جدول جو
جدول جو

معنی ذولقی - جستجوی لغت در جدول جو

ذولقی
(ذَ لَ)
منسوب به ذولق: حرف ذولقی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جولقی
تصویر جولقی
قلندر، پشمینه پوش، برای مثال جولقی ای سربرهنه می گذشت / با سر بی مو چو پشت طاس و طشت (مولوی - ۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ لَ قی یَ)
تأنیث ذولقی. منسوب به ذولق، یعنی تیزنای زبان، حروف ذولقیه، حرفها که مخارج آن نوک و کناره های زبان است و آن سه حرف است: ر. ل. ن. (راء. لام. نون)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
عبدالله بن علی بن محمد بن ناصر عولقی. از امیران حضرموت و از عوالق بود و اغلب در حیدرآباد سکونت داشت و بسال 1284 هجری قمری در آنجا درگذشت. و قبلۀ عوالق در حضرموت منتسب به معن بن زائدۀ شیبانی است. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ قی ی)
آنکه شیرینی جوید و دوست دارد آن را. (منتهی الارب). شیرینی فروش و در اساس البلاغه: دوستدار شیرینی. (از اقرب الموارد). طفیلی. (مهذب الاسماء). واغل. قرواش. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ذَ مَ لْ لَ قی ی)
مرد فصیح زبان
لغت نامه دهخدا
(عَ قا)
برقه ذی علقی، موضعی است بدیار عرب
لغت نامه دهخدا
(ذَ / ذُو قی ی)
منسوب بذوق:
رموز علم ادریسی بود ذوقی نه تدریسی
چه داند ذوق ابلیسی رموز علم الاسما.
قاآنی
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
اردستانی. شاعری از مردم اردستان اومتوطن اصفهان بوده است و در 1054هجری قمری به اصفهان در گذشته است و وی را دیوانی مرتب است. و از اوست:
بی تو شب تنهائی زین ذوق که می آئی
تا کی من سودائی بنشینم و برخیزم.
(نقل از قاموس الاعلام ترکی). و مرحوم هدایت در ریاض العارفین گوید به علی شاه مشهور بوده و در اصفهان گیوه دوزی می کرده است تحصیلی نکرده اما ذوقی داشته مردی درویش مشرب و از اهل طلب است و با حکیم شفائی معاصر بوده است. از اشعار اوست:
نه شکوفه ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم
همه حیرتم که دهقان بچه کار کشت مارا.
چگونه کعبه نپوشد لباس ماتمیان
که خانه ای چو دلش در مقابل افتاده ست.
از جنون عشق زنجیری که در پای من است
چشمها بگشوده و حیران سودای من است.
از خود برون نرفتم و آوردمش بدست
ممنون همتم که مرا در بدر نکرد.
روزگارم ز چه رو منصب نادانی داد
گر نمیخواست که من مرشد کامل باشم
غمزه در تیر زدن بودکه مژگان دریافت
قسمت این بود که مقتول دو قاتل باشم.
آئینۀ مهر روشن از یاد علیست
اوراد ملک بر آسمان ناد علیست
گر سلطنت دو کون خواهی ذوقی
در بندگی علی و اولاد علیست
یکی از قدماء شعراء فارسی معاصر ابوالفتح بستی و طبقۀ اوست. رادویانی قطعۀ ذیل را از او آورده است.
کجا نام اصحاب دانش برند
ابوالفتح بستی سر دفتر است
هر آنکو نیاید بفضلش مقر
بدانم کی او را سر دف تر است.
(ترجمان البلاغه ص 12)
لغت نامه دهخدا
(ذَ لَ)
تیزنای زبان. (مهذب الاسماء) : ذولق اللسان، تیزی هر چیزی. ذولق اللسان والسنان، کنار و کرانۀ زبان و نیزه و تیزی آن دو
لغت نامه دهخدا
تصویری از جولقی
تصویر جولقی
جولخی جوالقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شولقی
تصویر شولقی
شیرینی دوست، شیرینی فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذولق
تصویر ذولق
تیزی، کرانه زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوقی
تصویر ذوقی
مبتنی بر ذوق، سلیقه ای
فرهنگ فارسی معین