جدول جو
جدول جو

معنی راتا - جستجوی لغت در جدول جو

راتا
(دخترانه)
نام فرشته ای است
تصویری از راتا
تصویر راتا
فرهنگ نامهای ایرانی
راتا
فرشته ای است، (فرهنگ ایران باستان ص 96)، یکی از ایزدان است، (فرهنگ ایران باستان ص 100)
لغت نامه دهخدا
راتا
رادی، دهش، (فرهنگ ایران باستان از اهنودکات یسنا 33 بند 104)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رایا
تصویر رایا
(پسرانه)
آنکه خداوند به او توجه دارد، نام مردی از بنی اسرائیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رانا
تصویر رانا
(دخترانه)
مصحف رایای انار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راما
تصویر راما
(پسرانه)
یکی از تجلیات وشنو در اساطیر هندی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راشا
تصویر راشا
(پسرانه)
راه عبور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ریتا
تصویر ریتا
(دخترانه)
مروارید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارتا
تصویر ارتا
(دخترانه و پسرانه)
راستی، درستی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راتب
تصویر راتب
وظیفه، مستمری، جیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاتا
تصویر تاتا
لکنت، گرفتگی زبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راستا
تصویر راستا
زمینۀ موردنظر، مورد، باره مثلاً در راستای بهبود کیفیت، در این راستا،
در ریاضیات امتداد، مقابل چپ، راست
به راستای: در حق، دربارۀ مثلاً به راستای تو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راتق
تصویر راتق
آنکه ادارۀ کاری به دست اوست
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
بلغت زندو پازند بوم و زمین را گویند. (برهان قاطع). ارض
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ارته. در اوستا و پارسی باستان بمعنی مقدس است مانند اردا چنانکه در ارتخشثره (اردشیر) بمعنی شهریاری مقدس و ارته وهیشته (اردیبهشت) بمعنی بهترین مقدس و نیز پیش از نام بعض ایرانیان قدیم می آمده است چنانکه ارتبان (اردوان)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
یکی از نواحی طبرستان مستقرّ ابوخزیمه. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 165)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام خلیجی است از بحرالیونان و نیز قسمتی از حدود شمالیۀ یونان، بین 39 درجه عرض شمالی و 21 درجۀ طول شرقی و طول آن از شمال غربی بجنوب شرقی 25 میل و عرض آن از 4 تا 10 میل است. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راتق
تصویر راتق
بسته کننده، کسیکه رخنه و شکافی را ببندد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتل
تصویر راتل
سمورک از جانوران لاتینی تازی گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذاتا
تصویر ذاتا
شخصاً بنفس خود، به تن خویش، نهادی سرشتی چهره ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باتا
تصویر باتا
گیشدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راستا
تصویر راستا
راه و صراط، مقابل، روبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتع
تصویر راتع
چرا کننده، چرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتی
تصویر راتی
عالم خدائی، عالم خدای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسا
تصویر راسا
مستقیما، مستقلاً، جدا، شخصاً، علیحده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتا
تصویر تاتا
گرفتگی و لکنت زبان را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتب
تصویر راتب
ثابت و بر جای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتخ
تصویر راتخ
گل شل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتا
تصویر تاتا
گرفتگی زبان، لکنت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راتق
تصویر راتق
((تِ))
کسی که پارگی را درست کند، عالم به انجام کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راتب
تصویر راتب
((تِ))
جیره، مستمری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راتب
تصویر راتب
((تِ))
دایم، برقرار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راستا
تصویر راستا
راستی، راست، جانب راست، امتداد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راتع
تصویر راتع
((تِ))
چراکننده، چرنده، کسی که در نعمت و آسایش باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راستا
تصویر راستا
امتداد، سمت، ضلع، جهت
فرهنگ واژه فارسی سره