جدول جو
جدول جو

معنی رارای - جستجوی لغت در جدول جو

رارای
دهی میان نسف و کش: به دیهی که رارای خوانند میان نسف و کش فرودآمد با لشکر جورجان و ختل و صغانیان و دیگر اطراف بدو پیوست، (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در اصل: بارأی، دانشمند، خردمند، صاحب رای نیکو:
دلارای و بارای و با ناز و شرم
سخن گفتن خوب و آوای نرم،
فردوسی،
بشاه جهان گفت بوزرجمهر
که ای شاه باداد و با رای و مهر،
فردوسی،
شکیبا و باهوش و رای و خرد
هزبر ژیان را بدام آورد،
فردوسی،
سام نریمان را پرسیدندکه ... آرایش جنگ چیست، جواب داد که فرّ ارجمند شاه و دانش سپهبد بارای و مبارز هنری، (نوروزنامه)،
نخواهم شدن زو جهانگیرتر
نه زو نیز با رای و تدبیرتر،
نظامی،
رجوع به ’با’ شود
لغت نامه دهخدا
جانوریست که از آتش خیزد، (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 529) (حاشیۀ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
موریس، سردار فرانسوی متولد کارکاسون (1856- 1929 میلادی) است، بسال 1914 در جنگ مارن با عنوان فرماندهی قشون سوم فرانسه سهم مهمی داشت، در 1915 بفرماندهی سپاه خاور در جنگ سالونیک شرکت جست، بسال 1914 عنوان کمیسر عالی فرانسه را در سوریه یافت
لغت نامه دهخدا
دهی است به اصفهان از آن ده است زید بن ثابت و پسرش خلیل و برادرزادۀ او محمد بن محمد بن بدر که محدثان اند، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: نا (نفی، سلب، + رای (رأی عربی) (حاشیۀ برهان چ معین)، بی تدبیر، بی عقل، (برهان قاطع) (آنندراج)، بی فکر، (شمس اللغات)، آن که در رأی و تدبیر خود خطا کند، از (شعوری)، بی رای، بی فکر، بی اندیشه، بی تأمل، بی تدبیر، غافل، بی احتیاط، (ناظم الاطباء)، منکر، بی اعتقاد، (برهان قاطع) (آنندراج)، منکرچیزهای عیان، (از فرهنگ شعوری)، منکر، زشت، (جهانگیری) (رشیدی)، زشت، نامعقول، (شعوری، ازمجمعالفرس)، ناشایسته
لغت نامه دهخدا
تصویری از نارای
تصویر نارای
آنکه در رای و تدبیر خود خطا کند بی تدبیر، منکر بی اعتقاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارای
تصویر دارای
حائز
فرهنگ واژه فارسی سره