شلوار، برای مثال چرا پیچد مگس دستار فوطه / چرا پوشد ملخ رانین دیبا (خاقانی - ۲۷)، نوعی زره که در قدیم هنگام جنگ بر تن می کردند و روی ران ها را می پوشانید
شلوار، برای مِثال چرا پیچد مگس دستار فوطه / چرا پوشد ملخ رانین دیبا (خاقانی - ۲۷)، نوعی زره که در قدیم هنگام جنگ بر تن می کردند و روی ران ها را می پوشانید
یکی از بخش های سه گانه شهرستان بم. این بخش در شمال باختری شهرستان بم واقعو حدود آن بدین شرح است: از سمت شمال و شمال خاوری به شهرستان کرمان، از سوی خاور به بخش مرکزی بم، از جنوب و جنوب باختری به شهرستان جیرفت، از سوی باختر به بخش بردسیر از شهرستان سیرجان. این بخش سرزمینی است کوهستانی و هوای بخش در دهستانهای مرغک و مرکزی سردسیر است بطوری که بیشتر مردم بم در تابستان به دهستان مرغک ییلاق میروند ولی هوای دهستان تهرود گرم معتدل مالاریائی است. بلندترین کوههای استان کرمان در این بخش واقع شده و مرتفعترین قلۀ آن قلۀ کوه هزار است که 4545 گز ارتفاع دارد. مهمترین رود خانه بخش رود خانه تهرود است که از دره و دامنۀ کوه هزار و دامنۀ جنوبی کوه چوپار سرچشمه گرفته، پس از عبور از جلگۀ راین و مشروب ساختن دیه های تهرود به رود خانه هزار متصل می گردد و مسیر آن از باختر ابارق و دارزین گذشته بسوی شهر بم سرازیر میشود. سایر رودخانه های این بخش آب دایم ندارند. بخش راین شهرستان بم از سه دهستان بدین شرح تشکیل شده است: 1- دهستان حومه، 68 آبادی با 5500 تن جمعیت. 2- دهستان مرغک، 65 آبادی با 5000 تن جمعیت. 3- دهستان تهرود، 20 آبادی با 1500 تن جمعیت. مرکز بخش، قصبۀ راین دارای 3000 تن جمعیت میباشد. بنابر آمار فوق، این بخش دارای 154 آبادی و 15000 تن جمعیت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) قصبه و مرکز بخش راین از شهرستان بم، واقع در 75هزارگزی شمال باختری بم و 23هزارگزی باختر راه شوسۀ کرمان - بم. مختصات جغرافیایی این قصبه بدین شرح است: طول 57 درجه و 33 دقیقه و 42 ثانیه. عرض 29 درجه و 24 دقیقه و 35 ثانیه. بیشتر مردم راین آهنگرند و در ساختن ابزار آهنی مانند چاقو، قیچی، قندشکن و جز آن مهارت دارند و گروهی نیز بکار کشاورزی و دامپروری مشغولند. از ادارات دولتی بخشداری، پست وتلگراف، نمایندگی فرهنگ و دارایی و آمار و پاسگاه ژاندارمری دارد. این قصبه دو باب دبستان و در حدود 65باب مغازه و 3000 تن جمعیت دارد و هوای آن سردسیر است و آب آن از دو رشته قنات تأمین میشود. محصول عمده قصبه غلات، لبنیات، پنبه و انواع میوه هاست. راه فرعی راین در 23هزارگزی در محلی بنام نی بید از شوسۀ بم به کرمان منشعب میشود و پس از گذشتن از یک گردنۀ خاکی به راین میرسد و سپس به ساردوئیه از شهرستان جیرفت منتهی میگردد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
یکی از بخش های سه گانه شهرستان بم. این بخش در شمال باختری شهرستان بم واقعو حدود آن بدین شرح است: از سمت شمال و شمال خاوری به شهرستان کرمان، از سوی خاور به بخش مرکزی بم، از جنوب و جنوب باختری به شهرستان جیرفت، از سوی باختر به بخش بردسیر از شهرستان سیرجان. این بخش سرزمینی است کوهستانی و هوای بخش در دهستانهای مرغک و مرکزی سردسیر است بطوری که بیشتر مردم بم در تابستان به دهستان مرغک ییلاق میروند ولی هوای دهستان تهرود گرم معتدل مالاریائی است. بلندترین کوههای استان کرمان در این بخش واقع شده و مرتفعترین قلۀ آن قلۀ کوه هزار است که 4545 گز ارتفاع دارد. مهمترین رود خانه بخش رود خانه تهرود است که از دره و دامنۀ کوه هزار و دامنۀ جنوبی کوه چوپار سرچشمه گرفته، پس از عبور از جلگۀ راین و مشروب ساختن دیه های تهرود به رود خانه هزار متصل می گردد و مسیر آن از باختر ابارق و دارزین گذشته بسوی شهر بم سرازیر میشود. سایر رودخانه های این بخش آب دایم ندارند. بخش راین شهرستان بم از سه دهستان بدین شرح تشکیل شده است: 1- دهستان حومه، 68 آبادی با 5500 تن جمعیت. 