جدول جو
جدول جو

معنی ذوجنه - جستجوی لغت در جدول جو

ذوجنه
(جِنْ نَ)
دیوانه. دیوزده. پری زده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

رجوع به ذی جاه شود
لغت نامه دهخدا
(جَمْ بَ)
رجل ذوجنبه، ای ذواعتزال عن الناس. گوشه گیر. منزوی
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ / وُ نَ / وَ جَ نَ / وَ جِ نَ)
و همچنین اجنه. رخساره یا تندی رخسار. (منتهی الارب). و در آن پنج لغت آمده است. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). افراز رخ. (مهذب الاسماء). برآمدگی از دوگونۀ رخسار. (اقرب الموارد). جزء برآمده از رخسار و به اصطلاح تشریح، آن استخوان از استخوانهای صورت که در زیر چشم واقع شده و برآمدگی رخسار از وی میباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گونه رخ بخشی از چهره آدمی در دو پهلو بالای دماغ و زیر دو چشم که بر آن در مردان موی یا ریش نمی روید و بالای لپ است. فارسی گویان آن را برابر رخسار به کار می برند که در پارسی با چهره برابر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجنه
تصویر وجنه
((وَ نِ))
چهره، رخسار، جمع وجنات
فرهنگ فارسی معین