جدول جو
جدول جو

معنی ذوارک - جستجوی لغت در جدول جو

ذوارک
(اَ رَ / اُ رُ)
نام وادیئی به یمامه
لغت نامه دهخدا
ذوارک
(اَ رَ)
یوم ذوارک، نام یکی از جنگهای عرب است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوارک
تصویر سوارک
حباب، دوستی، عشق، محبوب ، دیو، شیطان، مار
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
نام وادیئی است
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کریت در بخش پاپی شهرستان خرم آباد. در 45هزارگزی غرب سپید دشت و 30 هزارگزی شمال غربی ایستگاه کشور واقع شده است. نقطه ای است کوهستانی، سردسیر و دارای 60 تن سکنه. اهالی آن از چشمه استفاده میکنند. محصولات آنجا غلات، تریاک و لبنیات و شغل مردم زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جمع واژۀ میرکه. (آنندراج). رجوع به میرکه شود
لغت نامه دهخدا
(گَ ئی یِ)
مرکز بخش کت د نر از ناحیۀ گین گام (در فرانسه) که در کنار رود بلاوه واقع شده و 700 تن جمعیت دارد
لغت نامه دهخدا
(ذَ رِ)
مشکهای شراب. (مهذب الاسماء). خیکهای خرد شراب. (آنندراج). و ربنجنی گوید: لا واحد لها و قیل واحدها ذارع
لغت نامه دهخدا
(ذَ رِ)
آبهای روان
لغت نامه دهخدا
(اُ رُ)
نام کوهی به زمین غطفان. میان دیار غطفان و زمین عذره، نام مصنعی به دیار طی
لغت نامه دهخدا
(سَ رَ)
جایه. غنچه. کوپله. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عَ رِ)
جمع واژۀ عارک. (از منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به عارک شود
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ)
دهی از دهستان الموت است که در بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع است و 104 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
بر سرین تکیه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
جمع واژۀ آرکه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به آرکه شود، جمع واژۀ اولی ̍. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به اولی شود، جمع واژۀ آلیه. (ناظم الاطباء). رجوع به آلیه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جایی که سوار پای خود را بر آن گذارد، و وارکه با تاء نیز آمده است. (از اقرب الموارد). جایی که راکب پای خود را گذارد از پالان. (منتهی الارب) (آنندراج). وارکه
لغت نامه دهخدا
تصویری از عوارک
تصویر عوارک
جمع عارک، دشتانان، زنان حائض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوارک
تصویر سوارک
سوار کوچک. یا سوارک آب
فرهنگ لغت هوشیار
مبارک
فرهنگ گویش مازندرانی