2- دهستان مرغک، 65 آبادی با 5000 تن جمعیت. 3- دهستان تهرود، 20 آبادی با 1500 تن جمعیت. مرکز بخش، قصبۀ راین دارای 3000 تن جمعیت میباشد. بنابر آمار فوق، این بخش دارای 154 آبادی و 15000 تن جمعیت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) قصبه و مرکز بخش راین از شهرستان بم، واقع در 75هزارگزی شمال باختری بم و 23هزارگزی باختر راه شوسۀ کرمان - بم. مختصات جغرافیایی این قصبه بدین شرح است: طول 57 درجه و 33 دقیقه و 42 ثانیه. عرض 29 درجه و 24 دقیقه و 35 ثانیه. بیشتر مردم راین آهنگرند و در ساختن ابزار آهنی مانند چاقو، قیچی، قندشکن و جز آن مهارت دارند و گروهی نیز بکار کشاورزی و دامپروری مشغولند. از ادارات دولتی بخشداری، پست وتلگراف، نمایندگی فرهنگ و دارایی و آمار و پاسگاه ژاندارمری دارد. این قصبه دو باب دبستان و در حدود 65باب مغازه و 3000 تن جمعیت دارد و هوای آن سردسیر است و آب آن از دو رشته قنات تأمین میشود. محصول عمده قصبه غلات، لبنیات، پنبه و انواع میوه هاست. راه فرعی راین در 23هزارگزی در محلی بنام نی بید از شوسۀ بم به کرمان منشعب میشود و پس از گذشتن از یک گردنۀ خاکی به راین میرسد و سپس به ساردوئیه از شهرستان جیرفت منتهی میگردد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است جزء دهستان گسگرات بخش صومعه سرا از شهرستان فومن که در 12هزارگزی شمال باختری صومعه سرا واقع است و در کنار راه شوسۀ طاهرگوراب به ضیابر میباشد، ناحیه ای است جلگه ای و هوای آن معتدل و مرطوب و مالاریایی و سکنۀ آن 389 تن میباشد و زبان اهالی گیلکی و فارسی است، آب آن از رود خانه ماسال تأمین میشود، و محصول آن برنج و توتون و سیگار و ابریشم و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان گسگرات بخش صومعه سرا از شهرستان فومن که در 12هزارگزی شمال باختری صومعه سرا واقع است و در کنار راه شوسۀ طاهرگوراب به ضیابر میباشد، ناحیه ای است جلگه ای و هوای آن معتدل و مرطوب و مالاریایی و سکنۀ آن 389 تن میباشد و زبان اهالی گیلکی و فارسی است، آب آن از رود خانه ماسال تأمین میشود، و محصول آن برنج و توتون و سیگار و ابریشم و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
ژان، شاعر فرانسوی (1639 - 1699م،) وی در شان پانی واقع در ناحیت فرته میلون بدنیا آمد و در پورروایال شاگرد گوشه نشینان گشت، پدر و مادرش میخواستند که او کشیش یا وکیل مرافعه گردد اما راسین شاعر از آب درآمد، در عروسی شاه قصیده ای گفت وپانصد لیره صله گرفت و مقارن این ایام با مولیر و بوالو آشنا گشت، راسین پس از تصنیف دو تراژدی متوسط بسال 1667 میلادی در بیست و هشت سالگی نخستین شاهکار خویش ’آن دروماک’ را نوشت و 6 تراژدی دیگر را که شش شاهکار بشمار است در ده سال نوشت ’فدر’ پرمایه ترین اثر او را مشتی حسود دستخوش هوی و هوس خود کردند و جمعی را پول دادند تا هنگام نمایش آن صفیر بزنند و از این راه اظهار نفرت و بیمیلی نمایند، اندوه و غضبی که از این کار در راسین راه یافت و نیز شغل وقایعنگاری شاه او را از تآتر روگردان کرد ولیکن مدتی بعد بخواهش مادام دومن تنون مؤسس پرورشگاه دختران نجیب زاده دوشاهکار یکی بنام استر و دیگری آتالی که موضوعشان از انجیل اقتباس شده است تصنیف کرد، (از تاریخ قرون جدید آلبر ماله ترجمه سید فخرالدین شادمان ص 236)
