- ذی
- صاحب، دارنده
معنی ذی - جستجوی لغت در جدول جو
- ذی
- صاحب، دارای، دارنده مثلاً ذی جاه، ذی حیات
- ذی
- دارنده، خداوند، صاحب. در فارسی بیشتر ذی گفته می شود و درست است زیرا در فارسی عوامل رفع، نصب و جر نیست مانند، ذی حیات، ذیحق، ذیجاه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سودبر
زیر، پایین
جمع ذیل، تگین ها پایان ها دنباله ها دامن ها
جمع ذیع، پراکندگی ها
جمع ذیخ، نره کفتارها اسپان نژاده خوشه ها
آک آهوک (عیب)، نکوهش
پس از این، بعد، سپس، در پائین، در ذیل در ذیر در پایین، بعد از ین کمی بعد سپس. در زیر پیرامون، پس از این سپس
دم سگ
دم اسپ
دم موشی دم روباه از گیاهان یکی از گونه های دنب الثعلب که آنرا دانه قناری نیز گویند
باد روبه
اسپرک سپید از گیاهان یکی از گونه های اسپرک که آنرااسپرک سفید و سمسم بری نیز گویند
دم اسپی مردابی از گیاهان
دامن جامه دامن پیراهن
دم روباه چاو سر از گیاهان گیاهی است از تیره گندمیان که شباهت کامل به یولاف (دو سر) دارد. انساج این گیاه در طب قدیم اکثرمراتع نیمکره شمالی و در مناطق معتدل میروید و جزو گیاهان خوب مرتع است
خرگوشک از گیاهان
دامن کشان رفتن، دنبال، پائین
زهر کشنده
پراکندگی
نژاده ارجمند
وابسته
گرگ، دلیر، اسپ نژاده، بزرگسالی، خوشه، کفتار نر
ذئب، گرگ
پستان آلای آمیزه ای سرگین و خاک که برپستان مالند تابچگان از شیر خوردن باز مانند
راندن دور کردن
دیابت دیابت یونانی تازی گشته پانیذه از بیماری ها
دیابت
دهشمند
صاحب شادمانی خداوند سرور (درعنوان کسان نویسند: خدمت ذی مسرت)
صاحب بخشش، خداوند احسان
ذیقیمت: ارزنده
با ارزش و گرانبها