جدول جو
جدول جو

معنی ذومعلقه - جستجوی لغت در جدول جو

ذومعلقه
(مَ لَ قَ)
رجل ذومعلقه، مرد درآویزنده در هر چه که پیش آید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معلقه
تصویر معلقه
بلاتکلیف، در علوم ادبی هر یک از هفت قصیده ای که در زمان جاهلیت از دیوار کعبه آویخته بودند
فرهنگ فارسی عمید
(مَ لُ قَ)
تاوان و دیت آدم کشی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَلْ لَ قَ)
مأخوذ از تازی، آویخته و آویزان. (ناظم الاطباء). رجوع به معلق و معلقه شود
لغت نامه دهخدا
(مِلْ لَ)
بستوه آمده
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
نام کوهی است بنی اسد را و ایشان را بدانجا حربی بوده است با بنوربیعه بن مالک و موسوم به یوم ذوعلق و بدان جنگ غلبه بنواسد را بوده است. ابن احمر راست:
ما ام غفر علی و جاء ذی علق
من بطن نعمان او من بطن ذی جدن.
(از المرصع).
و من امثالهم، نظره من ذی علق، ای من ذی حب. و رجوع به عقدالفرید ج 3ص 290 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ قَذْ ذُ)
چاپلوسی، با یکدیگر نرمی کردن
لغت نامه دهخدا
(عَ قا)
برقه ذی علقی، موضعی است بدیار عرب
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ)
صاحب یک لپه. تک لپه. مانند گندم و جز آن.
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ قَ)
چرخ و دستگاهی باشد کوفتن را.
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مرد سخت خصومت که در حجت آویزد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ)
رجوع به ذی علاقه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ قَ)
رجل ذومعلقه، مرد درآویزنده در هرچه که پیش آید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذو فلقه
تصویر ذو فلقه
دارای یک حبه یک لپه تک لپه
فرهنگ لغت هوشیار
مونث معلق: آویخته، مربوط، هر یک از هفت قصیده مهمی که در عهد جاهلیت بخانه کعبه آویخته بودند، زنی که شوهرش گم شده زنی که نه شوهر حاضر دارد و نه میتواند شوهر دیگر اختیار کند، جمع معلقات. معلل. آنچه که علت و دلیلی دارد، تعلیل شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوفلقه
تصویر ذوفلقه
یک لپه تک لپه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوعلاقه
تصویر ذوعلاقه
صاحب علاقه دلبسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذو علاقه
تصویر ذو علاقه
دلبسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معلقه
تصویر معلقه
((مُ عَ لَّ ق))
آویخته، مربوط، هر یک از هفت قصیده مهمی که در عهد جاهلیت به خانه کعبه آویخته بودند، زنی که شوهرش گم شده، جمع معلقات
فرهنگ فارسی معین