ژان، شاعر فرانسوی (1639 - 1699م،) وی در شان پانی واقع در ناحیت فرته میلون بدنیا آمد و در پورروایال شاگرد گوشه نشینان گشت، پدر و مادرش میخواستند که او کشیش یا وکیل مرافعه گردد اما راسین شاعر از آب درآمد، در عروسی شاه قصیده ای گفت وپانصد لیره صله گرفت و مقارن این ایام با مولیر و بوالو آشنا گشت، راسین پس از تصنیف دو تراژدی متوسط بسال 1667 میلادی در بیست و هشت سالگی نخستین شاهکار خویش ’آن دروماک’ را نوشت و 6 تراژدی دیگر را که شش شاهکار بشمار است در ده سال نوشت ’فدر’ پرمایه ترین اثر او را مشتی حسود دستخوش هوی و هوس خود کردند و جمعی را پول دادند تا هنگام نمایش آن صفیر بزنند و از این راه اظهار نفرت و بیمیلی نمایند، اندوه و غضبی که از این کار در راسین راه یافت و نیز شغل وقایعنگاری شاه او را از تآتر روگردان کرد ولیکن مدتی بعد بخواهش مادام دومن تنون مؤسس پرورشگاه دختران نجیب زاده دوشاهکار یکی بنام استر و دیگری آتالی که موضوعشان از انجیل اقتباس شده است تصنیف کرد، (از تاریخ قرون جدید آلبر ماله ترجمه سید فخرالدین شادمان ص 236)
شهری است در ایالت ویسکانسن از ممالک متحدۀ آمریکا، که در کنار دریاچۀ میشیگان و در دهانۀ رود خانه روت و 56هزارگزی شیکاگو واقعست و برطبق آمار سال 1950 میلادی دارای 70749 تن جمعیت میباشد، در این شهر کارخانه های کاغذسازی، دباغی، ماهوت بافی و واگون سازی وجود دارد
شهری است در ایالت ویسکانسن از ممالک متحدۀ آمریکا، که در کنار دریاچۀ میشیگان و در دهانۀ رود خانه روت و 56هزارگزی شیکاگو واقعست و برطبق آمار سال 1950 میلادی دارای 70749 تن جمعیت میباشد، در این شهر کارخانه های کاغذسازی، دباغی، ماهوت بافی و واگون سازی وجود دارد
دهی است جزء دهستان مزدقانچای بخش نوبران ساوه که در 32000گزی جنوب خاوری نوبران و 5000 گزی راه عمومی واقع است، محلی است کوهستانی، سردسیر و سکنۀ آن 214 تن است که شیعی مذهبند و به فارسی و ترکی سخن میگویند، آب آن از رود خانه مزدقان تأمین میشود و محصول آن غلات، بنشن، بادام، انگور، گردو و پنبه است، شغل اهالی زراعت و گله داری، قالیچه و جاجیم بافی میباشد، راه آن مالرو است و معادن نمک نزدیک این ده وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان مزدقانچای بخش نوبران ساوه که در 32000گزی جنوب خاوری نوبران و 5000 گزی راه عمومی واقع است، محلی است کوهستانی، سردسیر و سکنۀ آن 214 تن است که شیعی مذهبند و به فارسی و ترکی سخن میگویند، آب آن از رود خانه مزدقان تأمین میشود و محصول آن غلات، بنشن، بادام، انگور، گردو و پنبه است، شغل اهالی زراعت و گله داری، قالیچه و جاجیم بافی میباشد، راه آن مالرو است و معادن نمک نزدیک این ده وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
شلوار. (ناظم الاطباء). شلوار که بعربی رانان گویند. (از برهان) (رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) (غیاث اللغات). جنسی از پوشش. (شرفنامۀ منیری). شلوار و ران پوش. شعوری گوید: درکلمه رانین یاء برای نسبت و نون برای تأکید نسبت است. (ج 2 ورق 11). اما گفتۀ او بر اساسی نیست و ’ین’ علامت نسبت است. پوششی خاص از کمر بپایین بدو شاخ و هر شاخه یکی از دو ران را پوشاند. شلوار: قبا و جامه و رانینش برتن ز سرما پاک بفسرده چو آهن. (ویس و رامین). قبا و موزه و رانین و دستار برنگ نیل کرده بود هموار. (ویس و رامین). چون رودکی بدین بیت رسید امیر (امیر نوح سامانی) چنان منفعل گشت که از تخت فرودآمد و بی موزه پای در رکاب خنگ نوبتی آورد و روی