جدول جو
جدول جو

معنی راتیانج - جستجوی لغت در جدول جو

راتیانج
صمغ درخت صنوبر، رخینه، رشینه، رخبینه، ریتانج، راتینج
تصویری از راتیانج
تصویر راتیانج
فرهنگ فارسی عمید
راتیانج
(نَ)
صمغ صنوبر است که بنفسه مثل سایر صموغ منجمد میگردد یا به آتش طبخ یافته منعقد شود و ثانی را بیونانی فلفونیا نامند و سیال غیرمنجمد او زفت رطب است در آخر سیم گرم و خشک و قسم آتش دیدۀ او گرمتر از قسم اول و آشامیدن نیم مثقال او با زردۀ تخم مرغ نیمبرشت و بدستور با آب طبیخ سبوس گندم جهت سرفه و ربو وجراحه رطبۀ شش و مضغ او جهت سرفۀ رطوبی و جذاب فضول دماغ و ضماد او جهت التیام جراحات و ازالۀ حکه وجرب و خشونات جلد و با گلنار جهت فتق رگها و نواصیرو با تخم کتان بالسویه جهت رفع ثآلیل و بواسیر مجرب و جهت شقاق کعب و کجی ناخن مؤثر و کشیدن او مانند تنباکو روز اول یکدفعه و روز دوم سه دفعه و در سیم 3بار جهت سرفه و ربو و قرحۀ شش عجیب الفعل است و بعضی گفته اند که چون با زرنیخ و پیه بز سرشته بخور کننداثرش قویتر میشود و مؤلف تذکره گوید که چون راتیانج را با مثل او رهج الغار و نصف وزن او فلفل با روغن بادام طبخ داده ضماد نمایند در ساعت دانۀ بواسیر راساقط کند با الم شدید و تدارک آن بسفیدۀ تخم مرغ وسفیداب و بخوردن شیر تازه باید نمود و گویند طلای راتیانج مفرداً در ابدان نرم باعث ورم و درد میشود و بخور او که بپارچۀ آلوده در آفتاب خشک کرده باشند جهت زکام بارد و تب ربع سریعالاثر است و قسم مطبوخ او در اصلاح شعر ذروراً مؤثر است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
راتیانج
صمغ رشینه (در فارسی) یونانی زمج هم آوای رنج (صمغ) زنگباری (گویش شیرازی) انگم کاج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رازیانج
تصویر رازیانج
رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد
بادیان، رازیان، وادیان، والان، رازنج، رازیام، بادتخم، برهلیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رازیان
تصویر رازیان
رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد
بادیان، وادیان، والان، رازنج، رازیانج، رازیام، بادتخم، برهلیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راتینج
تصویر راتینج
راتیانج، صمغ درخت صنوبر، رخینه، رشینه، رخبینه، ریتانج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادیان
تصویر رادیان
واحد اندازه گیری زاویه، معادل ۵۷ درجه و ۳۰ دقیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریتانج
تصویر ریتانج
راتیانج، صمغ درخت صنوبر، رخینه، رشینه، رخبینه، راتینج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رازیانه
تصویر رازیانه
گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد
بادیان، رازیان، وادیان، والان، رازنج، رازیانج، رازیام، بادتخم، برهلیا
فرهنگ فارسی عمید
نام ولایتی قدیم در هند، اسکندر ... بولایت کاتیان درآمد در اینجا عادتی است که زنان را با شوهران متوفای آنها میسوزانند و این عادت در میان بربرها از وقتی برقرار شده که زنی شوهر خود را زهر داده، (ایران باستان چ 1 ج 2 ص 1803)، و رجوع به اسکندر شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان قطور بخش حومه شهرستان خوی، واقع در 46هزارگزی جنوب باختری خوی و 8500 گزی جنوب راه ارابه رو قطور بخوی، این ده در دره واقع شده و هوای آن سردسیر و سالم و سکنۀ آن 166 تن است، آب راویان از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات است، پیشۀ مردم کشاورزی و دامپروری است، این ده در 5هزارگزی مرز ترکیه قرار گرفته و محل سکونت ایل شکاک است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
از بلوکات استرآباد (گرگان) است که دارای 34 آبادی و 9 فرسخ مساحت میباشد، مرکز آن رامیان و حدود آن بشرح زیر است: از شمال به صحرای ترکمن و حاجی لر، از جنوب بکوهستان شاهرود و بسطام و از خاور به فندرسک محدود است، جمعیت تقریبی بلوک 8445تن میباشد، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 310)، دیه های رامیان عبارتند از: گل چشمه (سابقاً دره ویه نامیده میشده) اسپرنجان، جوزچال، کبودچشمه، خاندوز، کومیان، لیرو، میرمحله، نرگس چال، نوده اسماعیل خان ’118’ (نوده میر سعداﷲخان) (نوده علی نقی خان)، پاقلعه، پلرم رامیان (در ناحیه ای که محصور بدو تپۀ مستور از جنگل است بنام کوه خوش ییلاق)، زری، سیدکلا، سوخته سرا، توران، وطن، کوههای رامیان عبارتند از: آسمیان که قلعۀ پوران درآنجاست، نیلاکوه در جنوب چکور، در میان ایندو محلی است که تپۀ تخت رستم در آنجاست، این کوه گاهی ماران کوه و ایلان کوه خوانده میشود، قلعۀ ماران، در میان چمنزاری واقع است و راه باریکی که بآنجا منتهی میشود در مقابل مهاجمان به آسانی قابل دفاع است، (از ترجمه سفرنامۀ مازندان و استرآباد رابینو ص 171)
