جدول جو
جدول جو

معنی ذولقیه - جستجوی لغت در جدول جو

ذولقیه
(ذَ لَ قی یَ)
تأنیث ذولقی. منسوب به ذولق، یعنی تیزنای زبان، حروف ذولقیه، حرفها که مخارج آن نوک و کناره های زبان است و آن سه حرف است: ر. ل. ن. (راء. لام. نون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مولویه
تصویر مولویه
فرقه ای از صوفیان پیرو جلال الدین محمد بلخی (مولوی)
فرهنگ فارسی عمید
(ذُلْ قُوْ وَ)
خداوند نیرو. (دستور اللغۀ ادیب نطنزی)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَفْ فیَ)
شهری است که موفق برادر معتمد عباسی در هنگام جنگ با زنگیان در آنجا مسکن گزید از این رو به اسم او نامیده شد. (تاریخ ابن اثیر ج 7 صص 140-142)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
مولویت. همتایی و مشابهت به موالی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). گویند: فیه مولویه، یعنی مشابهت به موالی دارد، نیکوکاری. گویند: فیه مولویه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ دَ)
شیر. اسد
لغت نامه دهخدا
(لَعْ وَ)
پادشاهی از پادشاهان حمیر. و نیز نام مردی. (منتهی الارب). و در تاج العروس ذیل لعوه آمده است: اللعوه السواد حول حمله الثدی و به سمی ذولعوه. نقله الجوهری عن الفراء... و ذولعوه قیل من اقیال حمیر للعوه کانت فی ثدیه و ایضاً رجل آخر یعرف کذلک
لغت نامه دهخدا
اکبر بن زید بن معاویه بن دومان قاله ابوعل الاثرم. (حاشیۀ المرصع). ابوکری بن زید بن سعید بن خصیب بن ابی کرزبن زرعه بن ابی لغوه. قاله الکلبی. (المرصع ابن الاثیر). در لغت نامه های دیگر ’ذولغوه’ دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(لُ وَ فَ)
صاحب لیف یا الیاف خرد
لغت نامه دهخدا
در عیون الانباء ذیل (طبقات الاطباء الاسکندرانیین و من کان فی ازمنتهم من الاطبا النصاری و غیرهم) در ترجمه یحیی النحوی آمده است: و قام بعد مرقیان الملک اسطیریوس الملک فاعتل هذا الملک عله شدیده صعبه و ذلک من بعد سنتین من حرم اوتوشیوس المذکور فدخل علی الملک و عالجه و برا من علته فقال له الملک سلنی کل حاجه لک فقال له اوتوشیوس حاجتی الیک یا سیدی ان اسقف ذورلیه وقع بینی و بینه شر شدید و بغی علی و قوی عزم افلابیانوس بطریرک القسطنطینیه و حمله علی ان جمع لی سونذس ای مجمع و حرمنی ظلما و عدوانا فحاجتی الیک یا سیدی ان تجمع لی جمعا ینظرون فی أمری فقال له الملک انا افعل لک هذا انشاء الله تعالی فارسل الملک الی دیسقوروس صاحب الاسکندریه و یوانیس بطرک انطاکیه فامرهم ان یحضروا عنده فحضر دیسقوروس ومعه ثلاثه عشر اسقفا و ابطاء صاحب انطاکیه و لم یحضروا امر الملک لدیسقورس ان ینظر فی امر أوتوشیوس و ان یحله من حرمه علی ای الجهات کان و قال له متواعدا انک ان حللته من حرمه ابربک بکل بر و احسنت الیک غایهالاحسان و ان لم تفعل ذلک قتلتک قتلا ردیئا فاختار لنفسه البر علی القتل فعمل له مجلسا هو و هؤلاء الثلاثه عشر اسقفا و من حضرمعه ایضاً فحسنوا قصته و حلوه من حرمه و خرج اسقف ذورلیه و اصحابه و انصرفوا من القسطنطینیه و قد خلطوا رأی الکنیسه و بهذا السبب کان تعصب دیسقوروس لاوتوشیوس المذکور المعروف بیحیی النحوی و مات مخالفا لمذهب الروم (عیون الانباء ص 105 ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لَقْ وَ)
عقاب سیاه گون
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ)
صاحب یک لپه. تک لپه. مانند گندم و جز آن.
