- راتب
- ثابت و بر جای
معنی راتب - جستجوی لغت در جدول جو
- راتب ((تِ))
- جیره، مستمری
- راتب ((تِ))
- دایم، برقرار
- راتب
- وظیفه، مستمری، جیره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دایم برقرار، وظیفه مستمری راتبه مواجب جمع رواتب. راتبه جامگی، ایستا، روزی
مؤنث واژۀ راتب، وظیفه، مستمری، جیره
چگونگی
درجات، طبقات، رتبه ها
مرتبه ها، مقام ها، منزلت ها، پایه ها، بارها، دفعه ها، در تصوف مراحل سلوک، طبقه های ساختمان، جمع واژۀ مرتبه
نویسنده
ته نشین شونده
عالم خدائی، عالم خدای
سمورک از جانوران لاتینی تازی گشته
بسته کننده، کسیکه رخنه و شکافی را ببندد
چرا کننده، چرنده
گل شل
سوار بر اسب یا شتر
ناظر و بیننده، نگاهدارنده
سرگشته، شوریده عقل، سست، گران جسم
پارسا و عابد، دیر نشین
خواهان، مایل
ترسان، ترسنده
رگبار، کنار از گیاهان
جمع راتب
سوار، سوار بر اسب یا شتر
رغبت کننده، خواهان، مایل
آنکه ادارۀ کاری به دست اوست
ته نشین، رسوب، ته نشین شونده
کسی که در دیر به سر می برد و به عبادت مشغول است، پارسا و عابد نصاری، دیرنشین، خائف، ترسنده، ترسان
راتب ها، وظیفه ها، مستمری ها، جیره ها، جمع واژۀ راتب
نویسنده، منشی نثر، دبیر
پای بر جا استوار، بر چفسنده
((س))
فرهنگ فارسی معین
ته نشین شونده، ته نشین گردیده، درد که در ته ظرف ماند، ماده دارویی که در ته لوله آزمایش یا ته بالن و دیگر ظروف آزمایشگاهی ته نشین شود، گل و لای و دیگر مواد مخلوط با آب که در بستر رودخانه ها و کف دریاچه ها و دری