جدول جو
جدول جو

معنی ذین - جستجوی لغت در جدول جو

ذین(ذین / ذَ)
عیب. آهو. ذان. ذاب. ذام. ذیم
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آذین
تصویر آذین
(دخترانه و پسرانه)
تزیین، آرایش، زینت، زیور، نام یکی از فرماندهان سپاه بابک خرم دین، نام پهلوانی در ویس و رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آذین
تصویر آذین
زیب، زیور، زینت، برای مثال ببستند آذین به شهر اندرون / پر از خنده لب ها و دل پر ز خون (فردوسی - ۶/۱۰)آیین، رسم، قاعده، قانون، برای مثال نوشتند بر سان و آذین چین / سوی شاه با صدهزار آفرین (فردوسی - لغت نامه - آذین)غرفه و نشیمنگاه های آراسته و مزین در جشن ها
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
گوش.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نامی از نامهای مردان عرب از جمله نام جدّ پدر محمد بن احمد بن جعفر
لغت نامه دهخدا
(خُ ذَ)
در سمرقند این کلمه اطلاق به ’زن بزرگ’ و ’شاهزاده خانم’ میشود. (از دزی ج 1 ص 356) ، در برخی از نواحی خراسان در تداول عامه، ارباب را خذین گویند
لغت نامه دهخدا
زیب، زیور، زینت، آرایش، آیین:
گر همی آرزو آیدت عروسی ّ نو
دین عروست بس و دل خانه و علم آذین،
ناصرخسرو،
ای خوانده کتب و زو شده روشن دل
بسته ز علم و حکمت و پند آذین،
ناصرخسرو،
تا ز مشک خم گرفته در گلش آذین بود
خم گرفتن قامت عشاق را آیین بود،
امیر معزی،
از پی قدر خویش صدرش را
بسته روح القدس ز خلدآذین،
سنائی،
ترک من مهر و وفا سیرت و آیین نکند
تا که بر برگ گل از غالیه آذین نکند
اندر آن آذین آیین وفا راست امید
ای نمیدی اگر آذین کند آیین نکند،
سوزنی،
بر گل و نسرین و عنبر بند و آذین ای عجب
وآنگهی نظاره گرداندبر این آذین مرا،
سوزنی،
بهر آذین عروس خاطرش
چرخ اطلس را بدیبایی فرست،
خاقانی،
، خوازه و قبه یعنی چهارچوبها و گنبدها که گاه قدوم پادشاهی یا امیری و یا در جشنهای بزرگ در راهها و بازارها افرازند و بفرشها و جامه های گرانبها و گلها و چراغها و آینه ها زینت دهند، و آن را شهرآرای و آذین بند نیز گویند:
به آذین جهانی شد آراسته
در و بام و دیوار پرخواسته
همه روم با هدیه وبا نثار
برفتند شادان بر شهریار
جهانی به آذین بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند،
فردوسی،
بهمه شهر بود از آن آذین
در بریشم چو کرم پیله زمین،
عنصری،
، غرفه و نشیمن گاههای آراسته و مزین در جشنها:
خراسان سربسر آذین ببستند
پریرویان به آذینها نشستند،
(ویس و رامین)،
همه بازارها آذین ببستند
پریرویان بر آذینها نشستند،
(ویس و رامین)،
بمرو اندر هزار آذین ببستند
پریرویان بر آذینها نشستند،
(ویس و رامین)،
همه شهر و ده بودپرخواسته
به آذین و گنبد بیاراسته،
اسدی،
، آیین و رسم و عادت:
نوشتند برسان و آذین چین
سوی شاه با صدهزار آفرین،
فردوسی،
، خذرفه، ای انگور و خرما و انار که از خانه بیاویزند، (محمود بن عمر ربنجنی)، شیرزنه، آلتی که دوغ را از روغن جدا میکند، مرادف آیین، (برهان قاطع)، چون کلمه آذین و آیین و آنین را به معنی بستو یا نهره که دوغ را در آن کرده بزنند تا روغن از آن جدا شود آورده اند، بعید نیست که دو صورت از آن سه مصحف باشد، پیرایه از قبیل سرآویز و گوشوارو سلسله و حلقۀ بینی و گلوبند و بازوبند و دست برنجن و خلخال و انگشتری،
نامی از نامهای مردان ایرانی:
چو انجامیده شد گفتار رامین
چو باد از پیش او برگشت آذین،
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(ها ذَ نِ)
هذان . تثنیۀ هذا. اسم اشاره برای مثنی در حالت نصب و جر. رجوع به هذا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آذین
تصویر آذین
زیب، زینت، زیور، آرایش، آیین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آذین
تصویر آذین
زیب، زینت، آرایش، رسم، قاعده، قانون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آذین
تصویر آذین
تزیین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذینفع
تصویر ذینفع
سودبر
فرهنگ واژه فارسی سره
آرایش، آیین بندی، چراغانی، زیب، زینت، زیور، آیین، رسم، قاعده، قانون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
للإيداع
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
Stake
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
parier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
ставить ставку
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
להמר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
داؤ پر لگانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
বাজি ধরো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
เดิมพัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
kubashiri
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
bahse girmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
내기를 하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
賭ける
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
दांव लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
bertaruh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
setzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
inzetten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
apostar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
scommettere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
apostar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
赌注
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
ставити ставку
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ذین گذاشتن
تصویر ذین گذاشتن
stawiać zakład
دیکشنری فارسی به لهستانی