جدول جو
جدول جو

معنی ذوالمحجر - جستجوی لغت در جدول جو

ذوالمحجر
لقب عوف بن عامر بن ربیعه. (المرصع ابن الاثیر از ابن الکلبی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذوالحجه
تصویر ذوالحجه
ماه دوازدهم از سال قمری، پس از ذوالقعده و پیش از محرم، ذی حجه، ماه حج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذوالمجد
تصویر ذوالمجد
صاحب مجد، دارای بزرگی و بزرگواری
فرهنگ فارسی عمید
(ذُلْ مِ جَرر)
لقب شمشیر عتبه بن حارث بن شهاب
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مِ)
لقب ابرهه بن تبعبن رائس. یکی از ملوک یمن. گویند از آنرو بدو ذوالمنار گفتند که او نخستین کس بود که برای راهنمائی کاروانیان در راهها نصب منارها کرد. و در مجمل التواریخ و القصص آمده است که، ملک ابرهه ذوالمنار، مائه و ثمانون سنه. پسر رایش بود و ابراهیم نام بود واصل (کذا) بسیاری بگشت گرد عالم، و هر جایگاه که رسید، میلها فرمود کردن براه اندر، تا آثار سفر او بدانند و بازگشتن در بیابانها آسان تر بود، و به شب اندر، آتش کردندی بر میلها تا لشکر بدان هنجار راه کردندی و از این سبب او را ذوالمنار لقب کردند، و اندر معانی شعر گفتند مطلعش این است:
و لقد بلغت من البلاد مبالغا
یا ذوالمنار فما یرام لحاقکا.
وروایت است که بزمین نشناسان بگذشت و فرزندان وبار، آنک گفته ایم و در سیرالملوک گوید که دهان و چشم ایشان بر سینه بود، از سخط ایزد تعالی، نعوذ به، پس ابرهه پسرش را ذوالاذعار، بحرب ایشان فرستاد و او را فریقیس گویند، تا ایشان را بعضی هلاک کرد، و نتوانستند غلبه کردن، که مورچگان بودند هر یکی چند شتری بختی و اسب و مرد را میربودند، و این به وقت روزگار کیکاوس بود و آنکه بنی اسرائیل از اشموئیل پادشاه خواستند و خدای تعالی طالوت را بفرستاد. (مجمل التواریخ و القصص ص 155). و نیز رجوع به همین کتاب ص 15 و 158 شود. و در منتهی الارب آمده است: لقب به لأنّه اول من ضرب المنار علی طریقه فی مغازیه لیهتدی بها اذا رجع
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مِ)
نام زمینی است
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ حِ)
لقب اسود عنسی کذّاب، متنبی که به سال دهم از هجرت در یمن دعوی نبوت کرد و به سال یازدهم کار وی بالا گرفت و رسول اکرم صلوات الله علیه به فیروزبن دیلمی یا فیروزان دیلمی یا باذان رئیس ابناء فارس که مسلمانی پذیرفته بود بنوشت تا او را از میان برگیرد و وی به أمر رسول ذوالحمار را بکشت. و این لقب از آن به وی داده اند که خری داشت چون بوی می گفت (اسجد لربّک) سجده می کرد و چون میگفت (ابرک) می خفت. رجوع به اسود عنسی شود.
اسود، یا عبهله عنسی و صاحب المرصع گویدعبهله بن کعب اسود و عنس بفتح اوّل نام بطنی است ازمذحج او در اواخر عهد رسول صلوات الله علیه در یمن خروج کرد و دعوی نبوّت کرد و رسول صلوات الله علیه در مرض موت بنامه و پیام گروهی از مسلمانان یمن را بقتل او امر فرمود و او پیش از رحلت رسول بدست فیروز دیلمی ودستیاری زن شهر بن باذان در خوابگاه خویش کشته شد پیش از رحلت رسول صلوات الله علیه لیکن بشارت قتل وی پس از وفات پیغمبر صلوات الله علیه به ابوبکر خلیفه رسید. رجوع به تاریخ سیستان ص 72 و المرصع ابن الأثیر و مجمل التواریخ و القصص ص 255 شود
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ بُ)
شعر که آن را به سه بحر و بیشتر توان خواندن
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مَ)
صاحب مجد. در عیون الانباء ابن اصیبعه ذیل شرح حال ابن البغونش آمده است: ثم انصرف الی طلیطله و اتصل بها بامیرها الظافر اسماعیل بن عبدالرحمن بن اسماعیل بن عامر بن مطرف بن ذی النون و حظی عنده و کان احد مدبری دولته قال و لقیته انا فیها بعد ذلک فی صدر دوله مأمون ذی المجدین بن یحیی بن الظافر اسماعیل بن ذوالنون و قد ترک قراءه العلوم و اقبل علی قراءه القرآن. (ص 48). و در ص 50 ذیل شرح حال ابن الخیاط آمده است: ثم مال الی احکام النجوم و برع فیها و اشتهر بعلمها و خدم بها سلیمان بن حکم بن الناصر لدین الله فی زمن الفتنه و غیره من الامراء و آخر من خدم بذلک الامیر المأمون یحیی بن اسماعیل بن ذی النون و کان مع ذلک معتنیاً بصناعه الطب..
