- ذواروک (اُ)
نام وادیئی است
معنی ذواروک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کبوتر، نام عمومی گروهی از پرندگان با سر کوچک، گردن کوتاه و پرهای انبوه که انوع اهلی آن برای نمایش و تفریح یا بردن نامه استفاده می شود
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، وردان، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
سگیل، وردان، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
کبوتر، نام عمومی گروهی از پرندگان با سر کوچک، گردن کوتاه و پرهای انبوه که انوع اهلی آن برای نمایش و تفریح یا بردن نامه استفاده می شود
ملقب به شاه تراش، متولد به سال 1428 میلادی و مقتول به سال 1471 میلادی شوهرخواهر ریچارد دیورک انگلیسی است که او را به ادعای تاج و تخت انگلیس برانگیخت، وی هانری ششم را به تخت سلطنت رسانید و نگهبان پادشاهی لقب یافت اما پس از آن دستگیر و مقتول گردید
به لغت تنکابن قنفذ است، (تحفۀ حکیم مؤمن)
(گُ)
لغت نامه دهخدا
جوششی باشد که به سبب سودا بر پوست آدمی پیدا شود و روزبه روز پهن گردد و پوست را درشت گرداند، و به عربی قوبا گویند. (برهان). خشک ریشه و قوبا. (ناظم الاطباء)
جایگاهی بمدینه که وفد مصر بزمان خلافت عثمان بدانجا فرود آمدند. (حبیب السیر جزو 4 از ج 1 ص 172 س آخر). و رجوع به ذی مروه شود
(ضُ)
لغت نامه دهخدا
لقب شمشیر ذی کنعنان حمیری که بر آن نوشته بود: انا ذو ضروس قاتلت عاداً و ثمود باست من کنت معه و لم ینتصر. (تاج العروس)
(اَ)
لغت نامه دهخدا
نام جایگاهی است. شاعر گوید:
اراک من المصانع ذا اراش
و قد ملک السهوله و الجبالا.
(از المرصّع)
اراک من المصانع ذا اراش
و قد ملک السهوله و الجبالا.
(از المرصّع)
(اُ)
لغت نامه دهخدا
نام جایگاهی و بدانجا چاهی است موسوم به بئر ذی اروان. و آن جایگاه را ذروان و چاه را نیز بئر ذروان نامند. و در این چاه لبیدبن اعصم یهودی رسول صلوات الله علیه را جادوئی کردن میخواست
(رُ رَ زَ)
لغت نامه دهخدا
جانوری سبزرنگ کوچکتر از چلپاسه و همیشه چند تا با هم راه روند، صورتی است که از کلیچه سازند و خورند. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی)
(سَ)
لغت نامه دهخدا
تخم خاکشی که به عربی خمخم خوانند. (برهان). تخم خاکشی که به عربی بذرالخمخم خوانند. (آنندراج)
دهی است جزء دهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان ورامین. دارای 588 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، صیفی، باغات، چغندرقند و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
(کُ)
لغت نامه دهخدا
علتی است با خارش که پوست بدن را درشت گرداند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رشیدی گوارون ضبط کرده است. و رجوع به گوارون شود
برجستگی که بر پوست آدمی پدید آید چون نخودی، زگیل، (از یادداشتهای مؤلف)، آژخ، بالو، پالو، ثؤلول، زلق، مهک، وارو، رزک، ازغ، رجوع به ثؤلول شود
(سَ)
لغت نامه دهخدا
کبوترکه بعربی حمام گویند. (برهان) (آنندراج). کبوتر است و آن را سماروک نیز گویند. (جهانگیری) :
سپاروک ارچه اوج چرخ گیرد
کجا گردد رها از مخلب باز.
قطران (از جهانگیری).
رجوع به سباروک و سماروک شود
سپاروک ارچه اوج چرخ گیرد
کجا گردد رها از مخلب باز.
قطران (از جهانگیری).
رجوع به سباروک و سماروک شود
برجستگی که بر پوست آدمی (مخصوصا در انگشت کوچک پا) پدید آید آژخ پالو تولول زگیل
مخلوطی است از آهک و خاکستر یا ریگ که در آب بمرور جذب انیدریک کربنیک کند و آهکش به صورت سنگ آهک که محکم و پایدار است در میاید و آن جهت ساختن حوض آب انبار گرمابه و بنای خانه به کار رود سارو. یا ساروج آبی ترکیب نوعی آهک با آب است که حرارت چندانی متصاعد نمیکند و حجمش نیز آن قدرها زیاد نمیشود اگر مواد خارجی آهک بیش از. 5، تا. 6، باشد آهک حاصل تیره رنگ است و با آن ساروج تهیه میکنند
لقمه ی بزرگ نان، قرص نان