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ حَیْ یَ)
لقب پادشاهی اساطیری که هزار سال عمر یافت موسوم به ضحاک و بر دوش او دو مار رسته بود. رجوع به ضحاک و آک و بیور شود
لغت نامه دهخدا
(عَ قا)
برقه ذی علقی، موضعی است بدیار عرب
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ قُبْ بَ)
لقب حنظله بن ثعلبه از آن روی که در دشت ذی قار قبه ای برآورده بود
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ عی یَ)
دهی است نزدیک موصل، از آن ده است فقیه عبدالملک بن زید. (منتهی الارب). دهی بزرگ است در میان نصیبین و موصل و از آن تا موصل یک روز راه است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ قَصْ صَ)
آبی است بنوطریف را بأجا و بعضی گویند کوهی است بسلمی از دو کوه طی نزدیک سقف و غضور و بعضی گفته اند موضعی است در راه ربذه و میان آن و مدینه بیست و چهار میل مسافت است. و موضعی است بین زباله و شقوق به دو میلی شقوق و ابن الاثیر در المرصع گوید: موضعی است در هشت فرسنگی مدینه و نصر گوید: در بیست و چهار میلی مدینه. (معجم البلدان). و رجوع به عقد الفرید ج 5 ص 23 شود
لغت نامه دهخدا
(تُ لَ / لُ یَ)
نام سلسله ای از سلاطین دهلی در هندوستان که از سال 720 ه. ق. تا 815 در آن سرزمین حکومت داشتند. نخستین آنان غیاث الدین و آخرین آنان دولت خان لودی و رجوع به تاریخ طبقات سلاطین اسلام ترجمه اقبال صص 268- 269 و تغلق شاه شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ لَ)
منسوب به ذولق: حرف ذولقی
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ قی یَ)
ظاهراً شب کلاه، یا چیزی مانند آن بوده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : قال و عدل زورقیه کانت علی رأسه بیدیه و استسبل للموت. (عیون الانباء ج 2 ص 195، یادداشت ایضاً). رجوع به زورق شود
لغت نامه دهخدا
(سَ قی یَ)
منسوب است به سلوق و آن دهی است به یمن یا شهری است بجانب ارمینیه. دروع سلوقیه و کلاب سلوقیه منسوب است به وی. و سلوقیه از تغیرات نسب است و الاصل دروع سلقیه و کلاب سلقیه. (منتهی الارب). و اما آن یازده ناحیت (از روم) که بر مشرق خلیج است نام وی این است: ثرقسیس، ابسیق، ابطماط. سلوقیه. (حدود العالم چ دانشگاه ص 184)
لغت نامه دهخدا
(سَ قی یَ)
نشستنگاه مهتر کشتیبانان در کشتی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سلوقیه
تصویر سلوقیه
وابسته به سلوق، جای ناخدا در کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولویه
تصویر اولویه
فراتمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوفلقه
تصویر ذوفلقه
یک لپه تک لپه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلیقه
تصویر ذلیقه
مونث ذلیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولقه
تصویر دولقه
ترکی فش پارچه ای که در جنگ بر دستار یا خود پیچند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جولقی
تصویر جولقی
جولخی جوالقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از القیه
تصویر القیه
چیستان، دشواری ها
فرهنگ لغت هوشیار
نخستینی مونث اولی نخستین پیشین: حالت اولیه تربیت اولیه، جمع اولیات
فرهنگ لغت هوشیار
چهل درم از اندازه ها مقیاسی است برای وزن و آن را برابر با 12، 1 رطل 5، 7 مثقال 40 درم خالص نوشته اند، جمع اواقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حولقه
تصویر حولقه
برابر با حوقله است نای شیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلقیه
تصویر خلقیه
مونث خلقی رفتاری مونث خلقی آفرینشی مونث خلقی مونث خلقی
فرهنگ لغت هوشیار
سرپرستی خاوند گاری هم آوای تفعیل شیفته گرداندن، جدا کردن مادر از فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولیه
تصویر اولیه
نخستین
فرهنگ واژه فارسی سره