لغت نامه دهخدا
تاتین یکی از حکما و از پیروان افلاطون وی بسال 130 میلادی در سوریه متولد شد و بعد نصرانیت اختیار کرد و چند مکتوب دائر بدعوت یونانیان به دین مسیح نگاشت، ولی بعدها مسیحیان در مسلک و مذهب مخصوص وی به نظر رفض نگریسته اند، رئیس مسلک مخصوص است که شراب و تأهل را حرام میداند، (قاموس الاعلام ترکی)، وی فیلسوف نوافلاطونی بود که سپس مسیحی گردید، متولد در آشور بین 110 و 120 و متوفی در حدود 175، وی در مسافرتهایی که برای کسب علوم میکرد، در باب ملل و نحل مختلف مطالعه کرد، در روم به آیین مسیحیت گروید و تلمیذ یوستیانوس گردید، وی در نخستین تصنیف خود بنام ’خطاب بیونانیان’ علل تغییر عقیدۀ خود را شرح داده است، وی پس از مرگ استاد خود (163) به آسیا رفت و بافرق مختلف شرقی آشنایی یافت، تاتیان انجیلی بنام دیاتسارون تألیف کرد که امروز در دست نیست، (از لاروس کبیر)، تاتیان یکی از روسای معروف کلیسا در شهر رها (در شمال غربی الجزیره) ومعلم دبستان ایرانیان:
... اندکی بعد یکی از رؤسای معروف کلیسا بنام تاتین چهار انجیل را ترجمه کرد که دیاتسارون خوانده شد ... از حدود قرن چهارم رها بر اثرتشکیل دبستانی جدید بنام ’دبستان ایرانیان’ شهرت فراوان یافت تأسیس این دبستان را بقدیس ابراهیم نسبت میدهند که بعد از سال 363 میلادی براثر تصرف نصیبین بدست ایرانیان مدرسه ای را که در آن شهر ایجاد کرده بود ترک گفت و به رها رفت و آنجا به تأسیس مدرسه جدید خود همت گماشت ... تعلیم ریطوریقا (خطابه) و جغرافیا و طبیعات و نجوم نیزدر این دبستان و سایر دبستانهای رها معمول بود و حتی از معلمین قدیمتر این دبستان افرادی مانند تاتین والبردیصانی هم بتحقیق و تعلیم فلسفۀ یونانی اشتغال وافر داشته اند، (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی صفاصص 12- 13)، و هم مؤلف قاموس الاعلام ترکی نویسد: فیلسوفی دیگر است که در قرن پنجم میلادی در جزیره میزیسته و درباره تطبیق و مقایسۀ اناجیل کتابی بزبان یونانی تألیف کرده است که متن اصلیش مفقود و ترجمه لاتینی آن موجود است -انتهی وی همان فیلسوف نخستین است که مؤلف قاموس الاعلام او را شخصی دیگرپنداشته است
لغت نامه دهخدا
به قول صاحب حبیب السیر نام محلی است در آذربایجان: ... و از این جهت نایرۀ ملک اشرف در حرکت آمده از تبریز به سهند رفت و در آن منزل شنید که یاغی باستی و سیورغان داعیه دارند که شبیخون بر وی زنند لاجرم باتفاق برادر خود مصر مکمل شد متوجه شهرگشت در اثناء راه استماع نمود که سیورغان و یاغی باستی شب کوچ کرده بطرف خوی رفته اند و ملک اشرف ایشان را تعاقب نموده در صحرای اغتاباد تلاقی فریقین دست داد و بعد از کشش و کوشش ملک اشرف ظفر یافته یاغی باستی و سیورغان گریز به رستخیز اختیار کردند و اشرف در تاتیل نزول نمود نوشیروان نامی را که قبچاقی او بود به خانی برداشت و او را نوشیروان عادل خوانده در آذربایجان اران رایت استقلال برافراشت ... (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 235)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
قریه ای از نواحی أستوا از اعمال نیشابور و ابوعبداﷲ الحسن بن اسمعیل بن علی الارتیانی النیسابوری (متوفی پس از 310 هجری قمری) بدانجا منسوبست. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
سوارکاری از طایفۀ کادوسیان که درحضور کورش اسب دوانی کرد. (ایران باستان ج 1 ص 429)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
رازیانج. فنوی. از تیره چتریان با گونه های پایا به ارتفاع 1 تا 1/5 متر و برگهای متناوب دارای بریدگی و معطر و طعمی مطبوع و کمی شیرین. رجوع به کارآموزی و داروسازی ص 202 شود:
گوئی که حلال است پختۀ سکر
با سنبل و با بیخ رازیانه.