به بخارا نهاد چنانکه رانین و موزه تا دو فرسنگ در پی امیر بردند. (چهار مقالۀ عروضی ص 33). مرا که طوطی نظمم درین چنین وحلی چو جوزه پای بگل در نباشد آخر شین مگر چو بط و همایم کند کرامت تو بچه بزیور مسحی و زینت رانین. انوری (از آنندراج). چرا پیچد مگس دستار فوطه چرا پوشد ملخ رانین دیبا. خاقانی. گر ملخ را نیست بر پا موزۀ زرین سار ران او رانین دیبا برنتابد بیش ازین. خاقانی. چنگ ارچه ببر دارد پیراهن ابریشم رانین پلاسین هم بسیار همی پوشد. خاقانی. گفت تخت من بیاورید فرمود آورد و بر زمین نهاد و گفت موزه و رانین را فراگیرید. (تاریخ طبرستان). چون فرودآمدی آن کلاه و قبا و موزه و رانین به بنده ای از ترک و تازیک بخشیدی. (تاریخ طبرستان). اگررسولان بیگانه بر خوان حاضر بودی قبا و موزه و رانین پوشیدی وگرنه لباچهاء ملمع. (تاریخ طبرستان)، زرهی که در روز جنگ رانها را بپوشاند. (از برهان) (از ناظم الاطباء). شلواری که سپاهیان وقت سواری پوشند زیر موزه و آن مرکب است از ’ران’ + ’ین’. (فرهنگ رشیدی). سلاحی که مبارزان هنگام جنگ بر رانها پوشند. (شرفنامۀ منیری)
شلوار. (ناظم الاطباء). شلوار که بعربی رانان گویند. (از برهان) (رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) (غیاث اللغات). جنسی از پوشش. (شرفنامۀ منیری). شلوار و ران پوش. شعوری گوید: درکلمه رانین یاء برای نسبت و نون برای تأکید نسبت است. (ج 2 ورق 11). اما گفتۀ او بر اساسی نیست و ’ین’ علامت نسبت است. پوششی خاص از کمر بپایین بدو شاخ و هر شاخه یکی از دو ران را پوشاند. شلوار: قبا و جامه و رانینش برتن ز سرما پاک بفسرده چو آهن. (ویس و رامین). قبا و موزه و رانین و دستار برنگ نیل کرده بود هموار. (ویس و رامین). چون رودکی بدین بیت رسید امیر (امیر نوح سامانی) چنان منفعل گشت که از تخت فرودآمد و بی موزه پای در رکاب خنگ نوبتی آورد و روی به بخارا نهاد چنانکه رانین و موزه تا دو فرسنگ در پی امیر بردند. (چهار مقالۀ عروضی ص 33). مرا که طوطی نظمم درین چنین وحلی چو جوزه پای بگل در نباشد آخر شین مگر چو بط و همایم کند کرامت تو بچه بزیور مسحی و زینت رانین. انوری (از آنندراج). چرا پیچد مگس دستار فوطه چرا پوشد ملخ رانین دیبا. خاقانی. گر ملخ را نیست بر پا موزۀ زرین سار ران او رانین دیبا برنتابد بیش ازین. خاقانی. چنگ ارچه ببر دارد پیراهن ابریشم رانین پلاسین هم بسیار همی پوشد. خاقانی. گفت تخت من بیاورید فرمود آورد و بر زمین نهاد و گفت موزه و رانین را فراگیرید. (تاریخ طبرستان). چون فرودآمدی آن کلاه و قبا و موزه و رانین به بنده ای از ترک و تازیک بخشیدی. (تاریخ طبرستان). اگررسولان بیگانه بر خوان حاضر بودی قبا و موزه و رانین پوشیدی وگرنه لباچهاء ملمع. (تاریخ طبرستان)، زرهی که در روز جنگ رانها را بپوشاند. (از برهان) (از ناظم الاطباء). شلواری که سپاهیان وقت سواری پوشند زیر موزه و آن مرکب است از ’ران’ + ’ین’. (فرهنگ رشیدی). سلاحی که مبارزان هنگام جنگ بر رانها پوشند. (شرفنامۀ منیری)
دهی است از بخش شهریار شهرستان تهران واقع در 9000گزی جنوب علیشاه عوض، این ده در جلگه واقع شده و هوای آن معتدل است، جمعیت آن 274 تن و محصول عمده اش غلات و انگور و میوه و پیشۀ مردم کشاورزی است، آب ده از قنات تأمین میشود، راه مالرو دارد، و از طریق آردان ماشین نیز میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1) شهری است (بناحیت کرمان) میان سیرگان و بم، جاییست سردسیر که هوای درست دارد وآباد و با نعمت بسیار، و آبهای روان بسیار است، (از حدود العالم)
