جدول جو
جدول جو

معنی ذی

ذی
دارنده، خداوند، صاحب. در فارسی بیشتر ذی گفته می شود و درست است زیرا در فارسی عوامل رفع، نصب و جر نیست مانند، ذی حیات، ذیحق، ذیجاه
تصویری از ذی
تصویر ذی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ذی

ذی

ذی
ذو، در حال جر، جائنی رجل ذومال، رایت رجلا ذامال، مررت برجل ذیمال، خداوند، صاحب، دارای، مالک، و در تداول فارسی: ذی حیات و ذی علاقه و ذی حق، و ذی فن و ذی فنون و ذی مکرمت و ذیجلالت و ذی رفعت و ذی نبالت ومسرت و ذی قیمت و امثال آن آرند در هر سه حال رفعی و نصبی و جری و غلط نیست چه در فارسی عوامل رفع و نصب وجر نباشد جز این که مضاف الیه ذی در جملۀ عربی باشد که در فارسی بکار برده باشند، که در آن حال رعایت قواعد عربی ضروری باشد: چنانکه گوئی: در حدیث است که: کل امرذی بال لم یبداء ببسم اﷲ فهو ابتر، و غیره
اسم اشارۀ قریب است، هذی، هذه، این زن
لغت نامه دهخدا