جدول جو
جدول جو

معنی ذوبدوان - جستجوی لغت در جدول جو

ذوبدوان
(بَ دَ)
رجوع به ذوعدوان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
ذئب ها، گرگها، جمع واژۀ ذئب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
گداختن، گداخته شدن، سخت شدن گرمی آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
(عَ دَ)
ذئب ذوعدوان، گرگ که بر مردم دود و حمله آرد. و در مثل است: السلطان ذوعدوان و ذوبدوان
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بفتح ذال معجمه و سکون واو قسمی ازاقسام بحران است. و شرح و معنی آن در ضمن معنی بحران گذشت، و نیز همین صورت به معنی دزدان و صعالیک آمده است، چنانکه ذؤبان. ذؤب الشعراء
لغت نامه دهخدا
باقی پشم یا موی بر گردن شتر یا اسپ، ذئبان، ذیبان
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
رأی نو، گویند: هو ذوبدوان، وفی الحدیث: السلطان ذوعدوان و ذوبدوان، ای لایزال یبدو له رأی جدید. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَدْ دا)
ابن شراحیل فی نسب همدان و فی الازد حدان بن شمس بضم الشین المعجمه بن عمرو بن غالب بن عیمان بن نصر بن زهران هکذا فی النسخ و قیده الحافظ و غیره. و سعید بن ذی حدان التابعی یروی عن علی رضی الله عنه. قال ابن حبیب والیه. (ای الی ذوحدان بن شراحیل). ینسب الحدانیون. (تاج العروس). و ابن الاثیر در المرصع نسبت ابن شراحیل را بدین گونه آورده است: ذوحدّان بن شراحیل بن ربیعه ابن جشم. قاله ابن حبیب. (المرصع)
لقب پدر سعید صحابی سعید بن ذوحدان است، لقب مردی از قبیلۀ همدان
لغت نامه دهخدا
(حَدْ دا)
نام موضعی بدیار عرب
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جایگاهی به یک ساعتی مدینه در راه تبوک و حضرت رسول اکرم گاه رفتن به تبوک بدانجا فرو آمده است. (المرصع). و رجوع به امتاع الاسماع جزء 1 ص 480 و 484 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
موضعی است میان قدید و جحفه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لقب عمران بن فلح است. (از ابن الکلبی از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب بذیبدوان یکی از قراء بخارا. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
لقب ملکی از رعین
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ابن ثابت بن زید بن رعین رعینی از اذواء رعین است
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
نام یکی از ملوک حمیر یمن. و ابن الکلبی گوید ابن الاعبودبن السکسک بن اشرس بن ثور. وجد فی حجر مکتوب بالیمن قبر القیل ذوعبدان وجد معه سبعه اجربه ذهب کل جراب فیه اربعه جرب ذکره ابن الکلبی
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نام جایگاهی و بدانجا چاهی است موسوم به بئر ذی اروان. و آن جایگاه را ذروان و چاه را نیز بئر ذروان نامند. و در این چاه لبیدبن اعصم یهودی رسول صلوات الله علیه را جادوئی کردن میخواست
لغت نامه دهخدا
(بُ)
موضعی است به نجد در شعرو گفته اند که مراد شاعر بوانه بوده است و ها را برای قافیه سقط کرده است. (مراصد الاطلاع). زفیان گوید:
ماذا تذکرت من الأظعان
طوالعاً من نحو ذی بوان
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام قریه ای از قراء بخارا
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
متلون. دمدمی
لغت نامه دهخدا
(تَ قَرْ رُ)
آب شدن. ذوب. گداختن. (دهار). گداخته شدن. (تاج المصادر بیهقی). گداز. گدازش. (مهذب الاسماء) ، ذوبان شمس. سخت گرم شدن آفتاب، ذبول، بی قراری. (غیاث) ، واجب شدن حق. (تاج المصادربیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
آب شدن، گداختن، گدازش گداز. گداز، جمع ذئب گرگان گرگها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
((ذَ وَ))
آب شدن، گداختن
فرهنگ فارسی معین