دهی است از بخش شهریار شهرستان تهران واقع در 9000گزی جنوب علیشاه عوض، این ده در جلگه واقع شده و هوای آن معتدل است، جمعیت آن 274 تن و محصول عمده اش غلات و انگور و میوه و پیشۀ مردم کشاورزی است، آب ده از قنات تأمین میشود، راه مالرو دارد، و از طریق آردان ماشین نیز میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1) شهری است (بناحیت کرمان) میان سیرگان و بم، جاییست سردسیر که هوای درست دارد وآباد و با نعمت بسیار، و آبهای روان بسیار است، (از حدود العالم)
دهی است از دهستان افشاریۀ ساوجبلاغ شهرستان کرج در 23هزارگزی باختری کرج و هفت هزارگزی راه شوسۀ کرج به قزوین، این دهکده در جلگه واقع شده ودارای آب و هوای معتدل و 762 تن سکنه میباشد، آب آن از قنات و رود کردان تأمین میشود، و محصول آن غلات، صیفی، بنشن، چغندرقند و انگور و شغل اهالی کشاورزی و گله داری است، از کنار راه شوسۀ کرج - قزوین از طریق قهوه خانه علیخان سلطانی میتوان ماشین برد، از بناهای قدیمی مزار دو امام زاده دارد که یکی به امامزاده شعیب مشهور است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان افشاریۀ ساوجبلاغ شهرستان کرج در 23هزارگزی باختری کرج و هفت هزارگزی راه شوسۀ کرج به قزوین، این دهکده در جلگه واقع شده ودارای آب و هوای معتدل و 762 تن سکنه میباشد، آب آن از قنات و رود کردان تأمین میشود، و محصول آن غلات، صیفی، بنشن، چغندرقند و انگور و شغل اهالی کشاورزی و گله داری است، از کنار راه شوسۀ کرج - قزوین از طریق قهوه خانه علیخان سلطانی میتوان ماشین برد، از بناهای قدیمی مزار دو امام زاده دارد که یکی به امامزاده شعیب مشهور است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
رام، رامتین، نام عاشق ویسه، (غیاث اللغات) (آنندراج)، نام عاشق ویس، (ناظم الاطباء)، نام عاشق ویس است و قصۀ ویس و رامین مشهور است، (برهان)، همان رام عاشق ویس که واضع چنگ نیز بوده است نه غیر او، و سامانی گوید: رامین مرکب است از ’رام’ بمعنی طرب و ’ین’ و معنی ترکیبی آن طربناک است، (از رشیدی)، نام عاشق ویس که داستان عشق آن دو را فخرالدین اسعد گرگانی (متوفای 466 هجری قمری) در سال 446 یا بعد از آن سال از پهلوی بنظم پارسی درآورده است و خلاصۀ داستان عشق ویس و رامین چنین است: رامین، جوانیست زیباروی و خوش اندام، که شیفتۀ لذت و زیبایی است، چنگ نیکو مینوازد و سرود خوش میگوید و حتی بعقیدۀ فخرالدین گرگانی وی واضع چنگ است: نشان است این که چنگ بافرین کرد که او را نام چنگ رامتین کرد، طبع عاشق پیشۀ اوست که با یک نگاه دلبسته و مفتون ویس میگرددو برای رسیدن بوصال فارغ از خیال ننگ و نام تا نقشۀ قتل برادر پیش میرود و در هجر یار قرار و آرام از کف میدهد و شکوۀ هجران آغاز می نهد، ویس نیز دختری است از شاهزادگان که بر سنت باستانی ایران نامزد برادر خود (ویرو) است اما موبد پیری که قاتل پدر اوست برسرزمین آنان لشکر میکشد و ویس را که دختری زیبا و نورسیده است از مادر و برادر خود جدا میسازد و بزور وعنف بعنوان همسری بسوی کاخ خود می آورد، اینجاست که دایۀ ویس پا در میان میگذارد و طلسم و جادو بر آن دو بکار می بندد و از این راه او را از شوهر پیر و قاتل پدرش بیش از پیش بیزار میسازد و تجمل زندگی و فرمانروایی شوهر سالخورده را در نظر او ناچیز مینماید تادختر دل بعشق رامین بندد، ویس که دختری عفیف و پاکدامان و کمروست ابتدا از این پیشنهاد دایه بشدت خشمگین میشود و زبان طعن و سرزنش میگشاید و تندی میکند، از طرفی دیگر می ترسد به ننگ جاوید آلوده شود و از بهشت، که آخرین نقطۀ امید اوست نیز محروم ماند، از سوی دیگر می اندیشد از کجا که رامین بدو وفادار بماند؟ واز اینهمه سوز و گداز جز کام دل راندن قصدی داشته باشد؟ و میترسد که عشق رامین فقط جنبۀ کامجویی یا دشمنی و بدخواهی داشته باشد، اما دایه که در کار خود سخت استاد و مصر است از طرفی زیبایی و جوانی رامین رادر نظرش می آورد و از سوی دیگر زشتی عمل را در چشم وی بسیار ناچیز و بی اهمیت جلوه گر میسازد سرانجام افسون دایه در ویس کارگر میافتد و او دل بعشق رامین میبندد و در ضمن میخواهد انتقام پدر از شوهر پیر بگیرد، و وقتی که شوهر سالخورده برای نخستین بار از این ماجرای غم انگیز آگاهی مییابد او را سرزنش میکند، و آنگاه که شوهر نیمه شب او را درخوابگاه رامین می یابد می گوید که از ستمهای شوهر با یزدان راز و نیاز میکردم ! وشوهر نیز ناچار این عشوه را از وی میخرد! و دروغش را راست می پندارد! ولی کار بجایی میرسد که موبد بر طبق سنت قدیم دست بآزمایش ایزدی ’ور’ میزند و آتش ایزدی روشن میکنند که ویس از آن بگذرد تا اگر گناهکار است طعمه زبانۀ آتش گردد واگر بیگناهست خرمن آتش بر وی مانند آتش ابراهیم باشد، ولی ویس و رامین چون از بام کوشک شعلۀ آتش را میبینند فرار را بر قرار ترجیح میدهند واز این داوری ایزدی سر باز میزنند و به ری میگریزند، سرانجام یک شب ویس که از کنار شوهر نهانی بخوابگاه رامین میرود و تا صبح در کنار وی میخسبد چون شوهر آگاه میشود و رسوایی راه میاندازد، ویس بدو قول میدهد که دیگر از این رسوایی دست بردارد! ولی باز دروغ میگوید و بفرمان عشق پا فراتر مینهد و با رامین نقشۀ قتل موبد سالخورده را میکشد تا بفراغت از یکدیگر کام گیرند ولی روزگار بزحمت آندو راضی نمیشود و موبد کهنسال بدون جنگ و خونریزی درمیگذرد و دست رامین بخون موبد آغشته نمی گردد، (از مزدیسنا صص 443- 446) (مقدمۀ ویس و رامین چ محجوب صص 75- 82)، بیشتر شاعران نام دو دلداده را در ادبیات ایران آورده اند وبرخی از کسان هم خواندن این داستان را برای دختران ناروا شمرده اند: ما چو وامق او چو عذرا ما چو رامین او چو ویس رطل زیبد در چنین حالی اگر صهبا زنیم، سنایی، اگر خود آب حیوانی تو شیرین نه مهرت سیر گرددهمچو رامین، نظامی، یا ز لیلی بشنود مجنون کلام یا فرستد ویس رامین را پیام، (مثنوی)، چه حاجت است بگل عیش ویس و رامین را میان خسرو و شیرین شکر کجا باشد، سعدی، گرمنش دوست ندارم همه کس دارددوست تا چه ویسست که در هر طرفش رامینست، سعدی، هودج ویس به منزلگه رامین بردند پایۀ سلطنت شاه به رامین دادند، خواجوی کرمانی، شکوفه موبد است و ابر دایه صبا رامین و ویس دلستان گل، خواجوی کرمانی، چو روی دوست بود گو بهار و لاله مروی چه حاجتست بگل بزم ویس و رامین را، خواجوی کرمانی، با رخ بستان فروز ویس گلندام کس نبرد نام گل به مجلس رامین، خواجوی کرمانی، شمع از جانبازی پروانه آمد سرفراز ویس از دل بردن رامین مثل شد در جهان، قاآنی، بذل و کف رادش، کرم و طبع جوادش این ویسه و رامینی وآن دعد و ربابی، قاآنی، بلبل خواند حدیث ویسه و رامین صلصل خواند حدیث وامق و عذرا، سروش اصفهانی، و رجوع به مجمل التواریخ والقصص ص 94 و یشتها ج 1 ص 573 و فهرست مزدیسنا و تاریخ گزیده ص 103 شود استرآبادی، حسن بن حسین بن محمد بن رامین استرآبادی، فقیه شافعی بود، او از عبداﷲ محمد بن حمید شیرازی روایت کرد و ابوبکر خطیب ازو روایت داد، (ازتاج العروس) (منتهی الارب)
