباز شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
عمل رزبان. شغل رزبان. نگهداری باغ انگور. (یادداشت مؤلف). رجوع به رزبان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رازداری
تصویر رازداری
سر نگهداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رازبان
تصویر رازبان
راز دار، کسی که عرایض حاجتمندان را بعرض شاه و امیر میرساند
فرهنگ لغت هوشیار
ولنگاری ولگردی عمل و فعل اوباش الواطی هرزگی فسق و فجور اشتغال بلهو و لعب
فرهنگ لغت هوشیار
رئیس صدتن، توضیح این کلمه اصلا اصطلاح نظامی است به معنی درجه داری که فرمانده صد نفر باشد و نظیرآن است ده باشی مین باشی ینجه باشی و نظایر آن... ولی اکنون به صورت لغتی تحقیرآمیز و سبک کننده ممکن است بکاررود وکسی رادرمقام تحقیرو استخفاف یوزباشی بخوانند: فلانکس بااین دک و پوزش یوز باشی خوش آب و هوا هم هست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراشباشی
تصویر فراشباشی
سر زاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رازبان
تصویر رازبان
رازدار، در گذشته به کسی که عرایض حاجتمندان را به عرض شاه و امیر می رسانید می گفتند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یوزباشی
تصویر یوزباشی
فراشباشی، فراشی که سر دسته صد نفر بود
فرهنگ فارسی معین
محرمانگی، حریم خصوصی
دیکشنری اردو به فارسی