ناصرخسرو.
و رجوع به رازیانج شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
این کلمه با ’رزینا’ی لاطینه از یک اصل است. بی شک مطلق سقز و گاه به معنی سقز درخت کاج است برای اینکه صاحب ذخیره می گوید: آن مرکب از ریتیانه و موم و غیره است و صاحب لاروس می گوید: از رزین (رشین، علک، سقز) و غیره است. ریتانج. (یادداشت مؤلف). رجوع به ریتانج و راتینج شود
لغت نامه دهخدا
(رِ نَ)
نوعی از سرطان بحری باشد، و بعضی گویند سنگی است مانند سرطان و در داروهای چشم بکار برند. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
راتیاج و رتیاج رخینه، رخنیه و رشینه صمغ صنوبر است و آن سه نوع بود یک نوع روان بود که منعقد نشود و یک نوع صلب بود و سیاه و نوع سیم صلب بود بعد از آن که به آتش پخته باشند آن را فلفونیا خوانند و در زبان شیرازی زنگباری خوانند و بهترین وی آن بود که سپید بود و اندکی به زردی زند وبوی او مانند بوی صنوبر بود و طبیعت آن گرم و خشک است و عیسی گوید گرم است در سیم، و خشک است در اول، خشک و محلل بود و گوشت برویاند در ریش ها لیکن مهیج الم بود و زخمها را به اصلاح آورد با گلنار برای فتق عروق بکار رود و امثال این بیماری و وی سخن اعصاب بود و مصلح وی موم و روغن حی العالم بود و بدل آن علک البطم است و قند، و گویند بدل آن زفت کهن بود. رجوع به مفردات ابن بیطار ج 1 ص 135 و ج 2 ص 133 و مخزن الادویه ص 284 و آنندراج و تذکرۀ اولی الالباب ضریر انطاکی ص 170 و تحفۀ حکیم مؤمن ص 115 شود، صمغ زردی که بواسطۀ تقطیرگرفته میشود از ریشه سقز و غالباً کولوفان نامیده میشود. (لاروس ج 1 ص 311)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوبست به ارتیان. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
سرطان حجری. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از اختیارات بدیعی) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
رازیانۀفارسی است و نیز به فارسی بادیان و برومی شمار و به هندی سونف و والان بزرک نیز نامند. ماهیت آن: بزری است معروف و دو نوع میباشد: بستانی و برّی. بستانی رامارثون و بری را اقومارثون گویند. بهترین آن بستانی آن است. طبیعت بستانی آن در اول سوم گرم و در آخر اول خشک و بقراط در دوم گرم و خشک در اول دانسته و تخم آن گرم تر از برگ آن. و بیخ آن قویتر از سایر اجزای آن... رازیانج بری: شاخهای آن عریض تر از بستانی و شبیه بریباس و بیخ آن کوچکتر و بسیار خوشبو و تخم آن بزرگ تر و سبزتر و طبیعت آن در آخر سوم گرم و در دوم خشک است. (از مخزن الادویه). رازیانج بری بود و بستانی و مزاج را صداع آورد و مصلح آن صندل و کافور بود و بدل رازیانه تخم کرفس بود اما برّی وی اقوی بود. سنگ گرده بریزاند و یرقان را شفا دهد و بول و حیض را براند و شکم بندد و طبیخ وی با شراب گزندگی جانوران را نافع بود و بر گزندگی سگ دیوانه نافع بود. (اختیارات بدیعی). رازیانج شامی. انیسون است. رازیانج همان انیسون است و در شام و مصر آن را شمار مینامند و درحلب شمره میگویند و در مغرب بسباس نامیده میشود و اکنون داروفروشان در مصر آن را بنام عریض میشناسند و بر دو قسم است بری و بستانی و تمام اقسامش معطر و خوشبوست. در مصر، در بیشتر فصول یافت میشود و در نزد ما در بهار پیدا میشود. (تذکرۀ ضریر انطاکی ص 961).