رام، رامتین، نام عاشق ویسه، (غیاث اللغات) (آنندراج)، نام عاشق ویس، (ناظم الاطباء)، نام عاشق ویس است و قصۀ ویس و رامین مشهور است، (برهان)، همان رام عاشق ویس که واضع چنگ نیز بوده است نه غیر او، و سامانی گوید: رامین مرکب است از ’رام’ بمعنی طرب و ’ین’ و معنی ترکیبی آن طربناک است، (از رشیدی)، نام عاشق ویس که داستان عشق آن دو را فخرالدین اسعد گرگانی (متوفای 466 هجری قمری) در سال 446 یا بعد از آن سال از پهلوی بنظم پارسی درآورده است و خلاصۀ داستان عشق ویس و رامین چنین است: رامین، جوانیست زیباروی و خوش اندام، که شیفتۀ لذت و زیبایی است، چنگ نیکو مینوازد و سرود خوش میگوید و حتی بعقیدۀ فخرالدین گرگانی وی واضع چنگ است: نشان است این که چنگ بافرین کرد که او را نام چنگ رامتین کرد، طبع عاشق پیشۀ اوست که با یک نگاه دلبسته و مفتون ویس میگرددو برای رسیدن بوصال فارغ از خیال ننگ و نام تا نقشۀ قتل برادر پیش میرود و در هجر یار قرار و آرام از کف میدهد و شکوۀ هجران آغاز می نهد، ویس نیز دختری است از شاهزادگان که بر سنت باستانی ایران نامزد برادر خود (ویرو) است اما موبد پیری که قاتل پدر اوست برسرزمین آنان لشکر میکشد و ویس را که دختری زیبا و نورسیده است از مادر و برادر خود جدا میسازد و بزور وعنف بعنوان همسری بسوی کاخ خود می آورد، اینجاست که دایۀ ویس پا در میان میگذارد و طلسم و جادو بر آن دو بکار می بندد و از این راه او را از شوهر پیر و قاتل پدرش بیش از پیش بیزار میسازد و تجمل زندگی و فرمانروایی شوهر سالخورده را در نظر او ناچیز مینماید تادختر دل بعشق رامین بندد، ویس که دختری عفیف و پاکدامان و کمروست ابتدا از این پیشنهاد دایه بشدت خشمگین میشود و زبان طعن و سرزنش میگشاید و تندی میکند، از طرفی دیگر می ترسد به ننگ جاوید آلوده شود و از بهشت، که آخرین نقطۀ امید اوست نیز محروم ماند، از سوی دیگر می اندیشد از کجا که رامین بدو وفادار بماند؟ واز اینهمه سوز و گداز جز کام دل راندن قصدی داشته باشد؟ و میترسد که عشق رامین فقط جنبۀ کامجویی یا دشمنی و بدخواهی داشته باشد، اما دایه که در کار خود سخت استاد و مصر است از طرفی زیبایی و جوانی رامین رادر نظرش می آورد و از سوی دیگر زشتی عمل را در چشم وی بسیار ناچیز و بی اهمیت جلوه گر میسازد سرانجام افسون دایه در ویس کارگر میافتد و او دل بعشق رامین میبندد و در ضمن میخواهد انتقام پدر از شوهر پیر بگیرد، و وقتی که شوهر سالخورده برای نخستین بار از این ماجرای غم انگیز آگاهی مییابد او را سرزنش میکند، و آنگاه که شوهر نیمه شب او را درخوابگاه رامین می یابد می گوید که از ستمهای شوهر با یزدان راز و نیاز میکردم ! وشوهر نیز ناچار این عشوه را از وی میخرد! و دروغش را راست می پندارد! ولی کار بجایی میرسد که موبد بر طبق سنت قدیم دست بآزمایش ایزدی ’ور’ میزند و آتش ایزدی روشن میکنند که ویس از آن بگذرد تا اگر گناهکار است طعمه زبانۀ آتش گردد واگر بیگناهست خرمن آتش بر وی مانند آتش ابراهیم باشد، ولی ویس و رامین چون از بام کوشک شعلۀ آتش را میبینند فرار را بر قرار ترجیح میدهند واز این داوری ایزدی سر باز میزنند و به ری میگریزند، سرانجام یک شب ویس که از کنار شوهر نهانی بخوابگاه رامین میرود و تا صبح در کنار وی میخسبد چون شوهر آگاه میشود و رسوایی راه میاندازد، ویس بدو قول میدهد که دیگر از این رسوایی دست بردارد! ولی باز دروغ میگوید و بفرمان عشق پا فراتر مینهد و با رامین نقشۀ قتل موبد سالخورده را میکشد تا بفراغت از یکدیگر کام گیرند ولی روزگار بزحمت آندو راضی نمیشود و موبد کهنسال بدون جنگ و خونریزی درمیگذرد و دست رامین بخون موبد آغشته نمی گردد، (از مزدیسنا صص 443- 446) (مقدمۀ ویس و رامین چ محجوب صص 75- 82)، بیشتر شاعران نام دو دلداده را در ادبیات ایران آورده اند وبرخی از کسان هم خواندن این داستان را برای دختران