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ حِ جا)
صاحب عقل. ج، ذوی الحجی
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ حِجْ جَ)
ماه حج ّ. ماه خداوند حج. یا ذوالحجه الحرام. ماه دوازدهم قمری از سالهای قمری عرب. پس از ذوالقعده وپیش از محرّم. و آن از اشهر حرم است و نام وی در جاهلیت برک و نیز مسبل بود. و ج آن ذوات الحجه است.
ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه گوید: ثم ذوالحجه (ای بعد ذوالقعده) لأنه الشهر الّذی کانوا یحجون فیه. و هم در آن کتاب درموضع دیگر گوید: ذوالحجه: فی الیوم الأوّل زوج رسول اﷲ ابنته فاطمه من ابن عمّه علی ابن ابیطالب. و العشر الأول من هذا الشهر یسمی المعلومات و الحرم ایضاً و یقال أنها هی التی اتم ّ اﷲ الوعد بها مع موسی و هو قوله: و واعدنا موسی ثلثین لیلهً. (قرآن 142/7). (و هی لیالی ذی القعده) و اتممناها بعشر (و هی الحرم) .و الیوم الثامن منه یسمّی الترویه، لأن ّ سقایهالحاج بالمسجد الحرام کانت تملأ فی الجاهلیّه و الاسلام و یسقی الحجیج منه حتی یروون و قیل بل لأنّهم کانوا یحملون الماء من مکه علی الروایا و هی الجمال التّی یستقی علیه الماء و قیل بأن ّ فیه فجّر اﷲ لاسماعیل عین زمزم فشرب منها حتّی روی و قیل بأن ّ فیه تجلی الرّب للجبل کما ذکر فی قصه موسی. و الیوم التاسع یسمی عرفه. و هو یوم الحج الاکبر بعرفات و یسمی بذلک لتعارف الناس فیه وقت مجتمعهم لقضاء المناسک و قیل بل سمّی لتعارف آدم و حوّا بعد هبوطهما من الجنه فی موضع مجتمعالناس فیه و هو عرفات و فیه اصطفی اﷲ ابراهیم خلیلا و یسمی ایضاً یوم العفو. و الیوم العاشر یسمی یوم الأضحی و یوم النحر، لنحر القرابین و الهدی فیه و هو آخر ایّام الحج. و فیه فدی الذبیح بالکبش و قیل أن ّ فیه خلق الصراط للحساب و القضاء و الیوم الحادی عشر یوم القرّ، لان ّ الناس یستقرون فیه بمنی و الیوم الثانی عشر، یوم النفر، لأن الناس ینفرون فیه متعجلین و ایام التشریق هی الیوم الحادی عشر و الثانی عشر و الثالث عشرو سمیت بذلک لأن لحوم الأضاحی تشرق فیها و یقال سمّیت بذلک من قولهم: اشرق ثبیر کما نغیر. و قال ابن الأعرابی سمیت بذلک لأن ّ الهدی لاینحر حتی اتشرق الشمس وهی الّتی قال اﷲ فیها: و اذکروا اﷲ فی ایام معدودات. و یکبر عقبها و قبلها عقب کل صلوه. و للفقهاء فیمابینهم اختلافات فی اوائل صلوهالتکبیر و اواخرها و حدودها متعلقه بصناعتهم. و فی السابع عشر قتل عثمان بن عفّان رضی اﷲ عنه و الیوم الثامن عشر یسمّی غدیر خم، و هو اسم مرحله نزل بها النّبی علیه السلام عند منصرفه من حجهالوداع و جمعالقتب و الرّحال و علاها، آخذاً بعضد علی بن ابیطالب علیه السلام و قال: ایّها الناس ! الست اولی بکم من انفسکم ؟ قالوا بلی، قال فمن کنت مولاه فعلی ّ مولاه. اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق ّ معه حیثما دار. و یروی انّه رفع رأسه السماء و قال اللّهم هل بلغت ؟ ثلثاً. و فی الرابع و العشرین تصدّق امیرالمؤمنین بخاتمه و هو راکع. و فی الخامس و العشرین قتل عمر بن الخطاب و فیه نزلت سوره هل اتی. و فی السادس و العشرین نزل الاستغفار علی داود. و فی التاسع و العشرین وقعه الحره و هی التی قتل فیها بنوامیّه اهل المدینه و انتهبت اموالهم و هتکت ستورالمهاجرین و الأنصار و فضحت نساؤهم. فلعن اﷲ من لعنه رسول اﷲ صلی اﷲ علیه وآله من المحدثین فی المدینه و جعلنا غیر راضین بالفساد فی ارض اﷲ. انه خیر موفق و معین و له الحمد بلا نهایه
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذوالمجد
تصویر ذوالمجد
دارای بزرگی و بزرگواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالحجه
تصویر ذوالحجه
ماه حج، ذی حجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالبحور
تصویر ذوالبحور
((~. بُ حُ))
شعری که دارای سه بحر شعری یا بیشتر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذوالمجد
تصویر ذوالمجد
((~. مَ))
دارنده مجد و بزرگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذوالحجه
تصویر ذوالحجه
((~. حَ جَُ))
ذی الحجه، آخرین ماه از سال قمری
فرهنگ فارسی معین