- رئوس
- سرها
معنی رئوس - جستجوی لغت در جدول جو
- رئوس
- رأس ها، سران، جمع واژۀ رأس
- رئوس ((رُ))
- جمع رأس، سرها، اصول
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که زیردست رئیس کار می کند، کارمند
رعیت، عامه مردم، خادم، تابع
سالار، سرپرست، فرنشین
سنگ انداز، دور کننده
لگد زن ستور
جمع رمس، گورها
بند شمشیر دسته شمشیر
سرور، مهتر، سردار، و مهتر قوم، سر
ریون، جمع رئه، شش ها
بسیار مهربان
جمع راس. سرها، اصول: رووس مطالب
بسیار خوار
یونانی ابر خدا خدای خدایان در میتخت یونانی
مهربان، مشفق، بسیار مهربان
سرور، سردار، سردسته، پیشوا، سرپرست و مهتر قوم
Chief
главный
головний
główny
chefe
hoofd
प्रमुख
kepala