ناروا شمرده اند: ما چو وامق او چو عذرا ما چو رامین او چو ویس رطل زیبد در چنین حالی اگر صهبا زنیم، سنایی، اگر خود آب حیوانی تو شیرین نه مهرت سیر گرددهمچو رامین، نظامی، یا ز لیلی بشنود مجنون کلام یا فرستد ویس رامین را پیام، (مثنوی)، چه حاجت است بگل عیش ویس و رامین را میان خسرو و شیرین شکر کجا باشد، سعدی، گرمنش دوست ندارم همه کس دارددوست تا چه ویسست که در هر طرفش رامینست، سعدی، هودج ویس به منزلگه رامین بردند پایۀ سلطنت شاه به رامین دادند، خواجوی کرمانی، شکوفه موبد است و ابر دایه صبا رامین و ویس دلستان گل، خواجوی کرمانی، چو روی دوست بود گو بهار و لاله مروی چه حاجتست بگل بزم ویس و رامین را، خواجوی کرمانی، با رخ بستان فروز ویس گلندام کس نبرد نام گل به مجلس رامین، خواجوی کرمانی، شمع از جانبازی پروانه آمد سرفراز ویس از دل بردن رامین مثل شد در جهان، قاآنی، بذل و کف رادش، کرم و طبع جوادش این ویسه و رامینی وآن دعد و ربابی، قاآنی، بلبل خواند حدیث ویسه و رامین صلصل خواند حدیث وامق و عذرا، سروش اصفهانی، و رجوع به مجمل التواریخ والقصص ص 94 و یشتها ج 1 ص 573 و فهرست مزدیسنا و تاریخ گزیده ص 103 شود استرآبادی، حسن بن حسین بن محمد بن رامین استرآبادی، فقیه شافعی بود، او از عبداﷲ محمد بن حمید شیرازی روایت کرد و ابوبکر خطیب ازو روایت داد، (ازتاج العروس) (منتهی الارب)
راین، نام بلوک و قصبه ای است در جنوب شرقی کرمان بین این شهر و بلوک ساردوئیه و قصبۀ خبیص در شمال آن قرار گرفته است، (المضاف الی بدایع الازمان ذیل ص 18) : فخرالدین عباس را با چند امیر دیگر ... بکرمان فرستادند از جهت استخلاص ولایت خبیص و اندوگرد و رایین، (المضاف الی بدایع الازمان ص 18)، و رجوع به راین و سرزمینهای خلافت شرقی ص 330 شود
راین، نام بلوک و قصبه ای است در جنوب شرقی کرمان بین این شهر و بلوک ساردوئیه و قصبۀ خبیص در شمال آن قرار گرفته است، (المضاف الی بدایع الازمان ذیل ص 18) : فخرالدین عباس را با چند امیر دیگر ... بکرمان فرستادند از جهت استخلاص ولایت خبیص و اندوگرد و رایین، (المضاف الی بدایع الازمان ص 18)، و رجوع به راین و سرزمینهای خلافت شرقی ص 330 شود
شلوار، زرهی که در روز جنگ بدان رانها را می پوشاندند. توضیح: بعضی این کلمه را بکسر نون خوانند مرکب از: ران یین (نسبت) ولی چون در تازی) رانان (و) رانین (بصیغه تثنیه آمده صحیح آنست که به فتح نون خوانده شود و قول انوری نیز موید این تلفظ است:) حسام دولت و دین ای خدای داده ترا جمال احمد وجود علی و خلق حسین اگر چه بط و همایم کند کرامت تو بچه ک بزیور (بزینت) مسحی و زینت رانین (دیوان انوری چاپ تبریز ص 255 با مقابله با نسخه خطی کتابخانه دهخدا)
شلوار، زرهی که در روز جنگ بدان رانها را می پوشاندند. توضیح: بعضی این کلمه را بکسر نون خوانند مرکب از: ران یین (نسبت) ولی چون در تازی) رانان (و) رانین (بصیغه تثنیه آمده صحیح آنست که به فتح نون خوانده شود و قول انوری نیز موید این تلفظ است:) حسام دولت و دین ای خدای داده ترا جمال احمد وجود علی و خلق حسین اگر چه بط و همایم کند کرامت تو بچه ک بزیور (بزینت) مسحی و زینت رانین (دیوان انوری چاپ تبریز ص 255 با مقابله با نسخه خطی کتابخانه دهخدا)
پشته و توده ی شاخ و برگ درختان، روزنه، پنجره ی کوچک برای روشنایی اتاق، اشکوب، روزنه، پنجره ی کوچک برای روشنایی اتاق، اشکوب، پشته و توده ی شاخ و برگ درختان
پشته و توده ی شاخ و برگ درختان، روزنه، پنجره ی کوچک برای روشنایی اتاق، اشکوب، روزنه، پنجره ی کوچک برای روشنایی اتاق، اشکوب، پشته و توده ی شاخ و برگ درختان