رسیدن از مالش چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : رزٔه رزءً و مرزئهً، رسید از آن خیر را. و در حدیث سراقه: فلم یرزآنی شیئاً، ای لم یأخذا منی شیئاً. (منتهی الارب). یافتن از مال خود خیری، هرچه باشد، از آن است: ’مارزاءه زبالاً’،و زبال چیزی را گویند که مور در دهان خود برد. (ازاقرب الموارد). رسیدن به خیری: رزء فلاناً رزءً ومرزئهً. حدیث: فلم یرزآنی شیئاً، ای لم یأخذا منی شیئاً. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رسیدن خیری. (آنندراج) ، کم کردن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رزء چیزی، کم کردن آنرا، همچون: ضنّت بشی ٔ ماکان یرزأها. (از اقرب الموارد)
رسیدن از مالش چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : رزٔه رزءً و مَرْزِئهً، رسید از آن خیر را. و در حدیث سراقه: فلم یَرْزَآنی شیئاً، ای لم یأخذا منی شیئاً. (منتهی الارب). یافتن از مال خود خیری، هرچه باشد، از آن است: ’مارَزَاءَه زُبالاً’،و زُبال چیزی را گویند که مور در دهان خود برد. (ازاقرب الموارد). رسیدن به خیری: رَزَءَ فلاناً رزءً ومَرْزِئهً. حدیث: فلم یَرْزَآنی شیئاً، ای لم یأخذا منی شیئاً. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رسیدن خیری. (آنندراج) ، کم کردن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رزء چیزی، کم کردن آنرا، همچون: ضَنَّت بشی ٔ ماکان یرزأها. (از اقرب الموارد)
یاری کننده. (از کشاف اصطلاحات الفنون). یار. (نصاب الصبیان) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). یار و معاون. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یار و دوست. (غیاث اللغات) (از صراح اللغه). یار. قال اﷲ تعالی: ارسله معی ردءً یصدقنی. (قرآن 34/28). (منتهی الارب) (آنندراج) ، فزونی پیوسته. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، ماده. (از اقرب الموارد) ، تنگبار گران. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). ج، ارداء. (منتهی الارب) ، عدل و یک لنگه بار. (ناظم الاطباء). لنگۀ سنگین. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح فقه) معاون محارب بدون آنکه در محاربه دخالت کند. (یادداشت مؤلف). شرعاً کسانی را گویند که در موقع جهاد مجاهدان با کفار یاری و خدمت گزاری آنان را به عهده بگیرند. و برخی گفته اند: ردء کسانی را گویند که در موقع جهاد کناری گیرند تا هرگاه مجاهدان از کار بیفتند و خستگی بر آنان چیره شود این جماعت با کفار بجنگند تا مجاهدان به استراحت و رفع خستگی و تعب میدان جنگ پردازند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
یاری کننده. (از کشاف اصطلاحات الفنون). یار. (نصاب الصبیان) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). یار و معاون. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یار و دوست. (غیاث اللغات) (از صراح اللغه). یار. قال اﷲ تعالی: ارسله معی ردءً یصدقنی. (قرآن 34/28). (منتهی الارب) (آنندراج) ، فزونی پیوسته. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، ماده. (از اقرب الموارد) ، تنگبار گران. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). ج، اَرْداء. (منتهی الارب) ، عدل و یک لنگه بار. (ناظم الاطباء). لنگۀ سنگین. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح فقه) معاون محارب بدون آنکه در محاربه دخالت کند. (یادداشت مؤلف). شرعاً کسانی را گویند که در موقع جهاد مجاهدان با کفار یاری و خدمت گزاری آنان را به عهده بگیرند. و برخی گفته اند: ردء کسانی را گویند که در موقع جهاد کناری گیرند تا هرگاه مجاهدان از کار بیفتند و خستگی بر آنان چیره شود این جماعت با کفار بجنگند تا مجاهدان به استراحت و رفع خستگی و تعب میدان جنگ پردازند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
نام حرف ر، یک نوع درختی است، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، کف دریا، (کشف اللغات) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، کنه ای بزرگ و ضخیم، (کشف اللغات) (ناظم الاطباء)، لغتی است در رای، رجوع به رای شود، (منتهی الارب)
نام حرف ر، یک نوع درختی است، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، کف دریا، (کشف اللغات) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، کنه ای بزرگ و ضخیم، (کشف اللغات) (ناظم الاطباء)، لغتی است در رای، رجوع به رای شود، (منتهی الارب)
به یک جای بودن شتر. (صراح اللغه). به یک جای ماندن شتران. (منتهی الارب). اقامت کردن شتردر مکانی. (از اقرب الموارد) ، آرام کردن. (منتهی الارب) ، تخمین زدن. اندازه گرفتن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زیاده شدن بر صد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
به یک جای بودن شتر. (صراح اللغه). به یک جای ماندن شتران. (منتهی الارب). اقامت کردن شتردر مکانی. (از اقرب الموارد) ، آرام کردن. (منتهی الارب) ، تخمین زدن. اندازه گرفتن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زیاده شدن بر صد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
نزدیک کرانه کردن کشتی را، رفا السفینه رفاً، رفو کردن جامه را و پیوستن و نیکو کردن دریدگی و بریدگی آن را، رفا الثوب. و یقال: من اغتاب خرق و من استغفر رفاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیوستن و نیکو کردن بریدگی و دریدگی جامه و غیرهم. (مهذب الاسماء). رفو کردن. (تاج المصادر بیهقی). رفوکردن جامه را و دوختن و پیوستن قسمتی از آن به قسمت دیگر. (از اقرب الموارد). رفو کردن جامه را و پیوست و نیکو کردن دریدگی و بریدگی جامه را. (آنندراج)
نزدیک کرانه کردن کشتی را، رفا السفینه رفاً، رفو کردن جامه را و پیوستن و نیکو کردن دریدگی و بریدگی آن را، رفا الثوب. و یقال: من اغتاب خرق و من استغفر رفاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیوستن و نیکو کردن بریدگی و دریدگی جامه و غیرهم. (مهذب الاسماء). رفو کردن. (تاج المصادر بیهقی). رفوکردن جامه را و دوختن و پیوستن قسمتی از آن به قسمت دیگر. (از اقرب الموارد). رفو کردن جامه را و پیوست و نیکو کردن دریدگی و بریدگی جامه را. (آنندراج)