به لغت رومی ماکثرون و انانوس گویند و به یونانی فیا وفیرنوس و بلطینی فنیکی و بپارسی رازیانه و بادیان و به سیستانی بادتخم و به هندی سرپ و سوی و بسریانی ذرع سامرا گویند و جالینوس گوید: دشتی را رازاع جبلی گویند و تخم بعضی از رازاع بتخم گشنیز ماند و نوعی بود که تخم او پهن بشکل انجدان و کاشم و دانه انجدان بزرگتر بود... (از ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی). و رجوع به رازیانه شود. و ابن بیطار بنقل از دیسقوریدوس و جالینوس نام رومی کلمه را اقومارثون (هیپوماراثرن) آورده است. رجوع به مفردات و لکلرک ذیل رازیانج شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نام قصبه ای است در شبه قارۀ هند واقع در سرزمین بنگاله و ایالت بردوان و 87هزارگزی شمال باختری بردوان. کنار راه آهن کلکته و استرآباد. در اطراف این قصبه معدن زغال سنگ وجود دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام قصبه ای است در شبه قارۀ هند، واقع در استان بهاکلپور از سرزمین بهار. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته رازیانگ رازیام از گیاهان رازیانه گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است (بعض گونه هایش پایا میباشد) و در سراسر نواحی بحرالروم و حبشه و ایران میروید. ارتفاع آن بین 1 تا 5، 1 است. برگهای متناوب و دارای بریدگی بسیار و دمبرگش شامل غلافی است که ساقه را فرا میگیرد. برگش معطر و طمعش مطبوع و کمی شیرین است رازیانج شمار شمره سونف باریان بسباس. یا رازیانه آبی کاکله. یا رازیانه دریایی کاکله. یا رازیانه رومی انیسون. یا رازیانه کاذب شوید شبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریتیانج
تصویر ریتیانج
یونانی ک چنگار سنگی چنگار دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتینج
تصویر راتینج
صمغ
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است (بعض گونه هایش پایا میباشد) و در سراسر نواحی بحرالروم و حبشه و ایران میروید. ارتفاع آن بین 1 تا 5، 1 است. برگهای متناوب و دارای بریدگی بسیار و دمبرگش شامل غلافی است که ساقه را فرا میگیرد. برگش معطر و طمعش مطبوع و کمی شیرین است رازیانج شمار شمره سونف باریان بسباس. یا رازیانه آبی کاکله. یا رازیانه دریایی کاکله. یا رازیانه رومی انیسون. یا رازیانه کاذب شوید شبت
فرهنگ لغت هوشیار
صمغ رایتانج رشینه یونانی تازی و پارسی گشته زمج (صمغ) زنگباری (گویش شیرازی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایانه
تصویر رایانه
ماشین هوشمند، کامپیوتر
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پرتو افکن تابا، شخانه خیز جایی در آسمان به گمان آن که شخانه (شهاب) از آن جا خاسته
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است (بعض گونه هایش پایا میباشد) و در سراسر نواحی بحرالروم و حبشه و ایران میروید. ارتفاع آن بین 1 تا 5، 1 است. برگهای متناوب و دارای بریدگی بسیار و دمبرگش شامل غلافی است که ساقه را فرا میگیرد. برگش معطر و طمعش مطبوع و کمی شیرین است رازیانج شمار شمره سونف باریان بسباس. یا رازیانه آبی کاکله. یا رازیانه دریایی کاکله. یا رازیانه رومی انیسون. یا رازیانه کاذب شوید شبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایانه
تصویر رایانه
((نِ))
دستگاه الکترونیکی که دارای حافظه ای با ظرفیت زیاد و امکانات پردازش بسیار سریع اطلاعات است، رایانه (واژه فرهنگستان)، کامپیوتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رازیانه
تصویر رازیانه
((نِ))
بادیان، والان، گیاهی است خوشبو با دانه های ریز که برای نفخ مفید است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایانه
تصویر رایانه
کامپیوتر
فرهنگ واژه فارسی سره