دهی است از دهستان فارغان بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع در 540هزارگزی خاور حاجی آباد و پنج هزارگزی جنوب راه مالرو حاجی آباد، فارغان، محلی است جلگه، گرمسیر و سکنۀ آن 277 تن است، آب آن از رودخانه و محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت و راه ده مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان فارغان بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع در 540هزارگزی خاور حاجی آباد و پنج هزارگزی جنوب راه مالرو حاجی آباد، فارغان، محلی است جلگه، گرمسیر و سکنۀ آن 277 تن است، آب آن از رودخانه و محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت و راه ده مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
خارشتر، گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت اشترگیا، کستیمه، کسیمه، شترخار، شترگیا، اشترخار، خاراشتر
خارِشُتُر، گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت اُشتُرگیا، کَستیمه، کَسیمه، شُتُرخار، شُتُرگیا، اُشتُرخار، خاراُشتُر
ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بهبهان 17 هزارگزی شمال خاوری بهبهان 17 هزارگزی شمال راه بهبهان به اهواز، سکنه 44 تن، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بهبهان 17 هزارگزی شمال خاوری بهبهان 17 هزارگزی شمال راه بهبهان به اهواز، سکنه 44 تن، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
خزان، خریف، برگ ریزان، تیر، تیرماه، بادبیز، بادبز، سفیدبری، (برهان)، و آن مدت ماندن آفتاب است در بروج میزان و عقرب و قوس، سومین فصل سال، و کلمه پائیز با اینکه میان عامه بسیار متداول است در نظم و نثر فصحا یافته نشد، - پائیز عمر، روزگار پیری، - امثال: جوجه را در پائیز میشمارند، یعنی جوجه های بهاره تا بپائیز رسند برخی در چاه و چاله افتد و بعضی را مرغان شکاری و شغال و روباه رباید و مثل در نظایر این مورد مستعمل است، نظیر: گوسفند را در آغل شمارند
خزان، خریف، برگ ریزان، تیر، تیرماه، بادبیز، بادبز، سفیدبری، (برهان)، و آن مدت ماندن آفتاب است در بروج میزان و عقرب و قوس، سومین فصل سال، و کلمه پائیز با اینکه میان عامه بسیار متداول است در نظم و نثر فصحا یافته نشد، - پائیز عمر، روزگار پیری، - امثال: جوجه را در پائیز میشمارند، یعنی جوجه های بهاره تا بپائیز رسند برخی در چاه و چاله افتد و بعضی را مرغان شکاری و شغال و روباه رباید و مثل در نظایر این مورد مستعمل است، نظیر: گوسفند را در آغل شمارند
درخت اشترخار، (الفاظ الادویه) علف شتر باشد که آنرا شترخار و اشترغاز نیز گویندو بیخ آن را آچار سازند، (برهان) (از شرفنامۀ منیری) (از رشیدی)، درخت اشترخار که آنرا اشترخار نیز گویند و به خارشتر مشهور است، (آنندراج) (انجمن آرا)، و رجوع به اشترخار و اشترغار در همین لغت نامه شود
درخت اشترخار، (الفاظ الادویه) علف شتر باشد که آنرا شترخار و اشترغاز نیز گویندو بیخ آن را آچار سازند، (برهان) (از شرفنامۀ منیری) (از رشیدی)، درخت اشترخار که آنرا اشترخار نیز گویند و به خارشتر مشهور است، (آنندراج) (انجمن آرا)، و رجوع به اشترخار و اشترغار در همین لغت نامه شود
رائز. اسم فاعل از ریشه ’روز’. آزماینده چیزی را تا از آن آگاهی یابد چنانکه سنگ را برای داشتن وزن آن بیازماید، و یا پول را بیازماید تا قدر آن را بداند. ج، رازه. (ازاقرب الموارد) ، برپای دارنده. اصلاح کننده ضیعۀ خود. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
رائز. اسم فاعل از ریشه ’روز’. آزماینده چیزی را تا از آن آگاهی یابد چنانکه سنگ را برای داشتن وزن آن بیازماید، و یا پول را بیازماید تا قدر آن را بداند. ج، رازه. (ازاقرب الموارد) ، برپای دارنده. اصلاح کننده ضیعۀ خود. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)