دامن دار. درازدامان. مرد درازدنبال. (مهذب الاسماء). مرد که دامنی بلنددارد. مرد که بتبختر رود. مرد که خرامان و بناز رود. مرد درازبالا و درازدامان خرامان بناز، فرس ذیال، اسب درازبالا و درازدنبال. اسب درازدم، هر چیز دامن بلند: در مقدمۀ لشکر او قرب دویست مربط فیل بود که از دیار هند غنیمت یافته بود آراسته به برگستوانهای ذیال و اسلحۀ بیمثال. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی مؤلف ص 106)
دامن دار. درازدامان. مرد درازدنبال. (مهذب الاسماء). مرد که دامنی بلنددارد. مرد که بتبختر رود. مرد که خرامان و بناز رود. مرد درازبالا و درازدامان خرامان بناز، فرس ذیال، اسب درازبالا و درازدنبال. اسب درازدم، هر چیز دامن بلند: در مقدمۀ لشکر او قرب دویست مربط فیل بود که از دیار هند غنیمت یافته بود آراسته به برگستوانهای ذیال و اسلحۀ بیمثال. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی مؤلف ص 106)
کلمه ای است که در زجر و راندن شتر بکار برند مانند ایاجج، راجز گوید: فرج عنه حلق الرتائج تکفح السمائم الاواجج و قیل یاج وایا ایاجج عات من الزجر و قیل جاهج، (تاج العروس)
کلمه ای است که در زجر و راندن شتر بکار برند مانند ایاجج، راجز گوید: فرج عنه حلق الرتائج تکفح السمائم الاواجج و قیل یاج وایا ایاجج عات من الزجر و قیل جاهج، (تاج العروس)
خشک شدن نبات، (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد)، زرد و خشک گردیدن گیاه، (منتهی الارب) (آنندراج)، انگیخته شدن، (تاج المصادر) (منتهی الارب)، انگیخته شدن جنگ، (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی)، برانگیختن، (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)، لازم و متعدی استعمال میشود، (منتهی الارب) (آنندراج)، کارزار و کشش کردن، (منتهی الارب)، مضطرب شدن و به حرکت درآمدن دریا، (از اقرب الموارد)، جوش زدن خون و جز آن، (منتهی الارب) (آنندراج)، نشأه شدن شتران، (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)، مست شدن شتران، به خشم شدن، (منتهی الارب) (آنندراج)، خشم گرفتن، حرکت دادن شتران را به شب بسوی آب و علف، شجاع شدن و حمله ور گردیدن، (از اقرب الموارد)، - یوم هیاج، روز جنگ
خشک شدن نبات، (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد)، زرد و خشک گردیدن گیاه، (منتهی الارب) (آنندراج)، انگیخته شدن، (تاج المصادر) (منتهی الارب)، انگیخته شدن جنگ، (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی)، برانگیختن، (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)، لازم و متعدی استعمال میشود، (منتهی الارب) (آنندراج)، کارزار و کُشش کردن، (منتهی الارب)، مضطرب شدن و به حرکت درآمدن دریا، (از اقرب الموارد)، جوش زدن خون و جز آن، (منتهی الارب) (آنندراج)، نشأه شدن شتران، (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)، مست شدن شتران، به خشم شدن، (منتهی الارب) (آنندراج)، خشم گرفتن، حرکت دادن شتران را به شب بسوی آب و علف، شجاع شدن و حمله ور گردیدن، (از اقرب الموارد)، - یوم هیاج، روز جنگ
ذئاب، جمع واژۀ ذیب، گرگان: در وقت انتصاف روز بتیغ انتصاف قرب پنجهزار جیفۀ کفار بر صحراء آن مصاف طعمه کلاب و نجعۀ ذیاب کردند، (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی مؤلف ص 201)، رجوع به ذئاب شود
ذِئاب، جَمعِ واژۀ ذیب، گرگان: در وقت انتصاف روز بتیغ انتصاف قرب پنجهزار جیفۀ کفار بر صحراء آن مصاف طعمه کلاب و نجعۀ ذیاب کردند، (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی مؤلف ص 201)، رجوع به ذئاب شود
گویا نام رملی باشد در شعر عبید بن ابرص، یاقوت گوید این نام در شعر عبید بن ابرص آمده است: تغیرت الدیار بذی الدفین فاودیه اللوی فرمال لین فخرجی ذروه فلوی ذیال یعفی آیه سلف السنین
گویا نام رملی باشد در شعر عبید بن ابرص، یاقوت گوید این نام در شعر عبید بن ابرص آمده است: تغیرت الدیار بذی الدفین فاودیه اللوی فرمال لین فخرجی ذروه فلوی ذیال یعفی آیه سلف السنین
ابن عبدالرحمن الشریونی. در حلل السندسیه ذیل عنوان: من انتسب الی سرقسطه من اهل العلم، آمده است: و ابوالحسن ذیال بن عبدالرحمن بن عمر الشریونی، من شریون بالثغر الشرقی له سماع بسرقسطه من ابی الولید الباجی، مع ابی داود المقری و ابی محمد الرکلی سنه 463 هجری قمری عن ابن الابار. (ج 2 ص 143). و در ص 159 همان جلد گوید: وابوالحسن ذیال بن عبدالرحمن بن عمر الشریونی الثغری، سمع بسر قسطه من ابی الولید الباجی و غیره سنه 463
ابن عبدالرحمن الشریونی. در حلل السندسیه ذیل عنوان: من انتسب الی سرقسطه من اهل العلم، آمده است: و ابوالحسن ذیال بن عبدالرحمن بن عمر الشریونی، من شریون بالثغر الشرقی له سماع بسرقسطه من ابی الولید الباجی، مع ابی داود المقری و ابی محمد الرکلی سنه 463 هجری قمری عن ابن الابار. (ج 2 ص 143). و در ص 159 همان جلد گوید: وابوالحسن ذیال بن عبدالرحمن بن عمر الشریونی الثغری، سمع بسر قسطه من ابی الولید الباجی و غیره سنه 463