- رابه
- مادراندر زن پدر. مونث راب: زن پدر زن بابا مامندر
معنی رابه - جستجوی لغت در جدول جو
- رابه ((بِّ))
- مادراندر، زن پدر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گردون، بارکش، گاری
دلیری بر حرب و بر هر کار
ویرانه
جوراب ساق کوتاه
ویرانه
وسیلۀ نقلیۀ چرخ دار که بیشتر برای حمل و نقل بار به کار می رود، گردونه، گاری
ارابۀ جنگی: گردونه یا وسیله ای که در جنگ به کار می رود مانند تانک، زره پوش
ارابۀ جنگی: گردونه یا وسیله ای که در جنگ به کار می رود مانند تانک، زره پوش
جای ویران، ویرانه
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام دختر اسماعیل بصری از زنان عارف و بسطار مشهور در قرن دوم که از او حکایتها و سخنان زیادی نقل شده است
محرک
تراز، رده، دهناد، رسته
بستگی، پیوند، وابستگی
میانجی، وابسته
مونث راسب استوار، ته مانده
مطلب پوشیده امر پنهان سر
فایده، نفع، سود
پنجه هبک، شادمانی آسایش، آساینده، رستی (تعطیل)، دلخواه
حاکم هند پادشاه هندوستان. رای سنسکریت فرمانروا
بند انگشت
دایم برقرار، وظیفه مستمری راتبه مواجب جمع رواتب. راتبه جامگی، ایستا، روزی
بلندی، پشته، فزونی
مونث رابع چهارمی، از نام های تازی دختر چهارم
چهارم:) در درجه رابع قرار دارد . (، چهارم بار بچهارم رابعا. چهارم، چهارمین بار
علاقه و آنچه بدان چیزی را بچیزی بندند، سلسله وار و زنجیروار
ربط دهنده، واسطه میان دو نفر یا دو چیز
فرشته همراه فرشته ای که با آدم به زمین آمد، بی دست و پا ناتوان، پره بینی
شیر درنده شیردرنده، دزدار دژدار ، بیمار بستری
فرانسوی کنف سیام فریز سیامی پنجه مرغ از گیاهان