جدول جو
جدول جو

معنی ذوبوان - جستجوی لغت در جدول جو

ذوبوان(بُ)
موضعی است به نجد در شعرو گفته اند که مراد شاعر بوانه بوده است و ها را برای قافیه سقط کرده است. (مراصد الاطلاع). زفیان گوید:
ماذا تذکرت من الأظعان
طوالعاً من نحو ذی بوان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روبیان
تصویر روبیان
میگو، جانوری آبی با چنگال و پاهای بلند به اندازۀ ملخ که بعضی از انواع آن مصرف خوراکی دارد، ملخ دریایی، اربیان، روبیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
کسی که تازه به سن جوانی رسیده، تازه جوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
ذئب ها، گرگها، جمع واژۀ ذئب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
گداختن، گداخته شدن، سخت شدن گرمی آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دَ)
رجوع به ذوعدوان شود
لغت نامه دهخدا
(تَ قَرْ رُ)
آب شدن. ذوب. گداختن. (دهار). گداخته شدن. (تاج المصادر بیهقی). گداز. گدازش. (مهذب الاسماء) ، ذوبان شمس. سخت گرم شدن آفتاب، ذبول، بی قراری. (غیاث) ، واجب شدن حق. (تاج المصادربیهقی)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بفتح ذال معجمه و سکون واو قسمی ازاقسام بحران است. و شرح و معنی آن در ضمن معنی بحران گذشت، و نیز همین صورت به معنی دزدان و صعالیک آمده است، چنانکه ذؤبان. ذؤب الشعراء
لغت نامه دهخدا
باقی پشم یا موی بر گردن شتر یا اسپ، ذئبان، ذیبان
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جایگاهی به یک ساعتی مدینه در راه تبوک و حضرت رسول اکرم گاه رفتن به تبوک بدانجا فرو آمده است. (المرصع). و رجوع به امتاع الاسماع جزء 1 ص 480 و 484 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از روبیان
تصویر روبیان
جانوری است آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
آب شدن، گداختن، گدازش گداز. گداز، جمع ذئب گرگان گرگها
فرهنگ لغت هوشیار
محافظ مراقب راعی: والذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون و ایشان که امانتها و عهد هاآی خویش را گوشوانانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موبذان
تصویر موبذان
پارسی تازی گشته موبد موبدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
پسری که تازه پا بمرحله جوانی گذاشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
((ذَ وَ))
آب شدن، گداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوشوان
تصویر گوشوان
گوش بان، محافظ، مراقب، راعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
Adolescent, Juvenile, Teenager
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescent, juvénile
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescente, juvenil
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
কিশোর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
青少年 , 青少年的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
kijana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
청소년 , 젊은 , 십대
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
ergen, genç
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
remaja
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescente, giovanile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
किशोर , किशोर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescente, juvenil
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
Jugendlicher, jugendlich, Teenager
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
tiener, jeugdig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
підліток , юний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
подросток , юношеский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
nastolatek, młodzieńczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
青少年 , 若々しい , ティーンエイジャー
دیکشنری فارسی به ژاپنی