جدول جو
جدول جو

معنی ذوالاسد - جستجوی لغت در جدول جو

ذوالاسد
(ذُلْ اَ سَ)
نامی از نامهای مردان عرب است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذوالمجد
تصویر ذوالمجد
صاحب مجد، دارای بزرگی و بزرگواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والاد
تصویر والاد
سقف و پوشش خانه، هر یک از ردیف های دیوار گلی، قالب چوبی گنبد و طاق، کنایه از پایه و اساس، بنیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از والاسر
تصویر والاسر
سرفراز، بلندمرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذوالید
تصویر ذوالید
متصرف، کسی که مالی را در تصرف دارد اعم از آنکه مالک واقعی آن باشد یا نه
فرهنگ فارسی عمید
(ذُلْ اَ ثَ)
صاحب اثر. خداوند اثر: سریحی ذوالاثر، شمشیری خداوند گوهر. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
عالیمقام. والاحسب. بلندمرتبه. سرافراز:
نه خسرونژادی نه والاسری
پدرت از سپاهان بد آهنگری.
فردوسی.
بر بخردان مرگ والاسران
به از زندگانی بدگوهران.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ یَ)
متصرف. (فقه) آنکه بالفعل شی ٔ متنازع فیه را در دست و حیازت خویش دارد اعم از آنکه مالک واقعی باشد یا نه
لغت نامه دهخدا
(ذُسْ سِ)
لقب پسر صوان بن عبدشمس، و لقب پسروثن بجلی از آنروی که او را دندان زائد بود، و در حاشیۀ المرصع آمده است: نام پدر ذیهمیر بن ذی السن بن وثن بن اصغر بن عمرو بن جلیحه بن لوی بن بکر بن ثعلبه است
لغت نامه دهخدا
سقف، (برهان قاطع) (آنندراج) (جهانگیری) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، پوشش خانه، (جهانگیری) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا)، پوشش، (آنندراج)، پوشش هرجائی، (فرهنگ خطی)، به معنی دیوار هم صادق است، (حاشیۀ معین بر برهان قاطع) :
به فال خجسته به عزم مصمم
به بنیاد ثابت به والاد محکم،
نزاری (از جهانگیری)،
در فرهنگ رشیدی والاذ آمده است و به شاهد این شعر:
از سمک برکشیدبیناذش
به فلک بر فراشت و الاذش،
، قالب، (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ خطی)، کالبد، (فرهنگ خطی)، کالبد طاق و گنبد، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، قالب گنبد، قالب طاق، (جهانگیری)، قالب طاق و گنبد که از چوب و گل سازند و بعد از آن به گچ و خشت بپوشند، (از فرهنگ جهانگیری) (از رشیدی) (از حاشیۀ برهان قاطع دکتر معین) :
تا به اقبال تو تمام شود
این عمارت که کرده ای والاد،
کمال اسماعیل (از جهانگیری)،
، پیشانی و پهلوی عمارت، (ناظم الاطباء)، دیوار، (فرهنگ نظام)، بعضی دیواری را گفته اند که از خشت پخته و سنگ سازند، و بعضی دیگر هر مرتبه و چینۀ دیوار گلین را گویند که بر بالای هم گذارند، (برهان قاطع)، هر ردۀ دیوار گل و سنگ خاصه طرف بالا را گویند، (انجمن آرا) (آنندراج)، چینۀ دیوار باشد که نشپه گویند، (فرهنگ نظام نقل از سروری)، دیوار ساخته شده از سنگ و یا آجر، (ناظم الاطباء)، رجوع به والاذ شود، هر رده ای از سنگ که در بنای عمارت به کار برده اند، (ناظم الاطباء)، گلی که در عمارت کردن به کار برند، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)، اندود دیوار، (ناظم الاطباء)، پی و بنیاد دیوار، (برهان قاطع)، پایه و بنیاد بنا و عمارت، بی دیوار و بنیاد دیوار، (ناظم الاطباء)، آجرهای بزرگی که در بنای عمارت به کار می برند، (ناظم الاطباء)، عمارت رنگین نقاشی کرده، (برهان قاطع)، عمارت نقاشی کرده، (ناظم الاطباء)، در نسخۀ میرزا ابراهیم عمارت رنگین و در مؤید الفضلاء عمارت گلین گفته، (حاشیۀ برهان قاطع، از رشیدی)، عمارت، (ناظم الاطباء)، طبقه که آن را به فارسی اشکو گویند، (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ خطی)
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ اَ)
لقب نعمان بن عبدالله بن جابر بن وهب بن الأقیصر که به جنگ طائف سردار سواران خثعم بود و بنا بگفتۀ ابن الکلبی در آن جنگ با خیل خثعم به جیش مسلمین پیوست
لغت نامه دهخدا
(ذُتْ تو)
نام موضعی است و تود میوۀ توت و درخت توت است
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ لُ بَ / ذُلْ لِ بَ)
اسد. شیر. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مُ سِ)
لقب عامر بن جشم است. و از آنرو وی را ذوالمجاسد گویند که نخستین کس است که جامه بزعفران رنگین کرد. و مجاسد جمع مجسد باشد و مجسد به معنی سرخ است
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مَ)
صاحب مجد. در عیون الانباء ابن اصیبعه ذیل شرح حال ابن البغونش آمده است: ثم انصرف الی طلیطله و اتصل بها بامیرها الظافر اسماعیل بن عبدالرحمن بن اسماعیل بن عامر بن مطرف بن ذی النون و حظی عنده و کان احد مدبری دولته قال و لقیته انا فیها بعد ذلک فی صدر دوله مأمون ذی المجدین بن یحیی بن الظافر اسماعیل بن ذوالنون و قد ترک قراءه العلوم و اقبل علی قراءه القرآن. (ص 48). و در ص 50 ذیل شرح حال ابن الخیاط آمده است: ثم مال الی احکام النجوم و برع فیها و اشتهر بعلمها و خدم بها سلیمان بن حکم بن الناصر لدین الله فی زمن الفتنه و غیره من الامراء و آخر من خدم بذلک الامیر المأمون یحیی بن اسماعیل بن ذی النون و کان مع ذلک معتنیاً بصناعه الطب..
لغت نامه دهخدا
(بُلْ اَ وَ)
رجوع به ابوالاسود شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذوالمجد
تصویر ذوالمجد
دارای بزرگی و بزرگواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالید
تصویر ذوالید
چیره دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والاسر
تصویر والاسر
بلند مرتبه سرفراز: (بر بخردان مرگ والاسران به از زندگانی بد گوهران) (اسدی)
فرهنگ لغت هوشیار
سقف خانه پوشش خانه (ازسمک برکشید بنیادش (بنیاذش) بفلک برفراشت والادش (والاذش)) (رشیدی)، قالب کالبد، قالب طاق و گنبد که از چوب و گل سازند و بعد از آن به گچ و خشت بپوشند: (تا باقبال تو تمام شود این بنارا که کرده ای والاد) (کمال اسماعیل رشیدی) (بمعنی دوم هم مناسب است)، دیوار، هرمرتبه و چینه دیوار گلین که بربالای هم گذارند. سقف، پوشش خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالست
تصویر ذوالست
یک ششم پرده زبانزد خنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالمجد
تصویر ذوالمجد
((~. مَ))
دارنده مجد و بزرگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والاد
تصویر والاد
دیوار، سقف
فرهنگ فارسی معین