جدول جو
جدول جو

معنی ذوالمجاز - جستجوی لغت در جدول جو

ذوالمجاز
(ذُلْ مَ)
نام بازارگاهی میان مجنه و مکه بمنا به یک فرسنگی عرفه از ناحیت کبکب و بعصر جاهلیت، عرب مجاور مکه را در اوائل ذوالقعده بدانجا بازاری بوده است. سمیت به لان اجازه الحاج کان فیها. و در حدیث ذوالمجازذکر شده است و گفته اند موضعی است. ابوذؤیب گوید:
و راح بها من ذی المجاز عشیه
یبادر اولی السابقات الی الحبل.
و حرث بن حلزه درباره ذوالمجاز که بازارگاهی بوده آرد:
و اذکروا حلف ذی المجاز
و ما قدّم فیه العهود والکفلاء.
و در مستدرکات تاج العروس آمده است: ذوالمجاز منزلی است در راه مکه شرفها اﷲ تعالی میان ماویه و ینسوعه بر طریق بصره. (تاج العروس). و رجوع به امتاع الاسماع جزء 1 ص 140 و دائره المعارف اسلام ذیل بیطار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذوالمجد
تصویر ذوالمجد
صاحب مجد، دارای بزرگی و بزرگواری
فرهنگ فارسی عمید
(ذُلْ مِ)
لقب ابرهه بن تبعبن رائس. یکی از ملوک یمن. گویند از آنرو بدو ذوالمنار گفتند که او نخستین کس بود که برای راهنمائی کاروانیان در راهها نصب منارها کرد. و در مجمل التواریخ و القصص آمده است که، ملک ابرهه ذوالمنار، مائه و ثمانون سنه. پسر رایش بود و ابراهیم نام بود واصل (کذا) بسیاری بگشت گرد عالم، و هر جایگاه که رسید، میلها فرمود کردن براه اندر، تا آثار سفر او بدانند و بازگشتن در بیابانها آسان تر بود، و به شب اندر، آتش کردندی بر میلها تا لشکر بدان هنجار راه کردندی و از این سبب او را ذوالمنار لقب کردند، و اندر معانی شعر گفتند مطلعش این است:
و لقد بلغت من البلاد مبالغا
یا ذوالمنار فما یرام لحاقکا.
وروایت است که بزمین نشناسان بگذشت و فرزندان وبار، آنک گفته ایم و در سیرالملوک گوید که دهان و چشم ایشان بر سینه بود، از سخط ایزد تعالی، نعوذ به، پس ابرهه پسرش را ذوالاذعار، بحرب ایشان فرستاد و او را فریقیس گویند، تا ایشان را بعضی هلاک کرد، و نتوانستند غلبه کردن، که مورچگان بودند هر یکی چند شتری بختی و اسب و مرد را میربودند، و این به وقت روزگار کیکاوس بود و آنکه بنی اسرائیل از اشموئیل پادشاه خواستند و خدای تعالی طالوت را بفرستاد. (مجمل التواریخ و القصص ص 155). و نیز رجوع به همین کتاب ص 15 و 158 شود. و در منتهی الارب آمده است: لقب به لأنّه اول من ضرب المنار علی طریقه فی مغازیه لیهتدی بها اذا رجع
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مِ)
نام زمینی است
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مُ سِ)
لقب عامر بن جشم است. و از آنرو وی را ذوالمجاسد گویند که نخستین کس است که جامه بزعفران رنگین کرد. و مجاسد جمع مجسد باشد و مجسد به معنی سرخ است
لغت نامه دهخدا
(ذُدْ دُ)
نام شاعری است از عرب. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(ذُلْجُ)
نام شمشیر ورقأبن زهیر که بر خالد بن جعفر بزد و آن شمشیر برجست و کار نکرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مِ جَرر)
لقب شمشیر عتبه بن حارث بن شهاب
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مَ)
صاحب مجد. در عیون الانباء ابن اصیبعه ذیل شرح حال ابن البغونش آمده است: ثم انصرف الی طلیطله و اتصل بها بامیرها الظافر اسماعیل بن عبدالرحمن بن اسماعیل بن عامر بن مطرف بن ذی النون و حظی عنده و کان احد مدبری دولته قال و لقیته انا فیها بعد ذلک فی صدر دوله مأمون ذی المجدین بن یحیی بن الظافر اسماعیل بن ذوالنون و قد ترک قراءه العلوم و اقبل علی قراءه القرآن. (ص 48). و در ص 50 ذیل شرح حال ابن الخیاط آمده است: ثم مال الی احکام النجوم و برع فیها و اشتهر بعلمها و خدم بها سلیمان بن حکم بن الناصر لدین الله فی زمن الفتنه و غیره من الامراء و آخر من خدم بذلک الامیر المأمون یحیی بن اسماعیل بن ذی النون و کان مع ذلک معتنیاً بصناعه الطب..
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذوالمجد
تصویر ذوالمجد
دارای بزرگی و بزرگواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالمجد
تصویر ذوالمجد
((~. مَ))
دارنده مجد و بزرگی
فرهنگ فارسی معین