جدول جو
جدول جو

معنی ذویقدم - جستجوی لغت در جدول جو

ذویقدم
نام یکی از اذواء حمیرپس از زهیر الصوار و پیش از ذوانس. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 154 شش سطر به آخر مانده شود. و دربعض متون آمده است: نام یکی از اجداد حرث الرایش تبع است و او ذویقدم بن الصواربن عبد شمس بن وائل است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوقدم
تصویر نوقدم
کودکی که تازه راه رفتن آموخته، کنایه از نوآموز، مبتدی، کنایه از آنکه تازه به سیر و سلوک پرداخته
فرهنگ فارسی عمید
(ذُلْ قَ دَ)
خداوند نجدت. مقدم. مقدام.
لغت نامه دهخدا
(یَ)
قریه ای است معروف به یمن از اعمال مخلاف سنجان. و بعضی گفته اند نام رودی است بدانجا
لغت نامه دهخدا
نام قلعه ای به یمن، (نخبه الدهر دمشقی ص 217)
لغت نامه دهخدا
(مِ دَ)
لقب پادشاهی از حمیر، لقب پادشاهی از حبش
لغت نامه دهخدا
(یَ قَ)
آنکه بهر چه شنود یقین کند. خوش باور
لغت نامه دهخدا
(یَ قَ)
آبی است بنو قمیر بن عامر بن صعصعه را
لغت نامه دهخدا
(ذُ وَ)
نسبت است بذوید بن سعید بن عدی بن عثمان بن عمرو بن طابخه بن الیاس بن مضر. و از اولاد اوست عبدالله بن المعقل بن عبدنهم بن عفیف بن اسحم. و ابن الکلبی گوید: سحیم بن ربیعه بن عدی بن ثعلبه ذوید الذویدی. و محمد بن جریر طبری آرد: معقل به سال هشتم هجرت کمی قبل از فتح مکه درگذشت. و ابوالذوید بن مالک بن منبه بن عطیف المرادی و باز راوی آن محمد بن جریر طبری است از اولاد فروه بن مسک بن الحرث بن سلمه بن الحرث بن الذوید و هو الذویدی. له صحبه و روایه عن النبی صلی الله علیه و سلم. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو قَ دَ)
مبتدی. کسی که تازه قدم به کاری گذاشته باشد. (آنندراج). شاگرد و تلمیذ مبتدی. نوآموز. (ناظم الاطباء) ، تازه وارد. تازه رسیده. (فرهنگ فارسی معین) ، نوبه پاآمده. نورفتار. (آنندراج). کودکی که تازه راه رفتن را آموخته باشد. (ناظم الاطباء) :
به طرف کوی عشق از ناتوانی چون ز پا افتم
چو طفل نوقدم برخیزم و دیگر بجا افتم.
وهمی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
موضعی است. و در معجم البلدان ذیل ’دم’ آرد، مضاف الیه ذو در شعر کثیر:
اقول و قد جاوزن اعلام ذی دم
و ذی و جمعی او دو نهن الدوانک
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوشقدم
تصویر خوشقدم
مبارک پی، فرخنده پی
فرهنگ لغت هوشیار
نو گام نو رسیده نو نیاز (سالک در دساتیر نو مشق در غیاث اللغات)، تازه وارد تازه رسیده، مبتدی، آنکه تازه بسیر و سلوک داخل شده: (آن خلعه که فضل او نگارد هر نو قدمی قدش ندارد) (تحفه العراقین. قر. 46)
فرهنگ لغت هوشیار