جدول جو
جدول جو

معنی ذیاج - جستجوی لغت در جدول جو

ذیاج
(تَ)
ندیمی کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذیال
تصویر ذیال
درازدامن، دامن دراز، آنکه دامن بلند دارد، مرد دراز بالا و درازدامن، درازدنبال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیاج
تصویر هیاج
برانگیختن، کارزار کردن، جنگ کردن، کارزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیاج
تصویر بیاج
گیاهی که ساقۀ راست و بلند نداشته باشد و شاخه های آن روی زمین بیفتد مانند بوتۀ کدو، خربزه، خیار و مانند آن
جلونک، جلنگ، چلونک، بیاره
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ یْ یا)
دامن دار. درازدامان. مرد درازدنبال. (مهذب الاسماء). مرد که دامنی بلنددارد. مرد که بتبختر رود. مرد که خرامان و بناز رود. مرد درازبالا و درازدامان خرامان بناز، فرس ذیال، اسب درازبالا و درازدنبال. اسب درازدم، هر چیز دامن بلند: در مقدمۀ لشکر او قرب دویست مربط فیل بود که از دیار هند غنیمت یافته بود آراسته به برگستوانهای ذیال و اسلحۀ بیمثال. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی مؤلف ص 106)
لغت نامه دهخدا
کلمه ای است که در زجر و راندن شتر بکار برند مانند ایاجج، راجز گوید:
فرج عنه حلق الرتائج
تکفح السمائم الاواجج
و قیل یاج وایا ایاجج
عات من الزجر و قیل جاهج،
(تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ تَ)
آشامیدن آب و مانند آن
لغت نامه دهخدا
(ذاج ج)
نعت فاعلی از ذج ّ. آیندۀ از راه. قادم از سفر، آشامندۀ آب
لغت نامه دهخدا
(کِ بَ)
خشک شدن نبات، (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد)، زرد و خشک گردیدن گیاه، (منتهی الارب) (آنندراج)، انگیخته شدن، (تاج المصادر) (منتهی الارب)، انگیخته شدن جنگ، (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی)، برانگیختن، (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)، لازم و متعدی استعمال میشود، (منتهی الارب) (آنندراج)، کارزار و کشش کردن، (منتهی الارب)، مضطرب شدن و به حرکت درآمدن دریا، (از اقرب الموارد)، جوش زدن خون و جز آن، (منتهی الارب) (آنندراج)، نشأه شدن شتران، (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)، مست شدن شتران، به خشم شدن، (منتهی الارب) (آنندراج)، خشم گرفتن، حرکت دادن شتران را به شب بسوی آب و علف، شجاع شدن و حمله ور گردیدن، (از اقرب الموارد)،
- یوم هیاج، روز جنگ
لغت نامه دهخدا
ذئاب، جمع واژۀ ذیب، گرگان: در وقت انتصاف روز بتیغ انتصاف قرب پنجهزار جیفۀ کفار بر صحراء آن مصاف طعمه کلاب و نجعۀ ذیاب کردند، (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی مؤلف ص 201)، رجوع به ذئاب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ذود، طرد، دفغ، تذوید، راندن، (تاج المصادربیهقی)، دور کردن
لغت نامه دهخدا
ابن عزیز یا ابن زید بن الحویرث بن مالک بن واقد، شاعری از عرب و ابوالطیب لغوی در طبقات الشعراء ذکر او آورده است
لغت نامه دهخدا
آبی است به دمخ بنوعمرو بن کلاب را و آن از بهترین آبهای این کوه است
لغت نامه دهخدا
سرگین آمیختۀ بخاک که گاه فطام برپستان ناقه مالند تا بچه از شیر خوردن باز ایستد
لغت نامه دهخدا
گویا نام رملی باشد در شعر عبید بن ابرص، یاقوت گوید این نام در شعر عبید بن ابرص آمده است:
تغیرت الدیار بذی الدفین
فاودیه اللوی فرمال لین
فخرجی ذروه فلوی ذیال
یعفی آیه سلف السنین
لغت نامه دهخدا
(ذَیْ یا)
ابن عبدالرحمن الشریونی. در حلل السندسیه ذیل عنوان: من انتسب الی سرقسطه من اهل العلم، آمده است: و ابوالحسن ذیال بن عبدالرحمن بن عمر الشریونی، من شریون بالثغر الشرقی له سماع بسرقسطه من ابی الولید الباجی، مع ابی داود المقری و ابی محمد الرکلی سنه 463 هجری قمری عن ابن الابار. (ج 2 ص 143). و در ص 159 همان جلد گوید: وابوالحسن ذیال بن عبدالرحمن بن عمر الشریونی الثغری، سمع بسر قسطه من ابی الولید الباجی و غیره سنه 463
لغت نامه دهخدا
ابن هیثم، یکی از محدثین و فقهاء معاصر مأمون عباسی، رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 3 ص 147 س 2 و رجوع به ضحی الاسلام ج ث ص 176 شود
لغت نامه دهخدا
(حِجْج)
رجوع به ذوالحجه شود
لغت نامه دهخدا
دیوار و آنچه بدان چیزی را احاطه نمایند مثل خرمابن و رز و مانند آن، (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ ءَ لا)
مایل گردیدن، (از ذیل اقرب الموارد از لسان) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
نوعی از بازی کودکان، (ناظم الاطباء)، نوعی بازی که ترکان چالک نامند
لغت نامه دهخدا
پستان آلای آمیزه ای سرگین و خاک که برپستان مالند تابچگان از شیر خوردن باز مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیاج
تصویر هیاج
جنگ کردن، برانگیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاج
تصویر سیاج
پرچین دیواره باغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذیاد
تصویر ذیاد
راندن دور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیاج
تصویر هیاج
((هِ))
برانگیختن، کارزار کردن
فرهنگ فارسی معین