جدول جو
جدول جو

معنی ذیفن - جستجوی لغت در جدول جو

ذیفن
(فَ ن ن)
رجوع به ذوفن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذی فن
تصویر ذی فن
صاحب فن، متخصص در یک کار، کسی که در یک فن یا هنر تخصص دارد
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ یَ / ذَ / ذِ)
ذافان. مرگ، زهرهلاهل و کشنده. سم قاتل
لغت نامه دهخدا
(یَ فَ)
پیر کلانسال فرتوت. (ناظم الاطباء). پیری پیر. (مهذب الاسماء). پیر فرتوت. (غیاث) ، گوسالۀ چهارساله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
مردمان پیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج). سخت پیر. (یادداشت مؤلف). جمع واژۀ یفن. (منتهی الارب) ، متفنن یعنی مردمان ذوفنون. (ناظم الاطباء). متفنن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خرامیدن و زود رفتن شتر، (زوزنی)، لیکن در جای دیگر در کتب دسترس ما یافته نشد
لغت نامه دهخدا
(ذین / ذَ)
عیب. آهو. ذان. ذاب. ذام. ذیم
لغت نامه دهخدا
(فَن ن)
صاحب فن ّ. یک فن. مخصص. متخصص:
آن ذوفنی که تا بکنون هیچ ذوفنون
هرگز بر او به کار نبرده ست هیچ فن.
فرخی.
- امثال:
ذوفن بر ذوفنون غالب است:
چون خوب کم از بد فزون به
ذی فن بجهان ز ذوفنون به.
نظامی.
مقابل ذوفنون
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خرامیدن و زود رفتن شتر، (زوزنی)، (در کتب دیگر دسترس ما دیده نشد)
لغت نامه دهخدا
جبار و دشخدای سوراقوسیا، تلمیذ افلاطون، وی پس از راندن برادرزادۀ خویش ذیونوسیوس جوان از سورا قوسیا بجای وی زمام حکومت آنجا بدست گرفت (از 357- 354 قبل از میلاد) و او رابعلت استبداد و خودسری وی بکشتند، مولد او به سال 409 و وفات در 354 قبل از میلاد بود، قفطی در تاریخ الحکماء چند جای ذکر او آورده است از جمله در ترجمه افلاطون گوید: افلاطون وی را فرمان داد تا سه کتاب فیثاغورس راکه نزد فیلولاؤس بود به یکصد دینار برای وی بخرید، و باز در ترجمه افلاطون آرد که دیونوسیوس جبار سوراقوسیا را خویشاوندی بود بنام ذیون و او در صقلیه بمجالس افلاطون حاضر آمده و کلام وی شنوده و فریفتار او شده بود، و آنگاه که ذیونوسیوس افلاطون را به بولیدس تسلیم کرد تا وی را به اقاذ امونیا برده بقتل رساند و او افلاطون را نکشت و بمردی قورینائی به سی من سیم بفروخت، ذیون این حدیث بشنید و بر وی سخت گران آمد لکن امکان گفتن با ذیونوسیوس جبار نبود، به نهانی سی من سیم نزد مرد قورنائی برد و تمنی کرد تا وی را بدو فروشد و مرد از فروش افلاطون اباکرد و گفت او حکیم و آزاده ای است و من او را نه برای استعباد یا فروختن خریدم بلکه برای خلاص دادن از بندگی او این کردم و بزودی او بسلامت بموطن خویش باز گردد و ذیون چون این بشنید مال آورده برگرفت و به اقاذامونیا شد و بدانجا بساتینی بدان مال بخرید و به افلاطون هدیه کرد و معاش افلاطون مادام الحیوه از غلۀ آن بساتین بود، و هم در جای دیگر گوید آنگاه که میان ذیون و خویشاوند او ذیونوس نزاع بود به اندرز افلاطون آن خلاف از میان خاست
لغت نامه دهخدا
(فَن ن)
دراز و سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دراز و سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ فَ)
طفیلی. (دهار) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). مهمان ناخوانده. ج، ضیافن، ضیوف. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
در مصر قدیم خدای شر و ظلمات و بی حاصلی بود. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تیفون شود
لغت نامه دهخدا
نام مردی رامشگر در وامق و عذرای عنصری که خدمت فلقراط کردی:
جهاندیده ای نام او ذی فنوس
که کردی بر آوای بلبل فسوس
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذیفان
تصویر ذیفان
زهر کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یفن
تصویر یفن
پیر کلانسال، گوساله چهار ساله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوفن
تصویر ذوفن
هنرمند صاحب فن متخصص: (آن ذوفنی که تا بکنون هیچ ذوفنون هرگز بر او بکار نبرده است هیچ فن) (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذی فن
تصویر ذی فن
هنرمند کسی که به فنهای مختلف آشنایی دارد خداوند فنها بسیار هنر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذی فن
تصویر ذی فن
((فَ نّ))
ذی فنون، دارنده فن ها، پرهنر، هنرمند، ذوفنون
فرهنگ فارسی معین
کنایه از: آدم چاق
فرهنگ گویش مازندرانی