میهن، وطن، محل تولد، زادگاه، جایی که شخص در آنجا زاییده شده و ماوی گرفته، برای مثال آن را که بر مراد جهان نیست دسترس / در زادبوم خویش غریب است و ناشناس (سعدی - لغت نامه - زادبوم)
میهن، وطن، محل تولد، زادگاه، جایی که شخص در آنجا زاییده شده و ماوی گرفته، برای مِثال آن را که بر مراد جهان نیست دسترس / در زادبوم خویش غریب است و ناشناس (سعدی - لغت نامه - زادبوم)
پرده ای که در کشتی بادی نصب می کنند برای استفاده از قوۀ وزش باد جهت حرکت دادن کشتی، خیمۀ کشتی، شراع، گریبان، سرآستین بادبان اخضر: بادبان سبز، کنایه از آسمان
پرده ای که در کشتی بادی نصب می کنند برای استفاده از قوۀ وزش باد جهت حرکت دادن کشتی، خیمۀ کشتی، شراع، گریبان، سرآستین بادبان اخضر: بادبان سبز، کنایه از آسمان
رادبو، عود را گویند و آن را داربو نیز خوانند و آن اصح است همانا قلب کرده اند، (آنندراج)، چوب عود، (برهان) : بمفلس کف مردم رادبوی چو نزد غنی عنبر و رادبوی، فخر زرکوب، رجوع به داربوی شود
رادبو، عود را گویند و آن را داربو نیز خوانند و آن اصح است همانا قلب کرده اند، (آنندراج)، چوب عود، (برهان) : بمفلس کف مردم رادبوی چو نزد غنی عنبر و رادبوی، فخر زرکوب، رجوع به داربوی شود